سه باور غلط درباره نقاط قوت افراد
مترجم: رویا مرسلی منبع: HBR یکی از جالبترین تغییرات در زمینه توسعه رهبری طی دهه گذشته، چرخش از اصلاح نقاط ضعف افراد به سمت شناسایی و توسعه نقاط قوت آنها بوده است. با توجه به ادامه این حرکت و اهمیت آن، سه باور غلط وجود دارد که پرداختن به آنها خالی از فایده نیست. باور غلط شماره ۱: پرداختن به موضوع نقاط قوت کم اهمیتترین مسالهای بوده که امروز از سوی دانشمندان اجتماعی مطرح شده است. البته درست است که نظریه پردازان برجسته در زمینه توسعه مدیریت تنها مدت کوتاهی است که بر موضوع نقاط قوت به عنوان یک موضوع عملی و قابل قبول تمرکز کردهاند؛ اما این به آن معنا نیست که اصل ایده، موضوع جدیدی باشد.
مترجم: رویا مرسلی منبع: HBR یکی از جالبترین تغییرات در زمینه توسعه رهبری طی دهه گذشته، چرخش از اصلاح نقاط ضعف افراد به سمت شناسایی و توسعه نقاط قوت آنها بوده است. با توجه به ادامه این حرکت و اهمیت آن، سه باور غلط وجود دارد که پرداختن به آنها خالی از فایده نیست. باور غلط شماره ۱: پرداختن به موضوع نقاط قوت کم اهمیتترین مسالهای بوده که امروز از سوی دانشمندان اجتماعی مطرح شده است. البته درست است که نظریه پردازان برجسته در زمینه توسعه مدیریت تنها مدت کوتاهی است که بر موضوع نقاط قوت به عنوان یک موضوع عملی و قابل قبول تمرکز کردهاند؛ اما این به آن معنا نیست که اصل ایده، موضوع جدیدی باشد. سالها پیش در ۱۹۶۷، معلم علم مدیریت، پیتر دراکر در کتاب مدیر موثر نوشت: «مدیر موثر نقاط قوت را به بهرهوری تبدیل میکند. افراد برای آنکه نتیجه بگیرند باید از همه نقاط قوت موجود بهره ببرند؛ نقاط قوت سازمان، نقاط قوت مقامات ارشد و نقاط قوت خود شخص. این تواناییها، فرصتهای واقعی هستند. تنها هدف سازمان، بازدهی بیشتر از نقاط قوت ما است. این موضوع نمیتواند بر نقاط ضعف که در هر یک از ما وجود دارد چیره شود؛ اما میتواند آن را کمرنگ کند.» باور غلط شماره ۲: نقاط قوت وقتی خیلی زیاد شوند تبدیل به نقطه ضعف میشوند. شکی نیست افراد میتوانند کارهای مفیدی انجام دهند که اگر در آن زیادهروی صورت گیرد، میتواند باعث بروز مشکلات جدی شود. همان طور که بارها به چنین موضوعاتی اشاره شده است، افراد ممکن است از نوشیدن آب زیاد تلف شوند؛ در حالی که مقدار معقول آن برای ادامه حیات ضروری است. اما نقاط قوت در رهبری به این گونه نیست. وقتی افراد بیش از اندازه به نقاط قوت فکر میکنند، آنچه واقعا در ذهن آنها ایجاد میشود، زیاده روی در برخی رفتارهای مرتبط است. این موضوع را با طرح این سوال بهتر میتوان درک کرد «آیا یک مدیر میتواند بینهایت صادق باشد؟» کسانی که این گونه فکر میکنند، ممکن است این ترس را داشته باشند که صداقت زیاد باعث میشود یک شخص بیش از حد رک گو یا حتی بینزاکت شود. ممکن است این گونه باشد اما این موضوع حتمی نیست و ممکن است هرگز اتفاق نیفتد؛ اما در اینجا مشکل، رک گویی و بی نزاکتی است نه خود صداقت. یا از خودتان بپرسید «آیا میتوان مدیری را تصور کرد که شیوه تفکر او بیش از حد استراتژیک است؟» شاید فکر کنید بیش از حد استراتژیک بودن ممکن است باعث شود یک مدیر از انجام کارهای تاکتیکی و وظایف روزانه خود باز بماند که البته این امر نیز مثل مورد قبل محتمل است، اما این ادعا کاملا اشتباه است که بگوییم تفکر استراتژیک باعث میشود افراد نتوانند تاکتیکی فکر کنند. اینها رفتارهای متفاوتی هستند و مدیرانی که دارای تمرکز استراتژیک قوی هستند با توجه به درک خود از آینده به سرعت تاکتیکهای خود را تغییر میدهند؛ چرا که کاملا متوجه تاثیر درازمدت مشکلات امروز هستند. شرکت ما با استفاده از فیدبک ۳۶۰ درجه نقاط قوت ۱۶ ویژگی را که باعث کارآمدی مدیران خوب ما میشود، بررسی میکند. ویژگیهای مورد مطالعه مواردی هستند مثل نتیجه محور بودن، الهام بخش بودن، داشتن تفکر استراتژیک و داشتن صداقت که این ویژگیها در ارتباط مستقیم با نتایج مثبت سازمانی هستند، مثل بهرهوری بالاتر، رضایت بیشتر مشتریان، مشارکت بهتر کارمندان، حفظ کارمندان و سود بیشتر. اگر انجام هر یک از این موارد به بهترین نحو باعث شود یک نقطه قوت به نقطه ضعف تبدیل شود، در این صورت باید در مورد مدیرانی که امتیازشان از لحاظ یک شایستگی، بالاتراز ۹۰ درصد است نتایج بدتری را در مقایسه با مدیرانی ببینیم که امتیازشان خوب بوده، اما خیلی خوب نبوده است (مثلا ۶۵ درصد). اما این اتفاق نمیافتد. هر چه صلاحیت و شایستگی افراد بیشتر باشد، نتایج حاصل در آن کسبوکار نیز بهتر است. باور غلط شماره ۳: نقاط قوت و نقاط ضعف با هم و در کنار هم هستند. در نشریهای که اخیرا توسط دو شرکت مشاوره صاحب نام منتشر شد، متخصصان منابع انسانی به بحث درباره مزایای تمرکز بر نقاط قوت به جای نقاط ضعف پرداختند. یکی از شرکتکنندگان گفت «اگر کسی را دیدید که از سه معیار در یک یا دو معیار دارای نقاط قوت بی نظیر است، این شخص اغلب در معیار سوم دارای نقطه ضعف و کاستیهای مخربی است.» آیا واقعا این گونه است؟ آیا به راستی نقاط قوت، به طور اجتناب ناپذیری با نقاط ضعف گره خورده اند؟ همانند دو روی یک سکه؟ ما برای بررسی این پرسش گروهی متشکل از ۱۶۴۲۸ مدیر را انتخاب کردیم و فیدبک ۳۶۰ درجه را در مورد آنها اجرا کردیم. درباره هر یک از آنها ۱۰ ارزیابی از روسای آنها، همتایانشان و مدیران ارشد آنها در ارتباط با مهارتهای مدیریتی شان صورت گرفت. اگر به طور قراردادی یک مهارت در سطح ۹۰ درصد را یک «نقطه قوت» و یک سطح شایستگی کمتر از ۱۰ درصد را «کاستی مخرب» در نظر بگیریم، میتوانید در جدول زیر یافتههای ما را مشاهده کنید: آیا نقاط قوت با نقاط ضعف همراه هستند؟ پاسخ کوتاه به این سوال خیر است. تجزیه تحلیل حاصل از ارزیابی ۳۶۰ درجه درباره توانایی رهبری بیش از ۱۶۰۰۰ مدیر، نشان داد که کمتر از ۱۰ درصد از آنها که حداقل یک نقطه قوت برجسته داشتند، دارای کاستیهای مخرب نیز بودند. این تحقیق نشان داد ۹۳ درصد از افراد دارای کاستیهای مخرب، دارای هیچ نقطه قوتی نبودند. هر چه نقاط قوت افراد بیشتر بود، احتمال داشتن ضعفهای مخرب در آنها کمتر میشد. نتیجه این تحقیق چیست؟ یافتهها نشان داد نقاط قوت و نقاط ضعف به ندرت میتوانند در کنار هم در یک شخص وجود داشته باشند. آیا استثنا هم وجود دارد؟ بلی. استیو جابز یک نمونه کلاسیک از شخصی است که در عین داشتن نقاط قوت بسیار برجسته، دارای کاستیهای مخربی هم بود. با این وجود اطلاعات ما نشان میدهد با بررسی رهبران در سطح وسیع، چنین مواردی فقط در ۲ درصد از آنها مشاهده میشود. به باور ما، توسعه بر مبنای نقاط قوت باید رشد کند. پذیرش آن زمانی میسر خواهد بود که برخی از این باورهای غلط از بین بروند.
ارسال نظر