چگونگی دستیابی به موفقیت حرفهای و ماندگار
مترجم: رویا مرسلی منبع:HBR تصور کنید که در کار و حرفه خود به موفقیتهای قابل قبولی دست یافته اید. سال به سال به کارهایی مشغول هستید که نه تنها همه مهارتهای خود را در آن به کار میگیرید، بلکه توسعه فردیتان با کسب مهارتهای جدید نیز امکان پذیر است. شغل شما نه تنها برایتان جذاب است بلکه به زندگی شما معنا میدهد. از فرصتهای یادگیری و توسعه لذت میبرید. با افرادی کار میکنید که به شما انرژی میدهند. مطمئن هستید که مهارتها و شایستگیهای شما برایتان ارزش ایجاد میکنند و از طریق شبکه کاری خود میتوانید به فرصتهای بهتری دست یابید.
مترجم: رویا مرسلی منبع:HBR تصور کنید که در کار و حرفه خود به موفقیتهای قابل قبولی دست یافته اید. سال به سال به کارهایی مشغول هستید که نه تنها همه مهارتهای خود را در آن به کار میگیرید، بلکه توسعه فردیتان با کسب مهارتهای جدید نیز امکان پذیر است.
شغل شما نه تنها برایتان جذاب است بلکه به زندگی شما معنا میدهد. از فرصتهای یادگیری و توسعه لذت میبرید. با افرادی کار میکنید که به شما انرژی میدهند. مطمئن هستید که مهارتها و شایستگیهای شما برایتان ارزش ایجاد میکنند و از طریق شبکه کاری خود میتوانید به فرصتهای بهتری دست یابید. میتوانید بین کار و موضوعات دیگر در زندگی تان که برای شما مهم هستند تناسب ایجاد کنید، مثل خانواده، دوستان و وقتی برای آسایش.
شکی نیست که تصویر ارائه شده ایدهآل است و شاید بعضیها آن را دست نیافتنی بدانند، اما یک واقعیت انکارناپذیر این است که بسیاری از کارمندان، بهترین و مفیدترین ساعات زندگی خود را به کاری مشغول هستند که به آنها هیچ چیز به جز پول نمیدهد. هنری دیوید توره درسال ۱۸۵۴ در کتاب والدن نوشت: «بسیاری از افراد زندگی خود را به سمت ناامیدی خاموش سوق میدهند». امروزه بیش از دو سوم کارمندان در محیط کار بیانگیزه هستند. این نتیجه تحقیق اخیر موسسه گالوپ از ۱۵۰۰۰۰ کارمند است. رکود اقتصادی و دسترسی ناعادلانه به فرصتها باعث میشود داشتن موفقیت حرفهای ماندگار برای افراد دور از دسترس باشد. حتی در مورد جوامع پیشرو از لحاظ اجتماعی اقتصادی، سرمایهگذاری در زمینه تحصیلی، کار و تعهد به سازمان نیز تضمینی برای دستیابی به موفقیت حرفهای و ایجاد رضایت نیست.
با این وجود، اقداماتی وجود دارد که میتوانید برای به حداکثر رساندن امکان دسترسی به موفقیت حرفهای ماندگار در
دراز مدت از آنها بهره ببرید. به عنوان مثال، «دن» در دهه ۱۹۹۰ در یک شرکت توسعه تکنولوژی تشخیص صدا، مهندس فروش بود. این شغل هم با سابقه او مطابقت داشت و هم به علاقه او در زمینه زبانشناسی و علوم کامپیوتر. چند سال بعد این شرکت با رقیب اصلیاش ادغام شد. با وجود اینکه پست سازمانی دن تغییر نکرد، اما مسوولیتهایش به شکل نامطبوعی تغییر کرد. به جای آنکه کار خلاقانه بیشتری در رابطه با تامین نیازهای مشتریان داشته باشد، کار عمدهاش به تهیه پیشنهادها و ارائه چارچوبهای کاری معطوف شده بود. این کار نه تنها با نقاط قوت او هیچ همخوانی نداشت، بلکه باعث استیصال او میشد، چرا که او فاقد چنین مهارتهایی بود. او میخواست پست خود را تغییر دهد و پستی بگیرد که با مهارتهای او همخوانی داشته باشد و به او کمک کند تا کارآیی بهتری از خود نشان دهد. دن احساس میکرد نقش او در سازمان هر روز کمرنگتر میشود، چرا که در مسوولیتهای جدید خود کارآیی ضعیفی نشان میداد. به علاوه، با توجه به ادغام جدید، او نیاز داشت که مهارتها و ارزشهای خود را بیشتر به مدیران شرکت جدید نشان دهد، چرا که آنها از سابقه او مطلع نبودند.
دن برای پیشرفت حرفهای خود گزینههای مختلفی را مدنظر قرار داد و تصمیم گرفت کاری کند که در عین نشان دادن استعدادهای خود بتواند در کار نیز رشد کند و در عین حال برای سازمان نیز ارزش ایجاد کند. او جستوجوی گستردهای را در اینترنت شروع کرد تا اطلاعاتی از دیگر شرکتها به دست آورد و فهمید بسیاری از شرکتهای رقیب، طراح سیستم استخدام میکنند و این پستی بود که در آن زمان در شرکت او وجود نداشت. از آنجا که او طی سالها تجریه زیادی در زمینه توسعه تکنولوژی و راهحلهای تشخیص صدا در آن شرکت کسب کرده بود به این نتیجه رسید که این پست نه تنها با مهارتهای او سازگار است، بلکه تاثیر او را در شرکت پررنگتر میکند و راه را برای یادگیری بیشتر هموارتر خواهد کرد. به علاوه او در تحقیقات خود دریافت که این پست با اهداف استراتژیک سازمان در جهت ارتقای جایگاه شرکت در بازار در زمینه تکنولوژی تشخیص صدا نیز مطابقت دارد.
او با داشتن دانش صنعتی، چشمانداز بازار و شبکه حرفهای پیشنهادی را برای ایجاد پست طراح سیستم به سازمان ارائه داد. او همچنین کلیه مستندات لازم را که برای سنجش کارآیی او و امکان سنجی ایجاد این پست لازم بود، تهیه و به شرکت ارائه کرد.
مدیریت پیشنهاد او را پذیرفت و او را در سمت تازه ایجاد شده گمارد. این فرصتی بود که دن میتوانست به کمک آن بیشتر یاد بگیرد، نقش داشته باشد واز حداکثر کارآیی خود بهره ببرد که همین امر باعث شد او بعد از چند سال بتواند ارتقا دریافت کند. همان طور که انتظار میرفت، این شغل در سازمان باارزش شد به طوری که شرکت چند طراح سیستم دیگر نیز استخدام کرد و کارمندان دیگر را نیز به این پست ارتقا داد.
اگر میخواهید موفقیت خودتان را بسازید، استراتژیهایی را که من در کلاسهای مدیریت شغلی و کارگاههای خود آموزش میدهم امتحان کنید:
• این واقعیت را بپذیرید که خودتان مسوول موفقیت خود هستید. هیچکس دیگر نمیداند آرزوها، علایق و ارزشهای شما چیست و هیچکس برای دستیابی شما به موفقیت به کمکتان نخواهد آمد. هر چه بیشتر راههای رسیدن به موفقیت را تمرین کنید، بهتر به آن دسترسی خواهید داشت.
• در شناسایی و مستندسازی روشهایی که به کمک آن میتوانید برای کارفرمای خود ارزش ایجاد کنید نظم و قاعده داشته باشید. چند دقیقه در پایان هر هفته را به ثبت و ضبط آنچه یاد گرفته اید یا انجام داده اید و بازخوردهای سازندهای که دریافت کردهاید اختصاص دهید. تنها ۵ تا ۱۰ دقیقه تلاش سیستماتیک در هفته باعث میشود بتوانید خودآگاهی را در خود افزایش دهید، به اهداف حرفهای خود دست یابید و برای خود ارزش ایجاد کنید.
• دستاوردهای شغلی خود را با اهداف حرفهای خود پیوند دهید. مرتبا با مدیر خود درباره اهدافتان صحبت کنید، حتی اگر این کار در سازمان شما رسمیت نداشته باشد. مثبت باشید، با افرادی که میتوانند به شما در ایجاد فرصت کمک کنند روابط سازنده ایجاد کنید.
• به پیشرفتهایی که در صنعت شما ایجاد میشود توجه زیادی داشته باشید. همچنین به خط مشی استراتژی سازمان خود نیز پایبند باشید. ویژگیهای مهم شرکت خود را بشناسید به خصوص در زمینههایی که رقابت پذیری را در بازار ممکن میسازد و مطمئن شوید که شما هم در آن نقش دارید. در موقعیتهایی که فضای رشد وجود دارد خود را وارد کنید.
• به دنبال فرصت کار کردن با افرادی باشید که به شما انرژی میدهند. بسیاری از کارآموزان من اذعان داشتهاند که بزرگ ترین موفقیتهای شغلی شان زمانی محقق شده است که با افراد باهوش، پرانرژی و مثبت کار کردهاند که در آنها علاقه و انگیزه ایجاد کردهاند. چنین فرصتهای سازندهای زمانی ایجاد میشوند که به دنبال آنها باشید.
موفقیتهای شغلی ماندگار، پویا و انعطافپذیر هستند. چنین موفقیتهایی متضمن یادگیری مستمر، همواره به روز بودن، امنیتی که از کار حاصل میشود و تناسب معنادار با مهارتها، علایق و ارزشهای شماست. راز رسیدن به موفقیت حرفهای ماندگار شناخت از خود است، آنچه برای شما جذاب است، کارهایی که خوب انجام میدهید و آنچه به خوبی از عهده آن بر نمیآیید، آنچه به شما انرژی میدهد و داشتن تناسب با شغل و سازمانی که علاقهمند به همکاری با آن هستید تا به این وسیله بتوانید محیطی را بیابید که باعث خلق ارزش شود. عبارت مشهوری است که میگوید «به دنبال علایق خود بروید» اما در این عبارت یک موضوع مهم پنهان است: همه خودآگاهیها در جهان بیمصرف خواهند بود، اگر نتوانید علایق خود را به مشتری بفروشید.
موفقیت شغلی ماندگار بر مبنای این توانایی شکل میگیرد که نشان دهید میتوانید نیازهایی را برآورده کنید که مشتری حاضر است برای آن پول پرداخت کند. این اصل نه تنها در زمان شروع یک کسب و کار یا جستوجو برای یک کار جدید مصداق دارد، بلکه یک نیاز جدی برای موفقیت در شغل فعلی و نزدیک کردن آن به یک شغل ایده آل است.
ارسال نظر