ستارههای پا به سن گذاشته در تیمهای پرهوادار
اینطوری محبوب نمیشوید!
وحید هاشمیان در پرسپولیس: امروز اگر از یک هوادار پرسپولیس بخواهید یک لیست سی نفره از اسطورههای باشگاه را انتخاب کند، بعید است نام وحید هاشمیان در آن دیده شود. مساله مربوط به کیفیت وحید نیست که اتفاقا او بازیکن بزرگی هم بود. داستان این است که هاشمیان اصلا به عنوان یک پرسپولیسی شناخته نمیشود. او بین دو نیمفصل لیگ دهم، پس از 11 سال حضور در فوتبال باشگاهی آلمان در شرایطی که آشکارا بخش زیادی از کیفیت و تواناییهایش را از دست داده بود به پرسپولیس پیوست و یک سالونیم در این تیم بازی کرد. این بخشی از بدترین روزگار سرخها بود و هاشمیان هم عملکرد موثری در پیراهن پرسپولیس نداشت. او بعد از خداحافظی تا مدتها دنبال طلبش از باشگاه بود. بهتازگی هم وحید با صراحت گفته بود که در مقطع پایان حضورش در فوتبال آلمان حتی اگر از استقلال هم پیشنهاد داشت میپذیرفت و آبیپوش میشد. بنابراین طبیعی است که او بهعنوان یک پرسپولیسی پذیرفته نشود. امثال مهدی مهدویکیا یا علی کریمی اگر برگشتند و مورد استقبال قرار گرفتند، به خاطر این بود که در جوانی در پرسپولیس درخشیدند و خاستگاهشان همین تیم بود.
جواد نکونام در استقلال: در اولین روزهای دهه 90 جواد نکونام که به پایان دوران حضورش در لیگ اسپانیا نزدیک میشد در مصاحبهای اعلام کرد: «فوتبالم را یا در پرسپولیس تمام میکنم یا در استقلال». گویا برای او هم مهم این بود که در پایان دوران بازی به ایران برگردد و با حضور در یکی از دو تیم پرهوادار پایتخت، مقبولیت مضاعف اجتماعی پیدا کند. این بار قرعه به نام استقلال افتاد و چهبسا خود جواد هم علاقه بیشتری به این تیم داشت. او ابتدای لیگ دوازدهم آبیپوش شد و یک فصلونیم برای این تیم بازی کرد، اما باز بعید است از سوی خیلی از هواداران بهعنوان یک استقلالی اورجینال شناخته شود. او طی دوران حضورش در استقلال با شمار زیادی از چهرههای قدیمی این باشگاه مشکل پیدا کرد؛ از مهدی رحمتی و فرهاد مجیدی تا امیر قلعهنویی و بعدها حتی محمود فکری. شاید تصور استقلالیهای قدیمیتر این بود که نکونام با حضور کوتاهمدت در این تیم دنبال مقدمهچینی برای سرمربیگری روی نیمکت آبیپوشان است. هر چه بود نکونام دیماه 92 فقط سه روز قبل از دربی تهران با دلخوری از استقلال جدا شد تا حضور او در این تیم، نتیجه مورد انتظارش را نداشته باشد.
کاپیتانهای تیمملی در تراکتور: سه سال پیش محمدرضا زنوزی برای بستن یک تراکتور کهکشانی سرمایهگذاری زیادی انجام داد. او مثلث کاپیتانهای وقت تیمملی یعنی احسان حاجصفی، اشکان دژاگه و مسعود شجاعی را سرخپوش کرد. باز هم پای سه ستاره باسابقه در میان بود که در یک تیم پرهوادار دنبال هویتی تازه میگشتند، اما این مرتبه هم چنین اتفاقی رخ نداد. احسان، مسعود و اشکان نه از نظر فنی خیلی در این تیم موفق بودند و نه هرگز به محبوبیتی چشمگیر و بیسابقه دست یافتند. روابط آنها با باشگاه پرفراز و نشیب بود و چون در ازای دستمزدی کلان به تراکتور پیوسته بودند، مدام چالشهای مالی در مسیر همکاری آنها بهوجود میآمد. در طول این سه سال بارها زمزمه جدایی آنها به گوش رسید. نهایتا حاجصفی بین دو نیمفصل امسال راهی سپاهان شد و دژاگه و شجاعی هم بعد از بازگشت تراکتور از لیگ قهرمانان آسیا حاضر نشدند به تمرینات برگردند. اخیرا انتشار یک فایل صوتی از شجاعی نشان میدهد به احتمال زیاد دوره حضور این دو نفر در تراکتور تمام شده است. عجیب اینکه بسیاری از هواداران هم از این مساله استقبال کرده و آن را مقدمه جوان شدن تیم دانستهاند.
نفر بعدی کیست: همین حالا هم برخی بازیکنان سرشناس فوتبال ایران به استفاده از همین فرمول فکر میکنند. به عنوان مثال، مرتضی پورعلیگنجی که سالهاست در انتخاب تیمهایش اولویت را به مسایل مالی داده، بارها اعلام کرده برای پایان دوران فوتبالش به یکی از دو تیم پرسپولیس یا استقلال خواهد پیوست. ممکن است این طرز تفکر نزد رضا قوچاننژاد یا بازیکنان دیگر هم وجود داشته باشد. با این حال باید توجه کرد که تیمهای بزرگ فوتبال ایران پارکینگ لژیونرهای بازنشسته نیستند. این نفرات باید زمانی پیراهن پرسپولیس، استقلال یا تراکتور را به تن کنند که از نظر فنی کارآیی داشته باشند، در غیر این صورت کسی بهخاطر اسم و سابقه آنها ذوقزده نخواهد شد. مرور تجارب قبلی هم نشان میدهد که هواداران برای همذاتپنداری با ستارههای فوتبال قواعد سختگیرانهتری دارند. همین حالا بازیکنی مثل ادموند بزیک با هفت بازی ملی و بدون گل زده در این تیم، از نظر هواداران یک پرسپولیسی تمامعیار محسوب میشود، اما وحید هاشمیان با 50 بازی ملی و کلی سابقه حضور در اروپا از این فاکتور بیبهره است. پس اگر قرار است پیراهن تیمهای بزرگ را بپوشید، زمانی بیایید که حضورتان فایده فنی داشته باشد.