مشکل نوآوری، فقدان ایده؟
مترجم: فریبا ولیزاده منبع: HBR بیشتر سازمانهایی که برای افزایش نوآوری تلاش میکنند، به نظر میرسد با فرضیهای واحد شروع به فعالیت میکنند: «اینکه ما نیاز به ایدههای بیشتری داریم. » این سازمانها فکر میکنند برای دست یافتن به ایدههای جدیدی که منجر به تولید محصولات یا سیستمهای جدید شود، به «تفکر خلاقانه» ویژه نیاز دارند. با این حال میتوان گفت در اکثر سازمانها روند پیشرفت نوآوری به دلیل کمبود ایدهها مختل نشده است، بلکه عدم توجه به ایدههای خوب همیشه عامل توقف نوآوری است. بنابراین این مشکل از نبود ایده ناشی نمیشود، بلکه مشکل در شناخت ایده است.
مترجم: فریبا ولیزاده منبع: HBR بیشتر سازمانهایی که برای افزایش نوآوری تلاش میکنند، به نظر میرسد با فرضیهای واحد شروع به فعالیت میکنند:
«اینکه ما نیاز به ایدههای بیشتری داریم.» این سازمانها فکر میکنند برای دست یافتن به ایدههای جدیدی که منجر به تولید محصولات یا سیستمهای جدید شود، به «تفکر خلاقانه» ویژه نیاز دارند. با این حال میتوان گفت در اکثر سازمانها روند پیشرفت نوآوری به دلیل کمبود ایدهها مختل نشده است، بلکه عدم توجه به ایدههای خوب همیشه عامل توقف نوآوری است. بنابراین این مشکل از نبود ایده ناشی نمیشود، بلکه مشکل در شناخت ایده است.
چند نمونه تاریخی را در نظر بگیرید. لابراتوار پژوهشی شرکت کداک اولین دوربین دیجیتال را در سال ۱۹۷۵ اختراع کرد، اما تولید انبوه این محصول را پیگیری نکرد و به تلاشهای سونی در این زمینه که در حال تولید نمونه متفاوتی از این دوربینها بود توجهی نداشت. در نتیجه سونی آینده دنیای دوربینهای دیجیتال را از کداک ربود. همچنین زیراکس شرکتی بود که اولین کامپیوترهای شخصی را تولید کرد، اما بهاندازه کافی روی تکنولوژیهای مورد نیاز آن سرمایهگذاری و تمرکز نکرد و در نتیجه فرصت پیشرفت در این حوزه را برای استیو جابز و
شرکت اپل فراهم کرد.
مثالهای بالا تنها نمونههای جالب از افراد باهوش یا شرکتهای شناخته شده نیستند که دچار اشتباهاتی در حیطه فعالیت خود شده باشند، بلکه مثالهایی برای انعکاس تمایلاتی هستند که همگی ما سهمی از آن داریم؛ یعنی تمایل به مقاومت در برابر ایدههای جدید و خلاقانه، حتی زمانی که با تردید و ابهام کمیمواجه هستیم.
اینها همه نتایج پژوهشی هستند که سال گذشته توسط گروهی از متخصصان به رهبری جنیفر مولر از موسسه وارتون، صورت گرفت. محققان این پژوهش، شرکتکنندگان را به دو دسته تقسیم کردند و به یک گروه گفتند که قرار است طبق قرعهکشی بین عدهای از شرکتکنندگان، به افراد واجد شرایط حقوق اضافی پرداخت شود و در واقع سطحی از ابهام را در این گروه ایجاد کردند. پژوهشگران در رابطه با چگونگی داشتن این شانس اطلاعات زیادی در اختیار این گروه قرار ندادند و فقط به آنها گفتند که در پایان پژوهش همه چیز برای آنان روشن خواهد شد. این پیشنهاد موضوع چندان چالشبرانگیزی نبود، اما بهاندازه کافی حس ابهام را در میان گروه به وجود آورده بود.
در بین شرکتکنندگان دو آزمون برگزار شد. اولین آزمون جهت ارزیابی درک ضمنی این گروه از خلاقیت طراحی شده بود. در این آزمون، دو دسته متفاوت از واژگان جفت به اعضای گروه نشان داده و از آنان درخواست میشد تا عبارات دلخواه خود را انتخاب کنند.
این جفتها از ترکیب کلماتی تشکیل شده بودند که منعکسکننده خلاقیت (کاربردی، مفید، سازنده) بود یا متشکل از کلماتی که به نکتهای مثبت (خوب، آفتاب، صلح) یا نکتهای منفی (زشت، بد، فاسد) اشاره داشتند. بنابراین در هر مرحله شرکتکنندگان از بین عباراتی نظیر «خوب، اصل» یا
«عملی نامناسب» انتخاب دلخواه خود را داشتند. آزمون دوم برای بیان احساسات آنها در رابطه با ایدههای خلاقانه و جدید انجام شد. در این آزمون از شرکتکنندگان درخواست شد به احساسات خود درباره خلاقیت و عملی بودن از یک تا هفت نمره دهند.
پژوهشگران در نهایت به این نتیجه رسیدند آن تعداد از افرادی که تا حدودی با عدم قطعیت مواجه بودند برای خلاقیت ارزش بیشتری قائل هستند. آنها در واقع به واژگان خلاقانه بیش از واژههای دیگر تمایل نشان دادهاند. در ادامه این پژوهش، شرکت کنندگانی که در شرایط عدم قطعیت بودند، با نمونهای اولیه از نوعی کفش ابتکاری و جدید مواجه شدند آنها این کفش را نسبت به گروه دیگر کم دوام ارزیابی کردند.
اگر در صورت وجود عدم قطعیت، چنین رویکرد و تمایلی در برابر خلاقیت شکل بگیرد، میتوان به دلایل نادیده گرفتن بسیاری از ابتکارات پی برد. این مفاهیم تا حدودی با شرایط امروزی مرتبط هستند. همان عدم قطعیتی که نیاز شرکتها را به خلاقیت تحقق میبخشد نیز موجب میشود تا مدیران از دستاوردهایی که به آنها کمک میکند از مزیت رقابتی برخوردار شوند، گریزان باشند. به این ترتیب ایدههایی که به پویایی شرکتها کمک میکنند، خیلی زود از بین میروند. یک راهحل ممکن برای این مشکل «ایدهکشی»، تغییر ساختاری است که ایدهها مجبورند بر اساس آن شکل بگیرند.
به جای استفاده از سلسله مراتب سنتی برای پیدا کردن و تصویب ایدههای جدید، باید فرآیند تصویب ایدهها در کل سازمان اشاعه یابد. این کار همان پیروی از رویکرد «رایت» است که در دهه اخیر استفادههای بسیاری از آن شده است. در این رویکرد با ایجاد «بازار ایده» در وب سایت مرتبط با این موضوع، افراد مختلف ایدههای خود را در لیست «موجودی» تحت عنوان «سرگرمی مجازی» قرار میدهند. برای هر یک از اعضا هزار دلار ارز مجازی برای سرمایهگذاری در نظر گرفته میشود.
علاوه بر این سرمایهگذاری، افراد قادرند به صورت داوطلبانه برای فعالیت در حیطه پروژههای مرتبط با ایدههایی که ارائه کردهاند به عنوان کارمند پذیرفته شوند. اگر ایدهای حمایتهای لازم را از سوی افراد حاضر کسب کند، برای ادامه فعالیت مورد پذیرش قرار میگیرد و تمامی اعضای وب سایت که حامی آن بودهاند از سود حاصل از این پروژه بهره مند میشوند. این ایدهها در طول چند سال درآمدهای بسیاری برای شرکت به ارمغان میآورند. علاوه بر این، سیستمی مبتنی بر این فرض وجود دارد که همه اعضای شرکت، ایدههای بسیار خوبی دارند و بازار در شکوفا شدن این ایدهها نقش بسزایی دارد. این یک راه فکری نیست بلکه راهی شناختی است.
ارسال نظر