رضایت شغلی: بزرگترین چالش محیطهای کاری(۱)
ویدا قربانی* «چند ساعت به پایان وقت اداری باقی مانده است؟»، «کی تعطیل میشویم؟»، «چند سال دیگر باید کار کنیم؟»، «تا چند سال باید این وضع را تحمل کرد؟» و پرسشهایی از این قبیل، موضوعات آشنایی است که در اغلب محیطهایی کاری، روزانه در بین همکاران تکرار میشود. امروزه هر یک از ما، در محیط کاری خود با فشارهای عصبی و تنشهای زیادی مواجهایم. این تنشها ممکن است موقت و گذرا بوده و در کوتاهمدت به دست فراموشی سپرده شوند، اما همین امر در صورت استمرار، به تدریج ما را دچار فرسودگی جسمی و روحی و در نهایت بیانگیزگی در انجام امور و وظایف محوله خواهد کرد و زمینهساز تضعیف جایگاه اجتماعی سازمان مان میشود.
ویدا قربانی* «چند ساعت به پایان وقت اداری باقی مانده است؟»، «کی تعطیل میشویم؟»، «چند سال دیگر باید کار کنیم؟»، «تا چند سال باید این وضع را تحمل کرد؟» و پرسشهایی از این قبیل، موضوعات آشنایی است که در اغلب محیطهایی کاری، روزانه در بین همکاران تکرار میشود. امروزه هر یک از ما، در محیط کاری خود با فشارهای عصبی و تنشهای زیادی مواجهایم.
این تنشها ممکن است موقت و گذرا بوده و در کوتاهمدت به دست فراموشی سپرده شوند، اما همین امر در صورت استمرار، به تدریج ما را دچار فرسودگی جسمی و روحی و در نهایت بیانگیزگی در انجام امور و وظایف محوله خواهد کرد و زمینهساز تضعیف جایگاه اجتماعی
سازمان مان میشود. افرادی که از سلامت روحی و روانی مناسبی در محیط کار برخوردار نباشند، هر اندازه که از لحاظ جسمی فردی سالم و قوی به نظر برسند، فاقد کارآیی و بازدهی لازم در فعالیتهای سازمانی هستند. در این راستا، آنچه از مدیران در هر جایگاه شغلی انتظار میرود، برخوردی روانشناسانه و دستیابی به ابعاد مختلف شخصیت افراد به منظور بالا بردن توان کاری آنان و استفاده بهینه از کلیه استعدادها و قابلیتهای کارکنان است.
اولین گام در این راه، شناخت نیازهای شغلی کارکنان است. در پارهای موارد، افراد با وجود داشتن رتبه علمی ممتاز، در عمل نمیتوانند آموختههای خود را به درستی در محیط کار پیاده کرده و در تلاش برای عملی ساختن دانستههای خود، بهرغم دانش بالا ناکام مانده و حتی در برخی موارد، ندانسته و ناخواسته لطمات جبران ناپذیری را بر پیکره اعضای سازمان وارد میکنند که جبران آن مستلزم صرف زمان و انرژی مضاعفی است. برخی از افراد، در هر رده شغلی گاه انتظارات خود را به صورت شفاف و روشن بیان نکرده یا بدون اطلاع قبلی یا ارائه آموزش کافی و مناسب، وظایف و امور جدیدی را به همکاران خود در سازمان واگذار میکنند که همین امر موجب پایین آمدن بازدهی افراد و در نهایت عدم حصول به نتیجه مطلوب میشود. اگرچه کنترل اینگونه موارد همیشه در اختیار ما نبوده و نمیتوان از بروز آنها جلوگیری کرد، با این حال، بهرهگیری از مهارتهای ارتباطی میتواند قدرت تطابق ما را با شرایط موجود در محیط کاری خود تقویت کرده و دیدگاه روشنتری از مسائل کاری در اختیار ما قرار دهد.
دومین گام، شناخت روحیه افراد و تقویت حس قدرشناسی از عملکرد درست آنان است. همه ما دوست داریم به خاطر کارهایی که به نحو مطلوب انجام میدهیم، شناخته شده و مورد تشویق و قدردانی قرار گیریم. عدم تشویق به موقع و عدم انعکاس درست عملکرد کارکنان در درازمدت، موجب سرخوردگی روحی و روانی آنها شده و از میزان اشتیاق آنان برای ابتکار عمل و ارائه خلاقیتها و نوآوریها در انجام امور محوله میکاهد.
درصورت فقدان رویه تشویق از سوی مدیران، هر یک از ما میتوانیم به منظور پرهیز از سرخوردگی، شخصا از عملکرد خود تعریف کرده و حتی با دعوت خود به یک رستوران یا خرید هدیهای کوچک از عملکرد مثبت خود قدردانی کنیم. همچنین میتوان با کسانی که افق دید آنها با افکار و اندیشههای ما نزدیک است، گروهی دوستانه تشکیل داده، از موفقیتهای خود صحبت کرده و از تلاشهای یکدیگر در کسب موفقیتهای کاری تقدیر کنیم، مشروط بر آنکه هیچگاه فراموش نکنیم که بیتوجهی هر یک از ما به افراد گروه همان نتیجهای را در پی خواهد داشت که بیتوجهی سازمان به کارکنان خلاق و پرانرژی خود دارد و شاید این سرخوردگی روحی هیچگاه قابل جبران نباشد.
گام سوم حفظ تعادل در زندگی است. در صورتیکه هر یک از ما بیشتر لحظات عمر خود را در محیط کار سپری کرده و زمانی را به خود اختصاص ندهیم، قوای جسمی و روحی ما به تدریج تحلیل رفته و توان و نیروی خود را از دست خواهیم داد. اولین مرحله در حفظ تعادل، برنامهریزی در انجام امور و تخصیص ساعات کافی برای ورزش، تفریح و استراحت است. دومین مرحله، تفکیک روابط خانوادگی از روابط شغلی است. اگر هر یک از ما نتوانیم مسائل خانوادگی و زندگی شخصی خود را از مسائل کاری تفکیک کرده و مشکلات خانوادگی را به محیط کار و مشکلات کار را به محیط خانواده بکشانیم، تعادل زندگی خانوادگی و کاری ما به هم خورده و در هر دو محیط فردی سرخورده و فاقد کارآیی خواهیم بود. به این ترتیب، با حفظ اسرار محیط کار و عدم طرح آنها در محیط خانواده و بالعکس میتوان تا حد زیادی از بروز تنشهای فکری خود، خانواده و همکاران در منزل و محیط کار جلوگیری کرد.
گام چهارم مثبتاندیشی با رویکرد واقعنگری است. مثبتاندیشی این امکان را برای ما فراهم میآورد که همواره نیمه پُر لیوان را ببینیم. فقدان امنیت شغلی، برداشت شخصی و برخورد غرضورزانه همکاران در محیطهای کاری و ناهماهنگی گفتار و عملکرد کارکنان در مسائل و روابط کاری باعث تقویت حس منفیگرایی و بدبینی در افراد شده و در نهایت منجر به از بین رفتن حس اعتماد و اطمینان و تضعیف تعاملات فردی میشود. در اینجا نیز اهمیت نقش مدیران کاملا مشهود است تا با فراهم آوردن محیطی مناسب برای بیان اندیشهها، برقراری روابط دوستانه بین افراد و جلوگیری از سخنچینی و شایعهپراکنی، زمینهساز تقویت روحیه مثبت اندیشی و افزایش حس اطمینان و اعتماد در بین کارکنان باشند.
پنجمین و شاید آخرین گام خودشناسی است. هر فرد با توجه به شخصیت و روحیات خود، میتواند در انجام برخی از امور خاص موفق باشد. در حقیقت، در صورتیکه بتوان افراد را با توجه به استعدادها، تواناییها و روحیات آنان در مشاغل مناسب قرار داد، میتوان تا حد زیادی از بروز تنشها در محیط کار جلوگیری کرد. تعریف جایگاه مناسب شغلی از سوی مدیران مستلزم نظرسنجی مناسب از کارکنان و شناسایی نقاط قوت و ضعف آنها برای انجام بهینه امور است.
با این حال، پیش از پرداختن به مراحل پنجگانه ای که در بالا به آنها اشاره شد، همه ما در هر جایگاه شغلی باید بدانیم:
* در صورت برقراری شرایط یکسان که به هر دلیل برای همه فراهم نشده است، تعداد کسانی که بتوانند از هر نظر بالاتر از ما قرار گیرند، شاید قابل شمارش نباشد.
* برای بودن، ماندن و موفقیت به وجود یکدیگر نیاز داریم.
* کار بخش مهمی از زندگی هر یک از ما و تامینکننده حیات مادی ما است، اما همه زندگی نیست.
* پیش از آنکه کارمند سازمان خود باشیم، انسانی هستیم که باید سرشار از انسانیت، معنویت و وجدان کاری باشد.
پاورقی:
۱- برداشتی آزاد از مقاله نوشته الیزابت اسکات
* کارشناس رسمی قوه قضائیه (بانک رفاه کارگران)
ارسال نظر