کسبوکارهای کوچک
لغتنامه مدیریتی: چگونه مثل یک مدیر حرف بزنیم
مترجم: مریم رضایی منبع: INC آیا به عنوان یک مدیر میدانید باید از چه اصطلاحات یا لغات کلیدی استفاده کنید و از چه لغاتی بپرهیزید؟ یکی از چالشبرانگیزترین جنبههای مدیریت نحوه ارتباط برقرار کردن با افراد مهم در نقشهای متفاوت است. هر روز باید به کارمندانتان انگیزه بدهید، توجه مشتریان را جلب کنید و اطمینان سرمایهگذاران را تحریک کنید. سوال این است که آیا به عنوان یک مدیر از زبان درستی استفاده میکنید؟ از چه لغات و عباراتی باید استفاده کرد؟ احساسات بریان اوجه، از مشاوران مدیریتی میگوید: «اگر مدیریت بیشتر با روابط انسانی سروکار داشته باشد، در این صورت کار آن فقط در مورد احساسات است.
مترجم: مریم رضایی منبع: INC آیا به عنوان یک مدیر میدانید باید از چه اصطلاحات یا لغات کلیدی استفاده کنید و از چه لغاتی بپرهیزید؟ یکی از چالشبرانگیزترین جنبههای مدیریت نحوه ارتباط برقرار کردن با افراد مهم در نقشهای متفاوت است. هر روز باید به کارمندانتان انگیزه بدهید، توجه مشتریان را جلب کنید و اطمینان سرمایهگذاران را تحریک کنید. سوال این است که آیا به عنوان یک مدیر از زبان درستی استفاده میکنید؟
از چه لغات و عباراتی باید استفاده کرد؟
احساسات
بریان اوجه، از مشاوران مدیریتی میگوید: «اگر مدیریت بیشتر با روابط انسانی سروکار داشته باشد، در این صورت کار آن فقط در مورد احساسات است. اگر در پرداختن به مسائل احساسی تیمتان غفلت کنید، فرصت تقویت هدف مشترک گروه را از دست خواهید داد.»
احساسات در تصمیم خرید افراد نیز نقش قابل توجهی ایفا میکند و مدیران نباید فراموش کنند که مشتریان بالقوه آنها چه احساساتی دارند.
من نمیدانم
جئوفری جیمز، از دیگر مشاوران مدیریتی میگوید: «با استفاده از این دو کلمه، اعتبار آنی برای خود ایجاد میکنید. اعتراف به ندانستن، شما را تبدیل به فردی میکند که از گفتن حقیقت هراسی ندارد، حتی اگر این حقیقت بازتابی منفی روی شما داشته باشد. در حقیقت گفتن جمله «من نمیدانم» باید با برنامهریزی برای کشف اطلاعات مورد نیاز پیگیری شود.»
اشتباهها و شکستها
یک مدیر نباید از صحبت کردن در مورد اشتباهها و شکستهای خود ابایی داشته باشد. البته اشتباهی که مدیران مرتکب میشوند باید برای بار اول باشد و تکرار خطاهای دیگران نباشد. همچنین شکست هم نباید در همان نقطه به پایان برسد.
ارزش
یک مدیر بزرگ بر ارزش متمرکز میشود، نه فقط قیمت. بنابراین بر اینکه مشتری چگونه میتواند ارزش بیشتری از محصول شما به دست آورد متمرکز شوید، نه اینکه چطور جنس ارزانتری به او بفروشید.
چرا؟
سیمون سینک، نویسنده کتاب «قدرت چرایی» میگوید: «همه سازمانهای بزرگ دنیا، با این سوال روبهرو هستند که چرا ما این کار را انجام میدهیم؟» این سوال، باید برحسب سیاستی در سطح شرکت باشد. به کارمندانی که مودبانه در مورد چرایی عملکرد سازمان سوال میپرسند، توجه کنید. این نشان میدهد آنها به شغلشان علاقه دارند و کنجکاوی آنها میتواند در نهایت به یک قابلیت مدیریتی تبدیل
شود.
از چه لغات و عباراتی باید پرهیز کرد؟
اما
جئوفری جیمز میگوید: «اگر همیشه به کارمندانتان بگویید «این ایده بسیار خوبی است، اما... یا بگویید با انجام این کار موافقم، اما... حس ناامیدی را به آنها منتقل میکنید و انگیزه آنها را ازبین میبرید.» در نتیجه سعی کنید به جای آن از کلماتی مانند «و» استفاده کنید که انگیزه ایجاد میکنند.
دشمن
جیمز معتقد است در کسبوکار هیچ دشمنی وجود ندارد. «وقتی رقبایتان را دشمن خطاب میکنید، راههای انجام کسبوکار را به روی خودتان میبندید. رقبای امروز شما میتوانند شرکای آینده باشند.»
«سعی خودم را میکنم»
جیمز عقیده دارد این جمله شکست را القا میکند. «افرادی که میگویند سعی خودم را میکنم، به خودشان اجازه میدهند که شکست بخورند. مهم نیست چه اتفاقی میافتد. اگر این جمله را به کار نبرند هم پس از پایان کار میتوانند ادعا کنند که سعی خودشان را کردهاند.» اگر حقیقتا بر تحقق اهدافتان متمرکز شدهاید، در عوض از جملاتی مانند «این کار را انجام میدهم» یا «باید این کار را انجام دهم» استفاده کنید.
شانس
جیمز میگوید شانس هیچ ربطی به کسبوکار ندارد. شانس تنها بهانهای برای توجیه شکست است: «بد شانسی آوردیم» یا ارزش موفقیت شما را پایین میآورد: «خیلی خوششانس بودیم.»
«هیچ وقت این کار را انجام نمیدهیم»
برای اینکه کسبوکار برجسته و متفاوتی داشته باشید، باید برخلاف دیگران فکر و عمل کنید، نه اینکه سعی کنید همیشه شرایط فعلی را حفظ کنید. ایدهها و مفاهیم بزرگ همیشه از سوی افرادی برمیخیزد که ساختارشکن هستند و خارج از خطوط اصلی حرکت میکنند. هیچ حرکت انقلابی، از انجام کارهای عادی به وجود نمیآید.
ارسال نظر