ولی ممنون که گل خوردی!

این اواخر هر وقت خداداد شاهکار جدیدی خلق کرده، یک نوع کامنت یا توییت زیاد دیده شده است: «کاش مارک بوسنیچ آن گل را نمی‌خورد تا همه ما راحت می‌شدیم.»؛ اشاره به گلی که دروازه‌بان تیم ملی استرالیا روز هشتم آذر ۷۶ از عزیزی خورد و باعث صعود تیم ملی ایران به مرحله نهایی جام‌جهانی شد.

کار به جایی رسیده که بعد از اختلافات اخیر خداداد با امیر قلعه‌نویی، هواداران سرمربی تیم ملی هم همین موضع را گرفته‌اند. در ورزشگاه فولادشهر و در حاشیه بازی اخیر ایران و قرقیزستان، بنری توهین‌آمیز علیه عزیزی طراحی و نصب شده بود که چنین محتوایی داشت و البته برای محکم‌کاری، آن را به بد و بیراه‌های دیگری هم آراسته بودند! با این همه اما، اجازه بدهید به عنوان یک مخاطب فوتبال که از قضا سفت و سخت هم منتقد بسیاری از رفتارهای خداداد است، خدا را شکر کنیم که بوسنیچ آن گل کذایی را خورد و نتوانست روی ضربه جسورانه خداداد (در حالی که ابراهیم تهامی را کنار دست خودش در موقعیتی بهتر داشت) واکنش بهتری نشان بدهد. مگر ما چند حماسه، چند خاطره خوش جمعی داریم که این‌طور نابودی یکی از آنها را آرزو می‌کنید؟

برتری برابر استرالیا و صعود به جام‌جهانی ۹۸ فرانسه، در دل یکی از نادرترین و پرامیدترین مقاطع چندده سال اخیر ایران اتفاق افتاد. دوم خرداد ۷۶ انتخابات ریاست‌جمهوری با نتایجی غیرمنتظره برگزار شد و بسیاری را به تحول در شیوه اداره قوه مجریه امیدوار کرد. شیرینی آن اتفاق هنوز در کام مردم بود که در یک شنبه پاییزی، تیم ملی ایران با کام‌بکی دیوانه‌وار از جهنم ملبورن بهشت ساخت و بلیت پاریس را اوکی کرد. این اتفاق، پایه‌گذار نخستین و خودجوش‌ترین جشن‌های خیابانی ورزش ایران شد؛ معصوم و پرشکوه، وقتی خیلی‌ها با همه تفاوت‌ها دیوانه‌وار اسم «ایران» را فریاد می‌زدند و اشک می‌ریختند. شش ماه بعد، این ماه‌عسل فراموش‌نشدنی با پیروزی برابر آمریکا در مرحله نهایی جام‌جهانی همراه شد تا کم‌کم فکر کنیم مردم ما هم راه و رسم خوشی کردن را آموخته‌اند و دارند به آن عادت می‌کنند. از خرداد ۷۶ تا خرداد ۷۷، سال کم نظیری بر مردم ایران گذشت و سهم فوتبال هم در این ماجرا پررنگ بود.

می‌دانیم که نفرین‌تان از سر خشم است، اما بگذارید این گل خداداد و آن خاطره شیرین ملبورن برای ما باقی بماند. درشت‌گویی‌های عزیزی را تاب بیاورید و تازه احتمال بدهید اگر آن گل را نمی‌زد، باز هم همین حرف‌ها را به زبان می‌آورد! آنهایی که در دل شادمانی عصر هشتم آذر بودند، خوب می‌دانند که آن حس «با هم بودن» چقدر دلچسب و خواستنی بود و افسوس که بعد از آن خیلی کم تجربه‌اش کردیم. آیا بار دیگر آن حجم از یکدلی و شادمانی جمعی را کنار هم خواهیم دید؟