«خان» بودن برازنـده تو بود!

چهاردهم آبانی که گذشت، هشتمین سالمرگ منصور پورحیدری بود؛ بازیکن، مربی و سرپرست پیشین استقلال که کاش فوتبال ایران هزار نفر دیگر شبیه او داشت. در فوتبالی که پر از مدعیان کم‌ثمر است، جایی که پول حرف اول و آخر را می‌زند و ندای قلبی خیلی از ستاره‌هایش با یک عدد درشت‌تر مثل آب خوردن عوض می‌شود، پورحیدری نماد پاکبازی و عاشقی بود. او به معنای واقعی کلمه هر چه داشت برای استقلال گذاشت. مشهور است که در یک مقطع خانه‌اش را برای راه افتادن کار استقلال فروخت. او به عنوان بازیکن و مربی با این تیم قهرمان ایران و آسیا شد و در دهه ۷۰، در شرایطی که هدایت تیم ملی را بر عهده داشت، آن موقعیت شغلی ممتاز را ترک کرد تا روی نیمکت استقلال بحران‌زده بنشیند. چه زمانی؟ در فاصله چند روز تا دربی تهران و در شرایطی که می‌دانست احتمال باختش زیاد است.

چه باک؟ باختن در راه عشق، راه و رویه همیشگی او بود. فقط همین یک پرده فداکاری، یعنی گذشتن از تیم ملی به عشق استقلال کافی است تا روشن شود در مورد چه شخصیت منحصربه‌فردی سخن می‌گوییم. می‌شود مقایسه‌اش کرد با امیر قلعه‌نویی که بعد از قهرمانی با آبی‌ها در لیگ پنجم، فورا پیشنهاد حضور در تیم ملی را پذیرفت و چون نمی‌خواست استقلال هم از کف‌اش برود، به عنوان مدیرفنی در این تیم ماند و سرمربیگری را به مرفاوی سپرد؛ اتفاقی که به تراژدی معروف عدم ارسال به موقع فهرست تیم و حذف استقلال از آسیا منجر شد. فرهاد مجیدی را هم می‌توانید ببینید؛ ستاره محبوب هواداران که بعد از قهرمانی در لیگ بیست‌ویکم بدون اینکه به احدی بگوید، استقلال را ترک کرد و سر از فوتبال امارات در آورد. نه اینکه لزوما آنها کار بدی کرده باشند، اما عیار عشق منصورخان به استقلال در چنین قیاس‌هایی است که روشن می‌شود. در کنار تمام اینها، کوچ ابدی پورحیدری یک ضربه کاری دیگر هم به استقلال زد؛ این که انگار سایه سر آبی‌ها کنار رفت. کم نیست تعداد کسانی که عقیده دارند استقلال بعد از پورحیدری «بی‌بزرگ‌تر» شد.

این چند سال، موجی از بی‌مسوولیتی‌ها در تیم دیده شده که حقیقتا نقش مهمی در ناکامی‌های سریالی استقلال داشته. شاید اینجاست که جای خالی یک بزرگ‌تر حس می‌شود؛ نشان، نماد و شناسنامه باشگاه. چه بسا وضع این سال‌های استقلال را می‌شد از آخرین روزهای عمر منصورخان حدس زد؛ وقتی با کسالت به عنوان سرپرست روی نیمکت استقلال ‌نشست و بعد از یکی از شکست‌های غیرمنتظره این تیم، به خبرنگاران گفت: «بازیکنان نه، لابد تقصیر من است که عصا دارم و نتوانستم خوب بدوم.» روحت شاد آقای پورحیدری!