معماری فرهنگساز
معماری وسیله واقعی سنجش فرهنگی یک ملت بوده و هست. هنگامی که ملتی میتواند مبلها و لوسترهای زیبا بسازد اما هر روز بدترین ساختمانها را میسازد، دلالت بر اوضاع نابسامان و تاریک این جامعه دارد. اوضاعی که در مجموع بینظمی و عدم قدرت سازماندهی آن ملت را به اثبات میرساند. «هرمان موتسیون»
شهره غدیرزاده*
معماری وسیله واقعی سنجش فرهنگی یک ملت بوده و هست. هنگامی که ملتی میتواند مبلها و لوسترهای زیبا بسازد اما هر روز بدترین ساختمانها را میسازد، دلالت بر اوضاع نابسامان و تاریک این جامعه دارد. اوضاعی که در مجموع بینظمی و عدم قدرت سازماندهی آن ملت را به اثبات میرساند. «هرمان موتسیون» چرا از زمانی که معماری ایران با غرب تماس پیدا کرد، نتوانسته آثار بزرگی چون آثار با عظمت گذشته خود داشته باشد و یا حتی آثاری همتراز آثار برجسته معماری نوین غرب پدید آورد؟
این اساسیترین پرسش معماری نوین ایران است که پیچیدهترین زمینه نقادی هشتاد سال گذشتهمان را نیز در بر میگیرد. اگر بخواهیم موقعیت کنونی خود را بشناسیم، بهرغم تلاشهای حرفهای برای جهتیابی معماری امروز ایران از هشتاد سال گذشته یعنی از زمانی که تحت تاثیر معماری نوین غرب قرار گرفت تاکنون متاسفانه هیچ فرق عمدهای حاصل نشده است. به طور قطع واقعیت خوشایندی نیست که تفکر معماری ما در چنین دوره طولانی که معماری جهانی زمینههای تحول و رشد خود را از دوره اول مدرن به دوم از سر گذرانده، نتوانسته راه خود را پیدا کند.معماری ما طی این سالهای گذشته مانند بقیه تجلیات فرهنگی و معنویمان در یک حالت متاثر از زیست دوگانه در سبک فلسفی (سنت) و عملی (تجدد) بوده، به طوری که به صورت غیرشفاف، ارزشهای دو وجه وجودی و دو پنداشت متفاوت از جهان را مطرح میکند، نه دیگر از فضای تمثیلی و تخیلی معماری پیشین خود بهره میبریم و نه مانند غرب از نقادی امروز و دیروز خود در پدیداری روح واقعی معماری زمان بهرهمند میشویم. بدینگونه ارزشهای عینی و دید شاعرانه و تاویلی معماری ما که بر محور عرفان و معرفت جای داشت، در برابر سیطره عملکردگرای عقلانی تفکر جدید معماری غرب (که اساسش همان تفکر علمی- تکنیکی است)، دچار دودلی و تردید میشود و ارزشها و آرمانهایی که طی هزاران سال برای خود فراهم آورده بود متزلزل شده و منجر به سرگردانی روح معماری آن میگردد. بدینگونه معماری وارد دنیای دیگری میشود که نظام ارزشی آن با نظام ارزشهای معماری پیشین تفاوت داشته و در رویارویی با نظام ارزشی این دنیای نوین به طور شایسته و بایستهای نمیتواند «ارزش جایگزین» را که اینک از ارزشهای پیشین فراتر رفته (و بر ارزش تازهای نظر دارد) را به دست آورد و در معرفت نظری و رفتار عملی خود با این ارزشهای جایگزین تطابق و تعادل داشته باشد، چون علاقه دارد که در عمل خلاق این دنیای نوین سهیم باشد، از این رو معماری ما مجبور میشود که ایدههای خود را از مبانی ارزشی معماری نوین که اینک به سبکی جهانی مبدل شده، به تجربه و عاریت گیرد.
ولی از آنجا که ما در پیدایش و عمل این دنیای نوین مشارکت نداشتیم و به درستی نتوانستیم به عمق واقعی این دگرگونی دست پیدا کنیم و در بنیان ارزشهای جایگزین هم کار چشمگیری انجام ندادیم بنابراین آنچه به عاریت گرفتیم ارزشهای اصیل و دست اولی نبودند که معماری ما را قادر سازند که در این عرصه تازه بتوانند جریان مترقی و استواری از تفکر و تجربه نوین (در تداوم و تعالی ارزشهای پیشین تاریخ معماری ما) باشد، بلکه ارزشهایی بودند که بدون هیچ پشتوانه روشن و به صورت سطحی و تقلیدی (و با تاخیر زیاد) در معماری ما رخنه کردند و به این صورت همسانی مابهالتقاطی رقتانگیز انجامید که در طول هشتاد سال تمام تفکر خلاق و فعال معماری ما را تحت سلطه خود باقی نگه داشته و اصالت وجودی این معماری ما را به ارزشهای التقاطی بدل کرده است که تا امروز نیز ادامه دارد.
این التقاط نافرجام که مشخصا از اوایل دوره پهلوی به تقلید و جعل سبکهای پس مانده غرب و آمیزش ناشیانهای از عناصر معماری پیشین مدرن آغاز میگردد، اولین سنگ بنای کج فهمی معماری نوین ایران است که زبان و بیان شکلی و محتوایی را به چالشی تاریخی از التقاط و جعل واژگان سطحی معماری کهنه و نوکشانده است.ارمغان این تقدیر تاریخی که اینک به ارزشهای سنت معماری نوین ما و سیاستگذاری آن مبدل شده، بنبست هشتاد سالهای است که حیطه هرگونه تفکر و عمل خلاقانه و مستقلی را بر ما تنگ کرده و عرصه ابراز وجود را از ما گرفته و تولید فرهنگی و روشنفکرانه معماری ما را تحت شعاع خود قرار داده و ما را به مصرفکننده فرهنگهای معماری غیرمعاصر غیراصیل مبدل کرده و جسارت ما را در ارائه یک معماری قدرتمند گرفته و باعث شده است که دیگر محصول نابی در معماری ما پدید نیاید.این حالت بیانگر دو وجه متمایز دیدگاه سنت و تجدد در معماری است که هر دوی این جنبههای معماری ایران در واقع نتوانستند در تعالی ارزشهای عینی معماری امروزین ما و ارزشهای جایگزین آن کاری کنند که روح معماری آن متعلق به زمان معاصر و پویایی جامعه ما باشد، به این دلایل که یکی کورکورانه به دنبال نظام ارزشی تمدن نوین غرب است که نه ما را به بستر عقلانیت گسترده گذشته کشانده و نه راه به آیندهای روشن دارد و دیگری در رویای نوستالژی (رویای پیشین که محقق نگردیده است) بازیافت نظام ارزشی تمدن کهنی است که دیگر با مناسبات فرهنگی اقتصادی و اجتماعی جامعه امروز همخوانی ندارد. بنابراین آنچه که میماند عادت به دنبالهروی و باقی ماندن معماریمان در سنت است که فرق ندارد که این سنت معماری نوین ایران باشد و یا سنت معماری نوین غرب که اکنون از پایه دگرگون شده و مفاهیم تازهای را معرفی میکند. اینگونه مباحث شاید بدون مرزبندی روشن، بازتابی از عدم پویندگی در معماری تلقی شود که با ناتوانی تولید فرهنگی روبهرو است و بدینخاطر بیشتر فعالیتهای فرهنگی معماری ایران مبتنی بر معرفی آثار قدیم و یا جدید داخل و خارج کشور است تا نقد معماری در مورد آنها، بنابراین نقد معماری ایران در ابتدا درباره فرصتهای بینظیری که برای معماری ما پدید آمد و سادهانگارانه آنها را از دست دادهایم، جهت مییابد.معماری ما در طول این تاریخ هشتاد ساله دو دوره فرصت مغتنم تبلور و اظهار وجود در حیطههای تحولات و رشد معماری را چه در قیاس جهانی و چه در مقیاس ملی از دست داده است. فرصت اول معماری مدرن یعنی آن بخشی از معماری بوده که با کیفیات معماری مدرن اول غرب سر و کار داشت و ما نتوانستهایم از این فرصت، ارزشهای واقعی معماری معاصر خود را (در رابطه با معماری پیشین و معماری نوین) به درستی روشن نماییم و با ترسیم راه آینده بر میراث معماری خود، فصل تازهای بیفزاییم. در جنبههای نقد این دوره تجربه معماری ما مقارن با دوره پالایش و شروع تجربیات متعالی پیشگامان معماری مدرن است که همچنان اندر خم آزمایشگری کهنه و نو سپری شد.
فرصت دوم با ظهور سبک بینالمللی بود که در این فرصت زمینههای تاریخی معماری پیشین کشورها توانست بنیان و زبان تازهای را در معماری دورگه و بینابینی به دست آورد و راههای نوین معماری برای آینده معماری (و پدیداری اعتبار ارزشهای پیشین معماری آنها) ترسیم نماید که ما همچنان به سادگی از کنار آن گذشتیم و باز هم نتوانستیم از این فرصت بینظیر در اثبات ادعای خود بر حقانیت همیشگی ارزشهای پیشین و سهم تازهمان در معماری جهانی سودی ببریم. حال بماند که اساسا سبک معماری مدرن نتوانست چندان دوامی بیابد و با آنکه معماران نامی آن به تجربههای فراوانی دست زدند ولی در پس این همه تجربه فهمیده شد که دیگر نمیتوان سنتهای گذشته را که تحت تاثیر رویدادهای واقعی زمان تغییر شکل داده، در هیاتی تازه تجربه کرد.
حتی فهمیده شد زمان نمیتواند بایستد و یا دوباره به گذشته برگردد و یا بتواند که تجربیاتی را از گذشته، دگربار در هیاتی احیاءگرانه تجربه کند. آنچه که به صورت یک واقعیت ملموس در این دوره تجربه معماری جهانی حاصل شد، این بود که معماری تاریخگرا از آنجایی که با گذشته خود ارتباط دارد، در عرصه ارتباط جزء با کل، مبهم و نامحدود میشود و بیشتر، از یک رابطه احساسی پیروی میکند که تغییرپذیر است.
بهرغم احترامی که برای کوشش معماران و بزرگان معماری معاصر ایران و کارهای ارزنده آنان قائلیم، از نظر منظر آینده معماری ایران، باید اذعان نمود که معماری ایران در این دو فرصت، آن طور که باید و شاید نتوانست حضور موثر در معماری جهانی داشته باشد و در بیان معماری بومی خود نیز به زبان مستقل و روشنی، دست پیدا کند. از دلایل اساسی این امر، این است که ما در این دوران به صورت واقعگرایانه، راجع به روح معماری زمان حال و آیندهمان تفکر و تعمق نکردهایم و حتی درباره اصول کارآمد و امروزین معماری پیشین خود هم کار عملی و مدونی انجام ندادهایم.آنچه که بدیهی است معماری ما (در هیات یک زمان و بیان جهانی معماری) اینباره در کسوت تکثرگرایی و پذیرش زمینههای خلاق و بدیع و به صورت یک جریان باز جهانی و یک فعالیت روشنفکرانه معماری، فرصت تازهای به دست آورده تا بتواند به طور موثر، در عمل خلاق جهان، سهیم باشد.
این فرصت سوم میبایست به ابزار کارآمدی برای رشد و تعالی معماری ایران، تبدیل شود و اینبار حق نداریم چون دو فرصت از دست رفته، سادهانگارانه از کنار آن بگذریم، بلکه وظیفه داریم که آن را به زمینه و بستر شکوفای معماری آیندهمان مبدل کنیم. این امر، وظیفه خطیری را برعهده معماران اندیشمند و سیاستگذاران و معماران جوان ما میگذارد که به صورت جدی از اندیشههای التقاطی و احیاگرانه و نهایتا عادت نگاه به گذشته، گذر کرده و معیارها و ارزشهای واقعی معماری خود را که بیش از هرچیز چشم به آینده دارد، به درستی بشناسند.
این معیارها و ارزشها دیگر نمیتواند فقط در حیطه درونمرزی معتبر باشد که در این صورت از یک جریان بسته تبعیت کرده است. بلکه اینها معیارها و ارزشهایی است که دائما در یک ارزیابی و مقابله جهانی پالایش مییابد و به ارزشهای نوین معماری جهانی ایران مبدل شده و بدینگونه معماری ما ارزشهای فرامرزی و جهانی و زبان و گویش معمارانه تازهای را پیدا میکند.
ما اینک در عصر دوم ماشین زندگی میکنیم، عصری که مرحله مکانیکی را گذرانده و مدتها است وارد مرحله تکنولوژی اطلاعات شده است، ایدهآلیسم معماری دوره اول، جای خود را به واقعبینی دوره دوم داده، اینک فضا را زمان اندازهگیری میکند و این دو مرحله کاملا نوع متفاوتی از ارتباط و سامان فضایی را معرفی میکنند که به صورت اساسی دو جایگاه متفاوت در معماری است.برخورد ما با این دوره جدید، شباهت فراوانی با مواجهه و سایش با دوره اول معماری نوین پیدا کرده و این ضرورت ایجاب میکند که در این رویارویی جدید که زمینه مستعدی برای نوآوری و ایجاد زبان تازه فراهم شده به صورت واقعگرایانه ارزیابی نموده و سهم خلاق خود را در این دنیای تکثرگرا معین نماییم. این امر به اندیشه و نظریات تئوریک و عملی روشنی نیاز دارد که با نقد معماری گذشته و امروز میتوانیم ارزشهای خود را شناخته و چشمانداز روشنی برای آینده معماریمان ترسیم نماییم. در این فرصت مقصد اصلی معماری ما گذشته و تبلوری از آینده خواهد بود. در این راه شناخت عملی و تعیین ساختمانهای با ارزش و سرمشقهای تاریخی معماریمان از اولویت خاصی برخوردار میشود و این شناخت میتواند رشد و تبلور راه آینده معماری ما را همواره آسان سازد.به عبارت دیگر، تفکر معماری ما در این دوره باید به تمام معنا فهیم و آگاه باشد که چه دارد و چه میخواهد داشته باشد و این بار تقدیر تاریخی خود را اندیشمندانه و آگاهانه انتخاب کند و آفرینش معماری در عین حالی که عملی نقدگونه است برنامه معماری قرن بیست و یکم خود را که باید نسبت به کیفیات و تحولات آینده جامعه ما، دارای حساسیت و واکنش مناسبی باشد به صورت جدی در دستور کار خود قرار دهد. این معماری بیش از آنکه مصرفکننده فرهنگ گذشته باشد، معماری فرهنگسازی است که هم در بستر معماری سرزمین خود ریشه دارد و هم افقهایش در آمیزش با معماری جهانی است.
*کارشناس انجمن مفاخر معماری ایران
ارسال نظر