مترجم: مریم مرادخانی

منبع: HBR

زمانی که از «مایکل دل» مدیر ارشد اجرایی شرکت کامپیوتری «Dell» پرسیدند: «در سال‌های پیش رو، کدام ویژگی ضامن موفقیت یک مدیر اجرایی است»، او بلافاصله گفت: «کنجکاوی». او به همراه بیش از هزار مدیر اجرایی دیگر در نظرسنجی سالانه PwC شرکت کرده بود. برخی از آنها «کنجکاوی» را لازمه موفقیت مدیران در شرایط بحرانی می‌دانستند و برخی دیگر «آزاداندیشی» را. «آلن دی.ویلسون» که مدیر اجرایی شرکت «مک کورمیک» است در جواب گفته بود: «موفقیت از آن رهبرانی است که به‌طور ذاتی کنجکاوند و همواره تلاش می‌کنند دانش و چشم‌انداز خود را گسترش دهند».

به عصر رهبران سازمانی کنجکاو خوش آمدید، عصری که موفقیت مدیران در گرو کنجکاوی آنها و میل آنها به کنکاش و سوال کردن است. مایکل دل در این رابطه می‌گوید: «حس کنجکاوی باعث می‌شود تا همواره به دنبال ایده‌ها و رویکردهای جدید باشید. تنها با تکیه بر ایده‌ها و رویکردهای جدید می‌توانید با تحولات همگام شوید و از رقبای خود پیشی بگیرید». از سوی دیگر، یک رهبر کنجکاو می‌تواند به الگویی تبدیل شود که خلاقیت کارکنان در سراسر سازمان را شکوفا کند. «برایان گریزر» از فیلمسازان هالیوود در کتاب خود تحت عنوان «یک ذهن کنجکاو» در این رابطه می‌گوید: «اگر شما مدیر یک مجموعه باشید و مدیریت خود را بر پایه پرسش و کنکاش بنا کنید، کنجکاوی شما در سطح سازمان تبدیل به یک فرهنگ می‌شود». او معتقد است که مدیریت بر پایه کنجکاوی می‌تواند به خلق ایده‌های جدید منجر شود و کارکنان را به همکاری بیشتر با یکدیگر ترغیب کند. البته موضوع اهمیت کنجکاوی در دنیای کسب‌وکار موضوع جدیدی نیست. سال‌ها پیش وقتی از والت دیزنی پرسیدند که راز موفقیتشان چیست، او پاسخ داد: «ما خلاقیم تنها به این علت که کنجکاویم و کنجکاوی همواره درهای جدیدی را به روی ما می‌گشاید». حالا در دنیای کسب‌وکار امروز که همه چیز به سرعت در حال تغییر است و خلاقیت در آن حرف اول را می‌زند، کنجکاوی و میل به گشودن درهای جدید اهمیت بیشتری یافته است.

من طی تحقیقات اخیرم که در کتابی تحت‌عنوان «یک سوال بهتر» انتشار یافته است به نام کارآفرینان مشهوری برخوردم که موفقیت خود را مدیون حس کنجکاویشان بوده‌اند. از جمله این افراد «جک دورسی» بنیانگذار توییتر و شرکت پرداخت همراه «اسکوئر» است. روزی جیم، یکی از دوستان هنرمند دورسی برای فروش آثار هنری خود نمایشگاهی ترتیب داده بود. یکی از بازدیدکنندگان، یکی از آثار او را پسندید اما چون پول نقد کافی نداشت، تصمیم گرفت مبلغ را از طریق کارت اعتباری‌اش پرداخت کند اما چون جیم دستگاه کارتخوان نداشت، مشتری از خرید خود صرف‌نظر کرد. دورسی پس از شنیدن این ماجرا سخت به فکر فرو رفت و از خود پرسید که چرا فقط کسب‌وکارهای بزرگ امکان استفاده از سیستم‌های پرداخت الکترونیکی را دارند درحالی‌که کارآفرینان تازه‌کار از این امکانات محرومند؟ همین سوال ساده و کنجکاوی دورسی، او را بر آن داشت تا چاره‌ای بیندیشد. او حالا مدیر اجرایی اسکوئر، یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های پرداخت الکترونیکی دنیاست.

مثال بالا نشان می‌دهد که کنجکاوی یک عامل محرک قدرتمند برای شروع یک کسب‌وکار است. اما شواهد نشان می‌دهد که حتی در سازمان‌های پیشرو در عرصه کسب‌وکار که هر روز با نوسانات ناگهانی بازار دست و پنجه نرم می‌کنند، کنجکاوی یک عنصر حیاتی است. «ران شایچ» مدیر اجرایی فروشگاه‌های زنجیره‌ای نان پانرا در این رابطه می‌گوید: «امروز مهم‌ترین وظیفه یک رهبر، پیش‌بینی آینده سازمان است. او باید همواره در جست‌وجو باشد، جست‌وجوی ایده‌های جدید، حتی ایده‌هایی از صنایع دیگر یا ایده‌هایی خارج از حوزه کسب‌وکار». اینکه از رهبران سازمان‌ها بخواهیم کنجکاوی بیشتری به خرج بدهند در ابتدا ساده به نظر می‌رسد اما ممکن است رهبران برای ایجاد چنین تغییری ناچار شوند سبک رهبری خود را تغییر دهند. در بسیاری از سازمان‌ها ملاک سنجش توانایی یک مدیر، تدابیر و راه‌حل‌هایی است که در شرایط بحرانی ارائه می‌کند نه سوالاتی که مطرح می‌کند.

اما اقرار به ندانستن و سوال پرسیدن در برابر همگان ریسک بزرگی است: ممکن است دیگران به دانش شما شک کنند. «کلیتون کریستنسن» و دو تن از همکارانش پس از تحقیقاتی دریافتند که رهبران سازمانی کنجکاو به سادگی این ریسک را می‌پذیرند چرا که در شخصیت آنها، ترکیب جالبی از فروتنی و اعتماد به نفس دیده می‌شود: آنها به اندازه کافی فروتن هستند که قبول کنند که تمام جواب‌ها را نمی‌دانند و از طرف دیگر، به اندازه کافی اعتماد به نفس دارند که در برابر دیگران به ندانستن خود اقرار کنند. شاید تصور کنید که کنجکاوی یک ویژگی شخصیتی است بدین معنا که افراد کنجکاو با یک ذهن کنجکاو به دنیا می‌آیند و بقیه از این موهبت محرومند. اما نویسنده کتاب «کنجکاو»، (یان لزلی) در این رابطه می‌گوید: «کنجکاوی، بیشتر از آنکه یک ویژگی شخصیتی باشد، یک حالت است». همه ما به‌طور بالقوه کنجکاویم و اگر شرایط فراهم شود، می‌توانیم کنجکاوی خود را بروز دهیم.

به اعتقاد لزلی، حس کنجکاوی زمانی تحریک می‌شود که اطلاعات جدیدی در اختیار ما قرار می‌گیرد و پس از مدتی احساس می‌کنیم مایلیم درباره آن موضوع بیشتر بدانیم. در چنین شرایطی یک رهبر کنجکاو در زمان مناسب، حس کنجکاوی خود را برای کشف ایده‌ها و تجربیات جدید به‌کار می‌گیرد. حتی در محیطی که محدوده فعالیت‌ها کاملا مشخص و تکراری است، یک رهبر کنجکاو تلاش می‌کند به تجربیات تکراری از زاویه‌های جدید نگاه کند. افراد مورد مطالعه من، هنگام مواجهه با مشکلات و بحران‌های سخت روشی را اتخاذ می‌کردند که من آن را رویکرد «ذهن مبتدی» می‌نامم. آنها همانند یک فرد تازه‌کار مفروضات و روش‌های خود را بارها و بارها امتحان می‌کردند و دائما از خود سوالاتی می‌پرسیدند که با «چرا» یا «چه می‌شد اگر» یا «چگونه» آغاز می‌شدند. چنین رهبرانی همواره کارکنان خود را به کنجکاوی تشویق می‌کنند و از آنها می‌خواهند همه چیز را زیر سوال ببرند. برخی از رهبران پا را فراتر گذاشته و با ایجاد فضایی کاملا آزاد، زمینه را برای شکوفایی حس کنجکاوی کارکنان در تمام سطوح سازمان فراهم می‌کنند. ایجاد فرهنگ کنجکاوی در افراد یا در سطوح مختلف سازمان کار آسانی نیست اما تلاش برای ایجاد چنین فرهنگی ارزشش را دارد. مایکل دل معتقد است که «کنجکاوی، یادگیری را به دنبال دارد و اگر یاد نگیریم، بعدها با مشکلات بزرگی مواجه خوهیم شد.»