بوق‌ها برای که به‌صدا درمی‌آیند

دنیای اقتصاد- رضاخدادادی: خیلی پیش از اینها هدایت تماشاگران خودجوش اتفاق می‌افتاد و البته بودند درمیان جمع هواداران افراد خوش ذوقی که وصف تیم‌شان را رنگ و لعاب ریتمیک داده و وزن و قافیه به آن می‌بخشیدند. این‌گونه بود که تشویق‌ها آهنگین شد و ضرب‌دست‌ها نوایی خوش داشت. اما از همان دوران عاشق‌ترها که هیجانی بیشتر خرج تیمشان می‌کردند به این امید که صدای تشویق به بازیکنان میانه میدان برسد بوق و شیپور را هم چاشنی کار خود کردند و البته خوش‌نفس‌هایی مثل ممدبوقی به سرکرده هیجان‌زدگان فوتبال تبدیل شدند. اما در آن عصر تصور نمی‌شد که بعد از ممد بوقی، علی مانگا، سهراب بوقی، حسین شلغم و... که کارکرد اصلیشان همان تهییج تماشاگران و تشویق بازیکنان بود، بوقچی‌ها ناگهان به «لیدر» تغییر کاربری داده و نقش کلیدی در صعود و سقوط افراد و هدایت سکوها بر له یا علیه افراد داشته باشند. نه اینکه قدیمی‌ها و اسلاف ایشان که از آن اسم برده شد نقشی فراتر از یک صدای بوق ساده نداشته باشند. آنها هم در عصر خود نقشی انکارناپذیر در برخی اتفاقات تاریخ فوتبال ایران داشتند.

مثلا در مهم‌ترین القاب فوتبال ایران رد پای آنها دیده می‌شود. اینکه اولین «سلطان» فوتبال ایران علی جباری استقلال بود که تاجی‌ها با این عنوان او را صدا می‌کردند اما یکی از همین بوقچی‌های معروف پرسپولیس به سفارش علی پروین او را در امجدیه به این عنوان تشویق کرد تا «سلطان» قرمزها هم متولد شود. لقبی که اتفاقا روی پروین ماندگارتر شد تا جباری. آنها هم شر و شور بودند. در روایتی نوشته شده: حسین شلغم، لیدر قدیمی پرسپولیس تعریف می‌کند در یکی از مسابقه‌های پرسپولیس قبل از انقلاب، علی مانگا برای کتک‌زدن طرفداران حریف یک تنه درخت کنار امجدیه را از ریشه درآورده است. فردای آن روز روزنامه تاج ورزشی نوشت: «مانگا با درخت تماشاگران ملوان را فراری داد.»

البته نقشه ناجوانمردانه کتک زدن هواداران این تیم از پیش طراحی شده بود. در بازی رفت ۲ تیم، طرفداران این تیم حسابی طرفداران پرسپولیس را کتک زده بودند؛ مانگا هم برای تلافی، تصمیمی دیوانه‌وار گرفت تا قیر داغ روی آنها بپاشد: «یک بشکه قیر داغ کردیم و توی بازی برگشت آوردیم تو امجدیه. بعد قیر داغ را توی قوطی می‌ریختیم و می‌پاشیدیم روی طرفداران این تیم. طوری که آنها مدام روی سکوها در حال فرار بودند. البته نمی‌خواستیم همچین بلایی سر آنها بیاوریم ولی ملوانی‌ها توی انزلی با قمه و شمشیر افتادند به جان ما. سر چند تا از بچه‌ها شکسته بود.» مانگا آن شب را در بازداشتگاه خوابید و فردایش قلیچ‌خانی ضمانتش را کرد. او البته دست بزن داشت. همیشه یک پای درگیری‌های امجدیه بود. توی همان روزها یک بار جلوی ۲۰ مامور امنیتی ایستاد و با اینکه کلی کتک خورده بود، به سختی روی پایش ایستاده و گفته بود: «نفس‌کش‌ها!»

تغییر کاربری بوقچی‌ها

بوقچی‌ها وقتی قدرت گرفتند که مدیران دولتی فوتبال چشمشان به دهان سکو‌ها بود. محبوبیت و فشار سکو‌ها آنها را وا می‌داشت که تغییر ایجاد کنند. عطش تشویق شدن چنان بود که مدیر و بازیکن و مربی نمی‌شناخت و این‌گونه بود که دستخوش‌هایی برای بیشتر تشویق شدن پرداخت شد. با ورود آنها به دایره قدرت و تصمیم‌گیری باشگاه‌ها و مدیرانشان به صرافت سازماندهی و زیر پوشش قراردادن آنها افتادند و این‌گونه «کمیته مشوقین» در باشگاه‌ها تاسیس شد. به این امید که خارج از خواست باشگاه و مدیرانشان کسی تشویق نشود و البته سکوها به راحتی نتوانند برای سرمربی تیم رقیب‌تراشی کنند. لیدرها حالا حقوق بگیر باشگاه‌ها هستند و البته مدیرانی که نگران جایگاه و تبعات تصمیم‌گیری‌های خود هستند حوزه اختیاراتی به مراتب بیشتر از یک بوقچی ساده برای ایشان تعریف کردند، تا آنجا که آنها امروز به بازوهای اجرایی مدیران باشگاه‌ها تبدیل شده‌اند و قدرتی فراتر از مسوولیت‌شان یافته‌اند. این‌گونه است که همین هفته گذشته دو بحران بزرگ در دو تیم اصلی پایتخت با اسم رمز لیدرها رخ داد.

حکومت لیدرها

اعتراض هواداران پرسپولیس به مهدی طارمی از سوی بزرگ‌تر‌های این تیم از جمله کاپیتان سیدجلال به چند لیدر نسبت داده شد. همان‌ها که به باشگاه نزدیک هستند و مواضع اخیر آقای گل و انتقاداتش از باشگاه را برنمی‌تابند. البته ماجرا توسط مسوول کانون مشوقین پرسپولیس رد می‌شود و ویدئوهایی در حمایت آنها از طارمی منتشر می‌شود. اما این اولین بار نیست که این افراد به خط گرفتن از باشگاه و حمله به مخالفان متهم می‌شوند. پیش از این هم خبرگزاری فارس در گزارشی نوشته بود: آنها که حالا با کانال‌های هواداری پرمخاطب خود صاحب رسانه هم هستند، افکار عمومی را برای حمله به مخالفان باشگاه و مدیریت ساماندهی می‌کنند. این‌گونه است که با اشاره ایشان لشکرکشی‌های مجازی برای حمله به منتقدان باشگاه و حتی مدیران بالادستی که قصد دست زدن به آرایش مدیریتی باشگاه را دارند شکل می‌گیرد. در استقلال هم حکمرانان اصلی همین بوقچی‌ها هستند.

در مورد تعداد لیدرهای باشگاه روایت‌ها مختلف است و حتی عدد ۴۰ نفر هم اعلام شده است. آنها در روز شکست استقلال مقابل سایپا برای سرکوب معترضان استفاده شدند و شعارها علیه سرمربی تیم را با خشونت و در نطفه خفه کردند تا آنجا که برخی خبرگزاری‌ها از ضرب و شتم مردم از سوی ایشان نوشتند. اتفاقی که دیگر صدای خودی‌ها را هم درآورد و بسیاری از پیشکسوتان باشگاه به این رفتارها معترض شدند. محمود فکری کاپیتان سال‌های نه چندان دور آبی‌ها می‌گوید: «وقتی مردم را می‌بینیم، آنها از نوع بازی و نتایج راضی نیستند. مساله دیگر این است که به ورزشگاه می‌روند و کتک هم می‌خورند. پدیده جدیدی است که در استقلال اتفاق می‌افتد. این همه التماس می‌کنیم که به ورزشگاه بیایند و حمایت کنند، اما از آن طرف مردم را می‌زنند که ورزشگاه خالی از تماشاگر شود. به چه قیمتی این کار را می‌کنند؟ آقایان! این تیم برای مردم است. اگر استقلال خوب بازی کند، مردم خوشحال می‌شوند و کسی هم شعار نمی‌دهد. حتما ایرادی در تیم هست که مردم ناراحت شده و شعار می‌دهند. باید به فکر برطرف کردن ایرادها باشیم، نه اینکه هواداران را بزنیم تا کسی شعار ندهد.»

طبیعت تشویق چه شد؟

به‌نظر می‌رسد دوران حکومت سکوها و بوق به دست‌ها در فوتبال ایران آغاز شده است. آنها که اگر درخوش‌بینانه‌ترین حالت حتی مواجب بگیر مربیان و باشگاه نباشند و به ادعای خودشان به‌صورت افتخاری بوق‌هایشان را به صدا درمی‌آورند به ابزاری خارج از عرف در اتفاقات فوتبال کشور تبدیل شده‌اند که قدرت و اراده تماشاگر در واکنش‌های بداهه به اتفاقات درون زمین را گرفته است. این طبیعت تشویق فوتبال است که تیم ناکام، مربی بازنده و بازیکن سربه هوا مورد نکوهش هوادارش قرار بگیرد. این‌گونه است که او موقعیت حساس حضور دریک تیم پرطرفدار را می‌فهمد. البته که در فرهنگ هواداری حمایت حرف اول و آخر را می‌زند اما این حمایت هم باید از دل یک پروسه خود جوش و از سراعتقاد خارج شود نه به ضرب و زور و کتک!