لزوم بررسی رفتارهای گروهی در سازمان
عواطف تیمهای کاری را درک کنید
مترجم: فریبا ولیزاده منبع: Europeanbusinessreview با گسترش استفاده از کار تیمی در سازمانها، مطالعات بیشتری به بررسی ابعاد رفتاری این پدیده میپردازند. نویسندگان مقاله پیشرو استدلال میکنند مدیرانی که قادر به درک و مدیریت فرآیندهای عاطفی یک تیم هستند، بینش مورد نیاز برای پرورش تیمهای کاری موثر را به دست میآورند. با رواج روزافزون فعالیتهای تیمی در سازمانها، نکات جدیدی پیرامون ویژگیهای احساسی و رفتاری تیمها در مقایسه با فعالیتهای فردی فراگرفته میشود. معمولا همه ما از احساسات فردی خود آگاه هستیم: میدانیم در چه شرایطی عصبی میشویم یا پس از کسب موفقیت فردی تا چه حد احساس شعف و انرژی میکنیم.
مترجم: فریبا ولیزاده منبع: Europeanbusinessreview با گسترش استفاده از کار تیمی در سازمانها، مطالعات بیشتری به بررسی ابعاد رفتاری این پدیده میپردازند. نویسندگان مقاله پیشرو استدلال میکنند مدیرانی که قادر به درک و مدیریت فرآیندهای عاطفی یک تیم هستند، بینش مورد نیاز برای پرورش تیمهای کاری موثر را به دست میآورند. با رواج روزافزون فعالیتهای تیمی در سازمانها، نکات جدیدی پیرامون ویژگیهای احساسی و رفتاری تیمها در مقایسه با فعالیتهای فردی فراگرفته میشود. معمولا همه ما از احساسات فردی خود آگاه هستیم: میدانیم در چه شرایطی عصبی میشویم یا پس از کسب موفقیت فردی تا چه حد احساس شعف و انرژی میکنیم. با انتقال این احساسات به گروههایی که در آنها فعالیت میکنیم، ترکیبی پیچیده به وجود میآید. خلق و خو و احساسات شخصی افراد بسته به نوع رویدادهای روزانه در فعالیتهای گروهی منعکس میشود. در کنار این احساسات، تمایلات افراد از جمله نگرشهای مثبت یا منفی نیز در گروه قابل رویت هستند. به نظر شما در چنین حالتی چه اتفاقی در گروه میافتد؟ چگونه میتوان امیدوار بود که احساسات و حالات اعضای گروه قابل درک باشد؟
با وجود پیچیدگیهای مذکور، تعجب آور نیست که نیاز به تحقیقات بیشتر درخصوص رفتارهای گروهی همچنان وجود دارد. ما معمولا از اصطلاحات و عباراتی برای مطرح کردن حالات رفتاری تیمهای کاری استفاده میکنیم: برای مثال «این گروه احساس میکند...» یا «روحیه گروه کمی ضعیف بود...». سعی میشود احساسات گروهها و نحوه تاثیرگذاری آنها بر نتایج فعالیت تیم و یا بر تکتک اعضا بررسی شود. اکنون محققان به نتایجی دست پیدا کردهاند که میتواند مدیران را در درک بهتر منشا احساسات گروهی و مفهوم آنها و تاثیرات مثبت یا منفی آن بر عملکرد سازمانی یاری رساند.
افراد شکلدهنده گروه ها
در بینش پایین به بالا و بهمنظور پاسخ به پرسش مطرح شده باید اشاره کرد که کارکنان احساسات و عواطف فعلی خود را وارد تیم میکنند و این گرایشها و احساسات تشکیلدهنده عواطف تیم است. از این نظر حالات تیم میانگینی از حالات و احساسات تک تک اعضای تیم است. چنین رویکردی مهم است؛ زیرا طیف گستردهای از پژوهشهای صورتگرفته نشان میدهند که احساسات مسری هستند. یعنی در واقع احساسات مثبت یا منفی یکی از اعضا به احتمال زیاد بر سایرین تاثیرگذار خواهد بود، بهخصوص اگر تیم شما تیمی منسجم باشد. احساسات مسری مثبت منجر به مشارکت بیشتر، تعارض کمتر و عملکرد بهتر میشود؛ درحالیکه احساسات منفی مسری به صورت عکس عمل میکند. شواهد حاکی است که متوسط حالات تیمها تاثیر بسزایی بر عملکرد آن دارد. برای مثال در بخش خرده فروشی مطالعات نشان میدهد حالات منفی بیشتر تیم کاری منجر به برخوردی ضعیفتر با مشتری و همچنین ترک کار بیشتر در میان کارکنان میشود. در مقابل خلق و خوی مثبت در تیمها با بهبود عملکرد رابطه مستقیمی دارد و در تیمهای نظامی، خلقیات مثبت عاملی مهم در هدفگذاری و عملکرد بهتر تلقی میشوند. بهطور خلاصه باید گفت حالات و روحیات تیم عواملی تاثیرگذار هستند و توصیه میشود مدیران توجه کافی به روحیات تیمهای کاری و منشا آنها داشته باشند. یکی دیگر از کاربردهای رویکرد پایین به بالا پرسش سوالی معکوس است: تفاوتهای روحی افراد در گروهها چگونه است و این تفاوتها چه تاثیراتی را بر جای میگذارند؟ تصور اصلی بر این نکته استوار است که هرچه افراد از نظر گرایشهای عاطفی نزدیکتر و مشابه باشند تیم عملکرد بهتری خواهد داشت. برای مثال در یکی از مطالعات انجام شده روی تیمهای ارشد مدیریتی ثابت شده است در صورتی که مدیرعامل و تیم مدیریتی تحت فرمان او شخصیتهای تقریبا مشابهی داشته باشند رضایتمندی تیم بیشتر و کیفیت تصمیمگیریهای مشترک افزایش پیدا کرده، تعارض کمتر و عملکرد بهتر قابل تحقق خواهد بود.
گروهها شکلدهنده افراد
درحالیکه مطالعات انجام شده از رویکرد پایین به بالا پشتیبانی میکنند، اما این رویکرد به صورت کامل بر ماجرا اشراف ندارد. آیا احساسات گروههای کاری فقط متشکل از روحیات اعضای تشکیلدهنده آن است؟ مطالعات بیشتر نشان میدهند که چیزی به عنوان تاثیر عاطفی گروهی در کار است که فراتر از احساسات فردی است. این نگرش به گونهای از بالا به پایین بوده و نشان میدهد که احساسات گروه به طرز چشمگیری در شکل دهی به احساسات فردی اعضا تاثیرگذار است. افراد وقتی به صورت گروهی فعالیت میکنند، احساسات متفاوتی را تجربه میکنند.بر اساس این دیدگاه افراد به احتمال زیاد تحتتاثیر روحیات و هیجانهای مرتبط با هر یک از پروژههای گروه قرار میگیرند یا برعکس در مواجهه با نافرمانیها و بیعدالتیهایی که پیش روی تیم باشد، عصبی و خشمگین میشوند.
این رویکرد به عنوان نوعی یادآوری برای مدیران مفید و کاربردی است. آنان باید به یاد داشته باشند که افرادی که به صورت تیمی فعالیت میکنند، نوعی روحیه شکستناپذیری دارند ولی حس مسوولیتپذیری در فعالیتهای گروهی نسبت به فعالیتهای فردی کمرنگتر است. چنین ترکیبی باعث میشود گروه اقدام به فعالیتهایی در سازمان کند که در شرایط فردی از آن اجتناب میشده است. جرایمی که اخیرا در موسسات و صندوقهای تامین مالی مشاهده میشود اشاره به فرهنگی دارد که بر اساس آن ممکن است غرور گروهی برخی از اقدامات غیر اخلاقی و یا غیرقانونی را مشروعیت بخشد.
نمونههایی از این دست نشان میدهد که ممکن است گروههای کاری فرهنگی عاطفی را ایجاد کنند که قوانین رسمی اجازه آن را نمیدهند.
البته تیمها از نظر فراهم کردن فضایی برای بیان احساسات از جمله خشم و دلخوری و تحمل آن متفاوت هستند. تیمهای مشتریمحور هنجارهایی قوی را پایه گذاری میکنند که متضمن عواطف مثبت اعضا باشد. بهطور مثال از مطرح شدن احساسات منفی اعضای تیمها در محوطه عمومی پارکهای دیزنی لند به شدت جلوگیری میشود. این فرهنگ عاطفی بهطور کلی منعکسکننده فرهنگی است که تعاملات اجتماعی مستحکم را تشویق میکند.
در واقع پژوهش اخیر که در بخش بهداشت و درمان صورت گرفته است نشان میدهد که فرهنگ عاطفی عاشقانه که متشکل از افرادی است که احساساتی نظیر مراقبت، محبت و مهربانی را رواج میدهند، نهتنها نتایج مثبتی برای اعضا در پی دارد، بلکه بیماران و خانوادههای آنان را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
یکی از مهمترین عوامل شکلدهنده عواطف گروه، احساسات رهبر گروه است. رهبران میتوانند لحن عاطفی گروه را از طریق احساسات خود یا احساساتی که مشوق آنها هستند تنظیم کنند؛ البته این تاثیری غیرمستقیم است؛ اما رهبران میتوانند به صورت هدفمند نیز اقدام به شکل دهی لحن عاطفی یک تیم کنند. این امر از طریق استفاده از احساسات مثبت برای ایجاد شور و شوق و انسجام در گروه یا با استفاده از احساسات منفی و با هدف تحریک انگیزه و اشتیاق اعضا قابل تحقق است. یکی از نمونههای رویکرد مذکور زمانی است که مربیان تیمهای ورزشی از خشم و عصبانیت برای بالا بردن عملکرد بازیکنان استفاده میکنند.
به این نکته توجه کنید که مسری بودن احساسات رهبران تیمها به قدرت آنان بستگی دارد. هرچه رهبر تیم قویتر باشد اعضا بیشتر از وی تاثیر خواهند پذیزفت. مدیران به یاد داشته باشند که اعضای تیمها تمایل بیشتری به هماهنگی با روحیات مدیر خود دارند. پس باتوجه به مسریتر بودن احساسات منفی نسبت به عواطف مثبت مدیران باید تمرکز و کنترل بیشتری بر عواطف منفی خود داشته باشند.
مدیران عملیاتی! احساسات تیمهای کاری خود را درک کنید
مدیران باید با هر دومنشا پایین به بالا و بالا به پایین احساسات آشنا باشند. ثابت شده است که هر دو رویکرد تاثیر بسزایی بر عملکرد گروهی و سازمانی دارند. در رویکرد پایین به بالا در شکلدهی تیمهای کاری، مدیران باید علاوهبر تواناییهای فنی و تخصص افراد به گرایشهای عاطفی آنان نیز دقت داشته باشند. اگر انسجام فاکتوری تاثیرگذار در عملکرد یک تیم بهشمار میرود، مدیر باید به عواطف به اشتراک گذاشته شده افراد در تیمها دقت داشته باشد. علاوهبر این هر مدیری باید به ترکیب عاطفی تیم و گرایشهای مثبت یا منفی آن نیز توجه کند. او باید مطمئن شود که تعداد کافی از اعضا قادر به انتقال احساسات مثبتی نظیر عشق و محبت هستند تا بتوانند تاثیرات مثبتی بر سایرین داشته باشند. از سوی دیگر مدیر باید دقت داشته باشد تا اعضای تیم را از میان گزینههایی برگزیند که در نهایت به تعادل عاطفی دست پیدا می کنند.
در رویکرد بالا به پایین مدیران باید قادر باشند فرهنگ عاطفی تیمهای خود را مشابه فرهنگ شناختی به خوبی مدیریت کنند. آیا تیمی تشکیل شده است که مشوق عواطف مثبت است یا برعکس ترکیب افراد تیمی ترسو و اختلاف افکن است؟ آیا مدیر تمایلات احساسی خود را در هدفگذاری برای تیم دخالت داده است؟ آیا تیم تحت تاثیر خشم مدیر است؟ مدیر باید قادر باشد عواطف تاثیرگذار مثبت یا منفی را تشخیص دهد. اغلب شواهد حاکی از این است که احساسات مثبت منجر به تصمیمگیری بهتر میشوند اما در کوتاهمدت نیز روحیات منفی حائز اهمیت هستند. برای مثال ترس در کوتاهمدت اعضا را در درک الزامات ایجاد تغییر سازمانی یاری میرساند اما در بلندمدت مخرب بوده و منجر به عملکرد ضعیف میشود.
این توصیهها برای شرایطی مفید خواهد بود که مدیران از دانش عاطفی مناسبی برخوردار باشند و الگوهای رفتاری خود و دیگران را درک کنند. این مزیت رقابتی مدیریتی در سایه درک اهمیت نقش احساسات در ارتقای رضایتمندی و بهبود عملکرد قابل تحقق است. مدیرانی که قادر به درک فرآیندهای بالا به پایین یا پایین به بالای عاطفی تیمها هستند، احتمالا از بینش لازم برای پرورش تیمهای کاری موثر نیز برخوردار هستند.
ارسال نظر