لزوم توجه به معماری و شهرسازی قدیم
عضو هیات امنای انجمن مفاخر معماری ایران
در فرهنگ غرب علاوه بر لغت میراث فرهنگی به واژههایی مانند میراث محیطی بر میخوریم که به طور اجمال میتواند معنای جامعتر و عمیقتری را از آنچه برای ما از روزگاران قدیم باقی مانده دارا باشد.
دکتر ایرج شهروز تهرانی
عضو هیات امنای انجمن مفاخر معماری ایران
در فرهنگ غرب علاوه بر لغت میراث فرهنگی به واژههایی مانند میراث محیطی بر میخوریم که به طور اجمال میتواند معنای جامعتر و عمیقتری را از آنچه برای ما از روزگاران قدیم باقی مانده دارا باشد. معمولا زمانی که از میراث فرهنگی صحبت میشود، مستقیما ساختمانهای معروف قدیمی مانند بناهای مذهبی یا ساختمانهای حکومتی و قصرهای شاهان به طور خاص مورد بحث و تجزیه و تحلیل و اهمیت قرار میگیرد، ولی واقف هستیم که توجه به میراث فرهنگی و یا احیانا ترمیم آنها فقط از نظر فیزیکی نمیتواند مطرح شود، بلکه این فرهنگ در رابطه با تمدن و نحوه زندگی مقاطع زمانی که این ساختمانها بنا شدهاند باید مورد توجه قرار گیرد.
همانطوری که در دوران متفاوت متوجه شدهایم، فقط به وسیله تجزیه و تحلیل و شناسایی همه فضاهای ساخته شده و یا بقایای آنها میتوان مفهوم فرهنگ و روند تمدن زمانهای گذشته را معلوم ساخت و شناخت، ولی متاسفانه بیشترین توجه به بناهای خاص و معروف، از نظر دینی یا حکومتی بوده است، فرهنگ و تمدنهای گذشته مردمی در رابطه با این فضاهای معماری سنجیده نشده و یا اصلا مورد توجه قرار نگرفتهاند. اگر به نقدها و یا حتی برنامههای آموزش معماری بنگریم، خواهیم دید که در اغلب آنها از بناها یا فضاهای معمارانه یاد شده و خیلی به ندرت بافتهای کالبدی در رابطه با مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن زمان مطرح میشود. با اینکه در بعضی مواقع فضاهای فیزیکی به صورت آنچه بوده باید باقی بماند و به هیچ صورتی قابلیت نزدیکی و مقایسه با دوران معاصر را نخواهد داشت.
به طور مثال در دانشکدههای معماری، برنامهها در حول و حوش بناهای سنتی مذهبی یا ساختمانهای حکومتی (مساجد سهگانه اصفهان، میدان نقشجهان) و یا کاروانسراها و نقاط عطف از نظر کاربردی در شهرهای کویری دور میزند و اینگونه فضاها مورد تجزیه و تحلیل و شناسایی قرار میگیرند و بافتهای مسکونی قدیمی شهرها به جز چند ساختمان که از متعلقات اشخاص سرشناس و ثروتمند بوده نه فقط جزئی از میراث فرهنگی محسوب نشده، بلکه دستخوش تندباد نابسامان بساز و بفروشها شده است. به عنوان مثال در تهران، محلههایی مانند گذر و زیر دفتر یا بازارچه قوامالدوله یا عودلاجان که در راستای آنها بافتهای مسکونی بسیار زیبا و قابل زندگی ارگانیک وجود داشته منهدم و به جای آنها مکعبهای زشت و ناهماهنگ جایگزین شده و عملکردهای زیربنایی و روبنایی این محیط را منسوخ کرده است.
به طور کلی میتوان گفت در مفهوم میراث فرهنگی ما، هیچگونه مقایسهای با زندگی شهری و اجتماعی در برنامههای نگهداری و بازسازی و بهرهبرداری از بناهای قدیمی و زیربنای آنها مطرح نشده و به طور اجمال نقاط عطفی که قبلا اشاره شد مورد توجه قرار گرفته است که بدون شک اجزایی پرارزش از میراث فرهنگی محسوب میشوند و بایستی حداکثر توجه و نگهداری از آنها به عمل آید و اینها را باید مانند گنجینهای بس مهم اندوخته داشت، ولی آنچه میتواند تمدنی آشکار و مشخص باشد رابطهای است بس تنگاتنگ با شیوههای زندگی که در بافتهای مسکونی- تجاری- اداری گذشتهها مطرح بوده است. در غیر این صورت همانطوری که متاسفانه اتفاق افتاده سلسله مراتب و پیوستگی تمدن، گسیخته گشته و نحوه زندگی غرب با روبنایی کاذب جایگزین آن شده بدون آنکه رابطهای با تدوام فرهنگی این سرزمین داشته باشد.
باید اذعان داشت که در ایران به هیچ عنوان به معماری و شهرسازی گذشته نزدیک ما توجهی نمیشود در حالیکه بناهای مسکونی یک یا دو طبقه سالهای گذشته که بافت جدید شهرهای ما را شکل میداد در رابطه با سیستم اجتماعی - اقتصادی میتواند جهت جدید و توجیه شدهای را ارائه دهد.
در اجرای طرح جامع که ضوابط صدور جواز ساختمانی را ممکن میسازد، هیچگونه بررسی محیطی جهت حفظ بعضی از بناهای قابل توجه که هویت محله یا خیابان و کوچه را مشخص میسازد وجود ندارد و هر سازنده (بدون مشورت با شهرداری) میتواند اقدام به تخریب هر بنایی بکند و به جای آن براساس ضوابط جدید جواز دریافت دارد و هیچگونه تبصرهای در این مورد وجود ندارد.
البته میتوان تصور نمود، زمانی که کنترلی در هماهنگی با محیط اطراف وجود نداشته باشد، چه هیولایی بر هیولاها اضافه خواهد شد و مشاهده هر روزی صحنه شکلگیری این هیولاها، باعث تاسف همگان میشود.
در روستاها نیز با مسائل مشابهی روبهرو هستیم، قلعهها در زمستان محل تجمع روستاییان بود و در آنها کشاورزان غلات و حبوبات خود را انبار میکردند و هر خانواری فضایی مناسب جهت زندگی جمعی در قلعه داشت (چون در فصل زمستان کارهای کشاورزی و رسیدگی به باغات و زمینهای کشاورزی تقلیل مییافت) فعالیتهای جمعی مانند عروسیها، مهمانیها، بازیهای جمعی و دادوستد بعد از جمعآوری محصولات اتفاق میافتاد و زندگی داخل کاملا محفوظ و قابل دفاع از عوامل جوی و احیانا تهاجم خارج بود.
بچهها در محیطی آرام و جمعی همه چیز یاد میگرفتند و خانوارها تجارب جدیدی از یکدیگر میآموختند و خود را برای رویارویی با کار کشاورزی سالانه آماده میکردند.
رشته قناتها در بستری مسطح، در کنار تپه ماهورها جهت آبرسانی به روستا احداث شده و موقعیت آن را مشخص میکرد و به عنوان عنصری سنتی شاخص وجود حیات و زندگی بود.
رودخانهها باعث به وجود آوردن جویبارهای زیبا در کنار رودخانه میشد و در سطوحی پایینتر با آب قناتها آمیخته و با حرکتهای نفوذی بسیار زیبا در مقابل نگاههای امیدوار کشاورزان درختان و صیفیجات آنان را سیراب میکرد. بستر رودخانهها با حرکت طبیعی و زیبای خود در پیچ و خمشی باعث به وجود آمدن قلمستانهای درخت تبریزی یا درختان دیگر جهت حفظ و جلوداری سیلابهای زمستان میشد.اگر گذری بدین روستاها کنیم می بینیم که قلعهها به طور حزنانگیزی مخروبه و بسیاری با خاک یکسان شدهاند، قناتها خشک شده و حلقههای آنها واریز کرده و رستههای منظم آنها از هم گسیخته شده است. آب رودخانهها و قلمستانها خشک شده و با ساختن دیوارهای سنگی عجیب بستر رودخانه منحرف شده، یا این که باخشک کردن درختان، در محل آنان ساختمانهای زشت با نماهای سنگی که معلوم نیست از کجا آمده است، ساخته شده و از خانههای خشتی روستایی که در میان درختان و در موقعیتهای معین ساخته شده بودند فقط خرابههایی بر جای مانده است.
از دیوارهای خشت و گل که مالکیت و تقسیم باغها را مشخص میکرد و در امتداد کوچهباغها و خیابان اصلی روستا حرکت میکرد جز تلهایی اینجا و آنجا چیز دیگری باقی نمانده و گاهی دیوارهای سنگی به خانههای بیهویت تازه ساز که هیچ گونه هماهنگی با محیط ندارد تبدیل شده است.
از تنورها و آلاچیقها و کلبههای مسکونی داخل باغها که زندگی روستا را در فصول کار کشاورزی زنده و پرتلاطم میکرد و با رنگ خاکی و زیبای آنها و احجام پر و خالی خود از زندگی آرام، راحت و پرمحصول حکایت میکرد جزو دیوارهای مخروبه و دیرکهای چوبی افتاده و فضاهای میانی پر از خار و خاشاک چیز دیگری باقی نمانده است.
مطالبی که گفته شد ممکن است دستاندرکاران محیط و میراث فرهنگی را قدری افسرده خاطر کند، ولی میدانیم که فرهنگ و پایههای تمدن جهت ترمیم این مسائل در اجتماع ما موجود است. همان طوری که خرابههای ارگ بم که از همان خشت و گلهای یاد شده ساخته شده است، به عنوان محل تجمع محققان در سطح جهانی و مرکز تشکیل سمینارهای مختلف فرهنگی شده و بامدیریت و بازسازی صحیح توانسته در سالهای اخیر نمونهای از تاریخ معماری و شهرسازی تاریخی و فرهنگ بازسازی را مطرح کند و الگوهای قابل طرح در جهت شناسایی فرهنگ ایران زمین و در برابر سایر تمدنها ارائه کند. ارگ بمی که حالا هم (پس از خرابی فاجعهبار زلزله) حرفها در معرفی میراث مردمی و معماری خشتی این مرز و بوم دارد.
ارسال نظر