آموزش، پایه موفقیت و توسعه است

مریم رضایی در ادامه سلسله گفت‏وگوهای «دنیای اقتصاد» با مدیران موفق داخلی که با همت و تلاش موسسه آموزش عالی SBI (ri. sbi .www)، صورت می‏گیرد، با جناب آقای عبدالمحمود ضرابی، مدیرعامل بیمه کارآفرین به گفت‏وگو نشسته‏ایم. ایشان تجربیاتی غنی در مدیریت دولتی داشته و خدمات ارزنده‏ای چه در بحث آموزش و چه در حوزه مسوولیت‏های اجتماعی انجام داده‏اند که در این مصاحبه با این تجربیات آشنا می‏شویم: لطفا مختصری از فعالیت‏های مدیریتی‏تان را بفرمایید.

من در سال ۱۳۴۷ وارد دانشگاه شدم و از سال ۴۸ به استخدام بیمه ایران درآمدم. از آن زمان تا به حال از کارمندی تا مدیرعاملی در صنعت بیمه

مشغول به‌کار بوده‌ام. طی این دوران چون کارمند دولت بودم، در مواردی مامور به خدمت در سازمان‌های مختلف شدم. در همان سال ۴۸ که به استخدام بیمه ایران درآمدم تعداد افرادی که لیسانس یا فوق‌لیسانس داشتند خیلی کم بود. طبیعتا من چون دانشجو بودم سریع‏تر از هم‏دوره‏های خودم که دیپلم بودند، رشد کردم. با اینکه کار آموزشی با کار اجرایی تفاوت‏هایی دارد؛ اما پله‏های رشد را سریع‏تر طی کردم.

بعد از پیروزی انقلاب، طبعا سابقه کاری‏ام بیشتر شده بود و با توجه به مسوولیت‏های قبلی توانستم رشد بیشتری بکنم. اعتماد مسوولان به کارم جلب شد. به خاطر داریم نزدیک به فارغ‏التحصیل شدنم از دانشگاه در چندین سازمان کار می‏کردم؛ بیمه ایران را که تمام وقت می‏رفتم. در بعضی جاها بعدازظهرها یک یا دو ساعت کار می‌کردم و بقیه کارها را هم در خانه به‌صورت پیمانی انجام می‏دادم.

در سال ۵۹ ضمن اینکه عضو بیمه ایران بودم، در چند شرکت بیمه دیگر که ملی شده بودند، به صورت مامور به خدمت مشغول به‌کار شدم. در آن زمان بیمه مرکزی و وزارت دارایی برای اداره این شرکت‌ها شوراهای سرپرستی تعیین کرده بودند. بیمه ایران زیر نظر وزارت بازرگانی اداره می‌شد و شرکت‌های بیمه ملی شده زیر نظر وزارت دارایی قرار گرفتند. من توامان با کار در بیمه ایران، به‌عنوان رئیس شورای سرپرستی چند شرکت از این شرکت‌های بیمه، مامور خدمت شدم و در ادغام شرکت‌های بیمه نقش اساسی داشتم. در آن زمان در بازار بیمه یک شرکت بیمه دولتی و ۱۱ شرکت بیمه خصوصی وجود داشت که به موجب قانون ملی شدند. شرکت‌های بیمه موجود را جمع‏آوری کردیم و همه تبدیل به یک شرکت بیمه دولتی و دو شرکت بیمه ملی شده به نام بیمه آسیا و البرز. در آن زمان هم مسوولیت شرکت بیمه البرز را داشتم و هم رئیس شورای سرپرستی آن چند شرکت بیمه دیگر بودم، به این صورت که یکی دو ساعت در یک شرکت بودم و یکی دو ساعت هم در شرکت دیگر. سپس شرکت‌های بیمه ملی شده را در یک ساختمان متمرکز کرده و مدیریت آن را با یک شورای سه نفره بر عهده داشتم. در این دوران طی حکمی از طرف وزارت بازرگانی، قائم‌مقام سازمان غله شدم که مدت آن خیلی کوتاه بود. در سال ۱۳۶۴ عضو هیات‌مدیره بیمه ایران که قبلا معاون آن بودم نیز شدم. وقتی شرکت‌های بیمه تحت عنوان بیمه دانا ادغام شدند، من علاوه‌بر اینکه عضو هیات‌مدیره بیمه ایران بودم، به سازمان صنایع ملی در گروه نساجی مامور خدمت شدم و مدیرعامل یکی از شرکت‌های بزرگ نساجی کشور شدم.

در بحبوحه جنگ بود که مدیر این شرکت شدم. شرکت چند ماه در اعتصاب به سر می‏برد. با اینکه تجربه‏ای هم نداشتم به‌عنوان یکی از موفق‏ترین مدیران آن گروه شناخته شدم. کارخانه را که با حدود ۵ هزار کارگر یکی از بزرگ‌ترین کارخانه‏های ایران بود، و یکی از پیشرفته‏ترین ماشین‏آلات نساجی را داشت، اداره کردم. کارخانه از حالت اعتصاب درآمد و یک شیفت کاری به دو، سپس به سه شیفت افزایش یافت و یکی از بهترین کارخانه‏های گروه نساجی کشور شد. ابتدا قرار بود در این کارخانه موقت حضور داشته باشم؛ اما به خاطر خدماتی که انجام دادم حضورم طولانی شد.

از دیگر خدماتی که در این شرکت انجام دادم احداث و تاسیس مدرسه، زمین ورزشی و درمانگاه دندانپزشکی بود. در زمانی که دستگاه‏های دندانپزشکی به راحتی پیدا نمی‏شد و واردات آن نیز امکان‏پذیر نبود، ۲ دستگاه یونیت دندانپزشکی خریدم و درمانگاه دندانپزشکی راه‏اندازی کردم. رفتن به دندانپزشکی را برای همه کارگران اجباری کردم؛ به طوری که در عرض یک سال همه کارگرها و بعد خانواده‏های آنها به نوبت خدمات دندانپزشکی رایگان دریافت کردند.

خدمات دیگری که ارائه کردم ایجاد سالن‏های ورزشی والیبال، بسکتبال و کشتی بود که کارگرها بعد از تعطیلی در ساعت ۲ بعد از ظهر به جای رفتن به منزل به این سالن‏های ورزشی می‌رفتند و تحت نظر مربی تمرین می‌کردند. مدارسی هم که تاسیس کرده بودیم، باعث شد فرزندان کارگرها درس بخوانند و بعدها به مدارج عالی تحصیلی برسند. تیم‏های ورزشی هم درست شد و در حال حاضر هنوز هم مسابقات ورزشی در این سالن‌ها برگزار می‏شود.

همچنین ۱۷۰ واحد خانه برای کارگران و کارمندان ساختیم و به کارگران وام مسکن داده‌شد. یعنی کارخانه‏ای که ورشکسته شده بود، به جایی رسید که وام مسکن به کارگرهای خود می‏داد و آنها را صاحب خانه می‌کرد. بخش مهندسی صنایع و کنترل کیفی راه انداختم. کارخانه را مهندسان شایسته‏ای ساخته بودند، ولی کنترل کیفی آن فعال نشده بود که ما آن را فعال کردیم و موفق هم بود. بخشی از نیازهای مردم را با تولیدات آن کارخانه تامین می‏کردیم.

با تشخیص این موفقیت‏ها و مشکلات مشابهی که در یکی از کارخانه‌های دیگر وجود داشت، مامور خدمت در آنجا شدم و با سمت رئیس هیات‌مدیره کارخانه قبلی آن کارخانه را هم به همین ترتیب اداره کردم و مدیر نمونه شدم. در همان زمان، آموزش‏های مخصوص کارگرها را که آموزش‏هایی ویژه و بیشتر تجربی بود در دستور کار قرار دادم و خط تولید را اضافه کردم. به این ترتیب ضایعات کارخانه کم شد.

این دوره هم که تمام شد، چون کارمند بیمه ایران بودم، به بیمه ایران بازگشتم و معاون بیمه ایران شدم. بعد از حدود ۳۳ سال خدمت در صنعت بیمه، درخواست بازنشستگی دادم و با وجود مخالفت‏هایی که وجود داشت، خودم را بازنشسته کردم.

از قبل از بازنشستگی در فکر تاسیس یک شرکت بیمه خصوصی بودم. قانون تاسیس شرکت‌های بیمه خصوصی در سال ۱۳۸۰ تصویب شد و با مشارکت چند تا از دوستانم که کارشناسان ارشد صنعت بیمه بودند بیمه حافظ را تاسیس کردم. دفتر مرکزی این شرکت الان در کیش است، علت این است که در ابتدا مجوز شرکت‌های بیمه را در مناطق آزاد می‏دادند نه در سرزمین اصلی. بنابراین، افتخار این را داشتم که اولین شرکت بیمه خصوصی بعد از انقلاب را تاسیس کنم و بسیاری از دستورالعمل‌ها و آیین‏نامه‏های آن را با همکاری جناب آقای سیدمهدی علوی که فرد شناخته‏شده‏ای در صنعت بیمه هستند، نوشتیم.

بعد از چند سال که اجازه تاسیس شرکت بیمه در سرزمین اصلی را دادند، با چند تن از کارشناسان ارشد صنعت بیمه، تصمیم گرفتیم یک شرکت بیمه در سرزمین اصلی تاسیس کنیم. البته در سال ۶۷ پیشنهاد تاسیس شرکت بیمه خصوصی را به وزارت دارایی مطرح کرده بودیم. در نتیجه نامه‌ای تهیه شد که من و جناب آقای علوی و چند تن دیگر امضا کردند. در آن موقع هنوز کارمند بیمه ایران بودم. این نامه مورد قبول واقع نشد، چون قانون اجازه آن را نمی‏داد.

به‌دلیل آشنایی‏هایی که در کار با آقای دکتر عقیلی پیدا کرده بودم، هنگام تاسیس بانک کارآفرین، ایشان صحبت کرده و اسم من را جزو موسسان این بانک قرار دادند. این آشنایی‏ها باعث شد به فکر بیفتم از گروهی که بانک کارآفرین را تاسیس کرده بودند، برای سرمایه‏گذاری درخواست کنیم و از آقای دکتر عقیلی خواهش کردم که از آقای مهندس‏ خلیلی و مهندس سلیمی و تعداد دیگری از سهامداران بانک برای خرید سهم دعوت کنند و یک شرکت بیمه درست کنیم. در‏ آن موقع بانک کارآفرین موسسه مالی اعتباری کارآفرینان نام داشت. آقای دکتر عقیلی پیشنهاد دادند شرکت بیمه را تحت همین عنوان کارآفرین تاسیس کنیم. من با خوشحالی قبول کردم و در هیات‌مدیره موسسه موضوع را مطرح کردم. گفتم در شرف گرفتن مجوز هستم که مورد پذیرش آنها واقع شد و به این ترتیب شرکت بیمه کارآفرین تاسیس شد. در آن مدت مشارکت بانک ۱۰ درصد بود. از اول تاسیس بیمه کارآفرین تا به حال افتخار دارم که در این شرکت مشغول خدمت هستم.

خیلی بارز است که یک نفر هر چقدر هم توانایی داشته باشد، نمی‏تواند این همه امکانات و تسهیلاتی که فرمودید را فراهم کند. طبیعتا همیشه برای مسوولیت و اختیار دادن هم از نظر توانایی و مهارت و هم اعتمادی که باید در سطح کلان وجود داشته باشد، اتکایی به لایه‏های مدیریت وجود دارد. می‏خواستم راجع به این موضوع صحبت کنید. اهمیت مدیریت و نقشی که می‏تواند برای کارآفرینی و توسعه ایجاد کند.

اگر کسی بپرسد که بیمه کارآفرین چگونه درست شد باید بگویم در شروع کار، من و یک کارگر که سرایدار اینجا بود، کار را آغاز کردیم. اما لطف الهی، سپس حضور تیم کارشناسی که قبلا با آنها صحبت کرده بودم، تاثیرگذار بود. این نوع کارها انجام‌شدنی نیست؛ مگر با یک خردجمعی و تیمی از مدیران ارشد صنعت بیمه. شرکت تاسیس شد و بنده عضو هیات موسس بودم. با توجه به اینکه در هفت هشت شرکت بیمه سابقه کار داشتم و با اهالی صنعت بیمه آشنا بودم، از متخصصانی که بازنشسته می‏شدند دعوت به‌کار می‏کردم و آنها یار و یاور ما بودند. می‏شود گفت فکر و اندیشه کار با بنده و جناب آقای علوی بوده، ولی با یک تیم متخصص آمدم. و آنها این طراحی‌های ارزنده را انجام دادند و این شرکت پا گرفت. الان هم نقش آنها بیشتر از من است، چون ما در کل کشور ۴۵ شعبه داریم و من نمی‏توانم کلیه شعب را از راه دور اداره کنم. درست است که سیستم‏های تکنولوژی و روزآمد مثل کامپیوتر و آنلاین بودن سیستم‏ها تاثیرگذارند، اما نقش مدیر جدی است. من با توجه به شناختی که از متخصصان صنعت بیمه داشتم تواناترین‌شان را در حد ظرفیت خودمان به‌کار گرفتم.

بحث دیگر این است که اختیارات زیادی به مدیران دادم و این موفقیت بزرگی برای من بود. البته جاهایی هم آسیب دیدم. ابتدا خودشان هم باور نمی‏کردند. ولی در یک شعبه رئیس شعبه گاه مانند مدیرعامل عمل می‏کند. در حدود اختیارات دستشان را باز گذاشتم، چون کارشان را بلد بودند. و اعتمادی که خودم به آنها داشتم، نقش مهمی داشت و این بود که چون اعتماد به خلاقیت بقیه داشته و دارم شرکت ما زود رشد کرد. اعتماد داشتم که بقیه هم انسان‏های درستی هستند، کاربلد هستند، می‏توانند، کسی را استخدام کنند، ایجاد کار کنند و روابط عمومی دارند و الان هم اینجا را یک تیم اداره می‏کنند و بنده به خاطر علاقه‏ای که به اینجا از بدو تاسیس داشتم، به‌عنوان یک سمبل در اختیار شما هستم. کمتر چیزی هست که به مجوز من احتیاج داشته باشد. البته دادن اختیارات فراوان ضایعاتی داشته و دارد، ولی ضایعاتش کمتر از آنهایی بوده که متمرکز عمل کردند، اختیار ندادند و همه چیز را محدود کردند و کاری کردند که همه چیز باید برگردد به مرکز. وقتی ما به مدیرانمان اختیارات می‌دادیم، باز هم سوال می‏کردند، ولی من به سوالاتشان جواب نمی‏دادم. می‏گفتم حدود اختیارات دارید پس به آنها مراجعه کنید. به این گونه مدیران ما جرات و شهامت پیدا کردند تا از تخصص و تجربه خود استفاده کنند.

این فعالیت‏هایی که اشاره کردید درخشان هستند و اگر در هر جای دنیا اتفاق می‏افتاد، جهانی می‏شد. ما در ایران افرادی مثل شما زیاد داریم، ولی چرا مدیر برند نداریم؟

ما ایرانی‏ها همه آنقدر کشورمان را دوست داریم که حتی در مورد کشورمان غلو هم می‏کنیم، اما یک عده هم هستیم که گوشه‏گیر هستند و یک عده هم بیش از آنچه واقعیت دارد می‏گویند. من خودم عاشق ایران هستم و امکاناتی داشتم که خارج از کشور زندگی کنم. ولی هر بار برای ماموریت به خارج سفر کردم، بیشتر از ۳ روز نماندم.

متاسفم که بگویم معدودی از ما در عین حال که بسیار خوبیم، ولی حسادت‏هایی هم داریم. یکی از مشکلات همین است. با عذرخواهی از همه می‏گویم که ما گاه مشکلات فرهنگی هم داریم. این مشکل مثلا در فوتبال‏مان نمایان می‌شود. می‏خواهیم گل را خودمان بزنیم. می‏خواهیم کننده کار خودمان باشیم. خود من هم از این موضوع مستثنی نیستم.

بنابراین وقتی کسی «برند» می‏شود، همه چشم‏ها دنبال این است که چطور به این جایگاه رسیده و چه پشتوانه‏ای داشته است. من نه تنها در بیمه ایران هیچ حامی‏ای نداشتم، بلکه یک عده هم با من ناسازگار بودند. چون جوانی بودم که در حال رشد بودم. از ۶ صبح تا نیمه شب کار می‏کردم و وقتی صبح دوباره سر کار می‏آمدم مورد کم‌لطفی غیرمستقیم برخی از همکارانم قرار می‏گرفتم. اما عصبانی نشدم، بلکه به سختکوشی‏ام ادامه دادم. متاسفانه افرادی داریم که می‏خواهند کار نکنند ولی «برند» باشند. این موضوع جنبه دیگری هم دارد. مثلا مهندس محسن خلیلی واقعا فردی محبوب و یکی از بنیانگذاران صنعت در ایران هستند. اگر می‏بینید کسی علیه ایشان صحبتی نمی‏کند، به خاطر تواضعی است که دارند.

یکی از پارامترهایی که در بحث مدیریت دنیا این روزها حرف اول را می‏زند، نوآوری است. نوآوری در مدیریت ایران و به‌طور خاص صنعت بیمه که حوزه تخصص جنابعالی است، چه جایگاهی دارد؟ همان‌طور که می‏دانید، شرکت‌های بزرگ بیمه در بیشتر نقاط دنیا خدمات متنوعی ارائه می‏کنند تا مشتری حق انتخاب داشته باشد. این شرایط را در ایران چگونه ارزیابی می‏کنید؟

بگذارید از ابتدا به این موضوع اشاره کنم. بیمه در سال ۱۳۱۴ در ایران تاسیس شده و از سال ۱۳۱۶ قانون بیمه نوشته شده که در آغاز فقط بیمه ایران را داشتیم. به نظر من بیمه در سال‏های اول بسیار رشد کرد. با اینکه شرکت‌های انگلیسی‏ و بخشی از آن را هم موسسات روسی در اختیار داشتند، اما رشد سریعی داشت. علت آن وجود مغزهای متفکر ایرانی بود که به آموزش اهمیت می‏دادند. مثلا یکی از مدیران اولیه در بیمه ایران آقای دکتر مشرف نفیسی بود که تعدادی از همکارانش را به فرانسه فرستاد تا دکترای حقوق و اقتصاد بگیرند. یکی دیگر از دلایل این رشد سریع هم به اعتقاد من عِرق میهنی بود. یعنی بلافاصله بعد از اینکه بیمه ایران تاسیس شد، بدون اینکه تبلیغاتی صورت گیرد، مردم به سوی آن هجوم آوردند و بیمه ایران به سرعت رشد کرد.

بعدها مشکلات آموزشی باعث شد این رشد کم شود. افرادی که تحصیل کردند خود، معلمین بیمه شده بودند و درس می‏دادند. در خود بیمه ایران بخش آموزش تشکیل شده بود. در سال‌هایی اداره آموزش یکی از زیر مجموعه‌های مدیریتی من بود. در مورد عدم تنوع در صنعت بیمه، ما گاه از مشکلات قانونی صحبت می‏کنیم و خودمان برای حل مشکلات ابتکاری به خرج نمی‏دهیم. به نظر من با همین قوانین موجود هم می‏توان کار کرد. ولی مشکلات قانونی برای ما یک بهانه شده است. بیمه وقتی ملی شد ما شدیدا به سمت ملی شدن رفتیم یعنی بخش خصوصی را ملی کردیم. یعنی قوانین اینطور ایجاب می‏کرد. وقتی در سال ۶۷ به همراه چند نفر از همکاران صنعت بیمه که از بنیانگذاران بیمه کارآفرین نیز هستند تشخیص دادیم که در این مورد اشتباه کرده‏ایم و باید بیمه خصوصی باشد، قوانین دست و پای ما را بسته بود، اما الان هم که قوانین آزاد شده و بخش خصوصی آمده خودمان همین بیمه‏های سنتی را پیگیری می‏کنیم.

همانطور که اشاره کردم، ما تنها شرکت بیمه‏ای هستیم که توانستیم ۱۰ جایزه بین‏المللی بگیریم و تنها شرکتی هستیم که بیش از ۴۰۰ نفر از همکاران صنعت بیمه را که همه از همکاران شاغل در شرکت بیمه کارآفرین هستند آموزش دادیم. آنها برای آموزش در دوره‏های MDRT یا انجمن «میلیون دلاری‏ها»ی فروشنده بیمه عمر در آمریکا به عضویت این انجمن انتخاب شدند. افراد (فروشنده‌هایی) که در دنیا بیش از یک میلیون دلار فروش در بیمه عمر دارند، عضو این انجمن می‏شوند. بیمه کارآفرین مفتخر است که افرادی را به این انجمن فرستاده و اولین بار پرچم ایران و بیمه کارآفرین روی میز این انجمن قرار گرفت. البته سه یا چهار سال است که به‌دلیل تحریم‏ها عضویت ما را نمی‏پذیرند. به‌رغم اینکه گفتند کارهای فرهنگی و علمی جزو تحریم نیست، ولی به هر صورت به ما مجوز ندادند.

این همان خلاقیتی است که شما به آن اشاره کردید و بیمه کارآفرین توانست این خلاقیت را ایجاد کند. با همین قوانین توانستیم این کار را انجام دهیم. یک «برند»ی وجود دارد به نام بیمه عمر و سرمایه‏گذاری که در غرب وجود داشت، ما این «برند» را به ایران آوردیم و بومی کردیم و البته موفق شدیم. بعضی کارها موقع بومی کردن از ریشه خراب می‏شوند، اما ما موفق شدیم. ظرف ۹ سال که این کار را شروع کردیم، فروش‌مان از سایر بیمه‏ها بیشتر بوده و متجاوز از ۴۰۰ هزار بیمه عمر فروختیم و با استقبال مردم روبه‌رو شدیم. از وزیر محترم اقتصاد و دارایی و بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران هم به‌عنوان شرکت برتر، جایزه دریافت کردیم.

باید بگویم خود ما هم به همین خلاقیت اکتفا کرده و نوآوری دیگری نکرده‏ایم. یک دلیل آن است که این مسائل به آموزش روز احتیاج دارد. این روزآمد بودن نیازمند این است که از علم روز و شبکه‌های ارتباطی مانند اینترنت و دانش بین‏المللی استفاده کنیم. این شرکت یک شرکت کوچک است. بیش از ۱۶۰ نفر از همکارانمان دوره‏های مختلف آموزشی دیده‏اند و بین ۶۰ تا ۷۰ نفر آنها در خارج این دوره‏های آموزشی را گذرانده‌اند. با اینکه ما یک بخش خصوصی کوچک هستیم همکارانمان را به خارج از کشور فرستادیم تا دوره ببینند که بیشتر آنها در آکادمی آموزش بیمه در شهر پونای هند آموزش دیدند و برخی هم به سوئیس، ایتالیا، انگلستان و آلمان رفته‏اند. نگاه ما یک نگاه فراگیر برای صنعت بیمه کشور است. بنابراین در این امر شاید تنها شرکتی باشیم که همکارانمان را به دوره‏های خارج از کشور فرستادیم و این مساله که شما می‏فرمایید همان‏طور که اشاره کردم نیاز به دانش روز دارد و این دانش روز نیاز دارد که ما ازخودگذشتگی نشان دهیم. بنده راجع به خودم عرض می‏کنم. حالا نوبت دیگران است و جوانان باید وارد بازار شوند. در این شرکت که جزو شرکت‌های خوش‏نام بیمه است و اگرچه در فروش اول نیست ولی در خوش‏نامی جزو اولین‏ها هستیم تنها ۱۰ الی ۱۵ نفر فرد هم‏سن و سال خودم داریم که به‌عنوان معلم آورده‏ایم و بقیه همه جوان و تحصیلکرده هستند و همه به کارشناس‏های خوب و خبره تبدیل شده‏اند. اگر اندکی دیگر اتکا به نفس وجود داشته باشد دیگر نیازی به این پیشکسوت‌ها و بزرگ‌ترها هم نیست. منتها رسم بنده این نیست که آدم‏ها را دارای تاریخ مصرف فرض کنم. بنابراین پیشکسوت‌ها هم در مجموعه ما هستند. ما یک شورای فنی تشکیل دادیم که آنها در آنجا خدمت کنند. بنابراین یک شرکت جوان با استفاده از همین دوره‏های آموزشی چه در داخل و چه خارج درست کرده‏ایم که به لطف خدا دیگران می‏گویند موفق هستیم. در آینده نزدیک درصدد هستیم دو طرح جدید ارائه دهیم که در زمینه بیمه عمر و بازنشستگی و مستمری است که وقتی فرآیند آن حاضر شد اعلام می‏کنیم. بنابراین شرکت‌های بیمه دیگر بعضا کارهایی انجام داده‏اند، ولی کل صنعت بیمه کشور در چارچوب سنتی باقی مانده است. شاید حالا که بخش خصوصی آمده در سال‏های آینده وضعیت روشن‏تر و بهتری را شاهد باشیم. چون نگاه مسوولان به اقتصاد کشور عوض شده است. زمانی نگاه اقتصاد کشور به بخش‏های تعاونی و دولتی و خصوصی بود ولی اکنون بیشتر صحبت از بخش خصوصی است. امیدواریم که حمایت هم بکنند و بخش خصوصی فعال‏تر شود.

مملکتی با وسعت و اهمیت ایران نمی‏تواند درهای اقتصاد خود را همیشه بسته نگه دارد و شاید هم بتوان گفت تحولات سیاسی اخیر این امید را که درها بازتر شوند بیشتر کرده است. در صنعت شما این بحث وجود دارد که با وارد شدن سرمایه‏گذاران رقابت شدیدتر می‏شود. به‏خصوص که شرکت‌های بیمه در خارج از ایران در هم ادغام می‌شوند و اصولا کشورهای غربی چند شرکت خیلی گردن‏کلفت دارند که از چند صد شرکت به چند ده شرکت تبدیل شدند و با رقابت خیلی شدید کار می‏کنند. اگر این شرکت‌ها وارد ایران شوند، شما آینده را برای ما در ایران چطور می‏بینید؟

زمانی که من به بخش تولید رفته بودم همزمان در بیمه هم مسوولیت داشتم. اما عمده وقتم در بخش تولید می‌گذشت. ما نمی‏توانستیم مواد اولیه وارد کنیم چون به‌خاطر جنگ، محدودیت‌های ارزی وجود داشت. ما ناچار شدیم برای اینکه فعالیت خط تولید را ادامه دهیم از ضایعات استفاده کنیم. اولا آن محدودیت‏ها سبب ایجاد خلاقیت‏هایی شد. من به مهندسان فشار می‏آوردم و از آنها کار می‏خواستم و به آنها پاداش و جایزه می‏دادم تا ابتکار به خرج دهند. یک نفر پیشنهاد داد از این ضایعات می‏شود تولید کرد، ولی تولید آن کیفیت مطلوب را ندارد. ما از ضایعات تولید کردیم و بالاخره مصرف جاهای مختلف را تا حدی تامین کردیم. ازجمله در جبهه‏ها که کیفیت این‌گونه تولیدات خیلی مدنظر نبود. در نتیجه این خلاقیت ایجاد شد. بنابراین نباید از فرصت‌ها غافل شد؛ محدودیت‏هایی که وجود داشت ما را به انجام برخی کارها مجبور کرد و توفیقاتی را هم می‏بینیم. اما اگر این خلاقیت‏ها توام با باز شدن درهای اقتصاد باشد و این تکنولوژی وارد شود طبیعتا رشد قابل توجهی را شاهد خواهیم بود. چون در همه زمینه‌ها متخصص داریم، علاقه‏مند داریم و همه عاشق ایران هستیم.

این عشق را در مسیر تولید و صنعت هم باید به‌کار ‏برد. الان که بخش خصوصی وارد صحنه شده طبیعتا رقابت، بهتر و داخلی شده است. ولی وقتی بیمه‏گرهای خارجی هم بیایند طبعا هم ارتباطات آموزشی گسترش پیدا می‏کند، هم این رفت و آمدها باعث می‏شود که با صنعت روز دنیا آشنا شویم. درست است که همه چیز را از طریق سیستم‏های اینترنتی می‏شود دید، اما رفتن به دوره‏های آموزشی جایگاه خود را دارد. من دو دوره در ژاپن دیده‌ام که حداقل در دو سه ماه اول بعد از پایان دوره روی کارم بسیار تاثیرگذار بود. اگر آدم‌هایی باشند و در سن و شرایطی باشند که می‏خواهند این خلاقیت‏ها ادامه پیدا کند، یعنی جوان‏ترها، طبیعتا بسیار بیشتر اثرگذار خواهد بود. مثالی می‏زنم؛ در ژاپن برای بازدید از کارخانه‏ لاستیک رفته بودیم. کارخانه‏های لاستیک بسیار به محیط زیست آسیب می‏رسانند. در اطراف این کارخانه یک نهر کوچک در گردش بود. این نهر پر از ماهی بود. من از مدیر آنجا دلیل وجود این نهرها و آن ماهی‌ها را پرسیدم. گفت می‏خواهیم نشان دهیم و بگوییم که کارخانه ما آنقدر آلودگی ندارد که این ماهی‏ها می‌توانند زنده بمانند. من این ابتکار را در ژاپن دیدم و خیلی دوست داشتم در کارخانه‏ای در ایران که در آن کار می‏کردم و لنت تولید می‏کرد و آلودگی داشت این کار را انجام دهم. ارتباطات در همین حد ابتدایی نیز تا این حد موثر است. من بیست و چند سال پیش این را در ژاپن دیدم و هنوز در فکرم هست که محیط زیست ما نیز می‏تواند این‌گونه باشد. خب اینها در اثر ارتباطات و رفت‌وآمد و آموزش ایجاد شد. یا مثلا سیستم‏های خودپرداز بانک‏ها ابتدا در کشورهای دیگر مورد استفاده قرار گرفت. من به کشورهای بسیاری سفر کرده‌ام و الان می‏بینم که خودپردازهای بانک‌های ما، به نظر من، از برخی کشورهای دیگر پیشرفته‏تر عمل می‌کنند.

در پایان اشاره کنم به این بحث آموزش و به‏خصوص آموزش برای مدیران که به‌طور مکرر در صحبت‏هایتان اشاره کردید. با توجه به این تغییر و تحولاتی که در ایران در زمان‏هایی که با محدودیت‏ها کار می‏کردیم تجربه کردیم، ممکن است در مسیری قرار بگیریم که خواسته یا ناخواسته این تغییر و تحولات حتی سریع‏تر و عمیق‏تر روی ما اثر بگذارد. شما آموزش مدیران در سطوح تصمیم‌گیرنده را تا چقدر مهم می‏دانید؟

من خیلی به آموزش علاقه‏مند بودم. زمانی اداره آموزش بیمه ایران تبدیل به یک اداره‏ای شد که هر کسی را که می‏خواستند کنار بگذارند، به اداره آموزش می‏فرستادند. آنها هم در اداره می‏نشستند، روزنامه می‏خواندند و برنامه‏ای نداشتند. اداره آموزش شده بود شبیه اداره بیکاران. در همان دوران جوانی که اداره آموزش زیر نظر من افتاد، ساختمان بهجت‏آباد بیمه ایران را تخلیه کردم و به بخش آموزش تبدیل کردم و آن را در اختیار کسانی گذاشتم که روسای اداره بودند. درس دادن در دانشگاه کار هر کسی نیست. خیلی‏ها معلم خوبی هستند، ولی مدیران موفقی نیستند. اما ما چون نیرو نداشتیم، اجازه فرستادن افراد به خارج از کشور نیز وجود نداشت، همان مدیران را به سر کلاس فرستادم. آنها آنقدر بدون برنامه صحبت کردند تا یاد گرفتند کلاس را اداره کنند، آنها با فشار و حکم دستوری به کلاس می‌رفتند. بعد کم کم کار به‌جایی رسید که همان افرادی که به اصرار برای تدریس فرستاده بودم، مدرسان قابلی شدند و به تدریس خود افتخار می‏کردند. بعد به آنها گفتم بر اساس مورد‏کاوی‏هایی که در کلاس‏ها داشتند، جزوه بنویسید. به‏تدریج جزوه‏ها نوشته شد. این علاقه شخصی من بود. در صورتی که قبل از من مدیران قوی‏تری نیز بودند. اینجا که آمدم خیلی دلم می‏خواست چنین کاری را در اینجا هم انجام دهم. به همین دلیل کارمند یکساله را فرستادم هند.

به‌عنوان یک خاطره بگویم در اواخر دورانی که در بیمه ایران به‌عنوان معاول طرح و برنامه مسوولیت داشتم، یک آیین‏نامه دولتی وجود داشت که هر کسی در آخر سال بنا به نوع ارزیابی یک رتبه بالا می‏رفت. من عده‏ای را به اجبار برای ادامه تحصیل فرستادم و گفتم دیپلم‏ها فوق دیپلم، فوق‏دیپلم‏ها لیسانس و لیسانس‏ها باید فوق‏لیسانس بگیرند. به مرکز آموزش دولتی که زیر نظر امور استخدامی کشوری بود نامه نوشتم و افتخارم است که طی سه چهار سال آخر خدمتم، حدود ۱۲۰۰ نفر را به آموزش‌های تخصصی فرستادم. مثلا رئیس دفتر خودم با ۲۸ سال سابقه کار و با ۴ فرزند تمایلی به انجام این کار نداشت. اما او را هم مجبور کردم. به آنها گفتم این کار آثار اجتماعی دارد و خانواده‏هایتان به شما افتخار می‏کنند و همین‏طور هم بود. اگر سازمان‏ها باور کنند که آموزش پایه موفقیت و توسعه است، طبیعتا رشد می‏کنند.