ترجمه: روزبه مرسلی

«امید می‌تواند زندگی افراد فقیر را متحول کند.» این جمله بیشتر به شعارهای سیاست‌مداران در مبارزات انتخاباتی یا رویای مروجان تفکر مثبت شبیه است. با این وجود این ایده موضوع اصلی تحقیقی بوده است که در دانشگاه هاروارد انجام شده است. این تحقیق توسط استاد اقتصاد دانشگاه ام.آی.تی، خانم استر دافلو که به خاطر تحلیل‌های علمی و آماری در زمینه فقر مشهور است، انجام گرفته است. خانم دافلو معتقد است که تاثیر برنامه‌های مبارزه با فقر فراتر از اثر مستقیم آنها در تامین منابع مالی است. این برنامه‌ها به افراد خیلی فقیر این امید را می‌دهد که می‌توانند زندگی فراتر از حد فعلی خود داشته باشند. او و تیم همراهش به بررسی یک برنامه در ایالت بنگال غربی در هندوستان پرداختند که در آن براک BRAC که یک موسسه مالی و اعتباری کوچک بنگلادشی است، با افراد فوق‌العاده فقیر همکاری می‌کرد. تصور بر این بود که این افراد قادر به بازپرداخت اقساط وام خود نخواهند بود. این موسسه، به جای پول یک سرمایه مولد، مثلا یک گاو یا یک جفت بز یا چند مرغ و... به این افراد داد. همچنین برای جلوگیری از خورده شدن یا فروش فوری این اقلام، برای آنها یک تخفیف کوچک در نظر گرفته شد و همزمان جلسات هفتگی پرورش دام و مدیریت مالی خانوار نیز برگزار گردید. براک امیدوار بود که سطح درآمد افراد با فروش فرآورده‌های این دام‌ها افزایش یافته و آنها به منظور مدیریت امور مالی، خود را با شرایط جدید سازگار کنند. ولی نتایج بسیار فراتر از حد انتظار بود. وقتی که کمک‌های مالی قطع شد، خانوارهایی که به طور تصادفی برای برنامه براک انتخاب شده بودند، نسبت به سایرین در همان منطقه، ۱۵ درصد بیشتر غذا می‌خوردند، ۲۰درصد در آمد ماهانه بیشتری داشتند و تعداد وعده‌های کمتری بی‌غذا می‌ماندند. آنها همچنین مقدار زیادی پس‌انداز نیز جمع کرده بودند. تاثیر این برنامه آنقدر زیاد بود که نمی‌توان آن را تنها به اثر مستقیم کمک مالی اعطا شده مربوط دانست: این عده نمی‌توانستند آنقدر شیر، گوشت یا تخم مرغ بفروشند که چنین درآمدی داشته باشند؛ حتی با فروش سرمایه‌های اولیه نیز چنین امکانی فراهم نمی‌شد (هرچند بعضی از افراد این کار را کرده بودند و سرمایه اولیه خود را فروخته بودند). بنابراین چه چیزی می‌توانست این سطح درآمد را توجیه کند. یکی از دلایل از این حقیقت ناشی می‌شد که این افراد ۲۸ درصد زمان بیشتری کار می‌کردند و جالب اینکه بیشتر این زمان را به کارهایی می‌پرداختند که به آن سرمایه‌های وام داده شده مربوط نبود. همچنین خانم دافلو و همکارانش دریافتند که سلامت روانی این عده نیز افزایش قابل ملاحظه‌ای یافت و برنامه کمکی میزان افسردگی آنها را به شدت پایین آورد. این محقق معتقد است که این کمک‌ها باعث شد تا این دسته از افراد به شدت فقیر، آزادی فکری بیابند تا به مسائلی فراتر از رفع گرسنگی فکر کنند. این افراد علاوه بر یافتن کار در مشاغل جاری همچون کشاورزی، شروع به جست‌وجو در مشاغل جدید نیز کردند. خانم دافلو، علت این مساله را در این می‌داند که نبودن امید این افراد را در فقر خودشان گرفتار ساخته بود و پروژه براک تا اندازه‌ای امید را در این افراد القاکرد.

خانم دافلو این نظریه خود را بر مبنای یک تفکر قدیمی بنا می‌کند. اقتصاددانان توسعه مدت‌ها بر این باور بودند که ممکن است افراد بسیار فقیر در دام فقر گرفتار آیند، زیرا بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری که این افراد می‌توانند انجام دهند، یعنی مثلا کمی کمتر غذا بخورند یا در شغل کم درآمد خود اندکی بیشتر کار کنند، نیز بسیار کوچک‌تر از آن است که تاثیر چشمگیری در زندگی این افراد بگذارد. بنابراین، برای خروج از فقر باید گام‌های بسیار بزرگی برداشته شود، اقداماتی همچون تامین غذای بیشتر، ماشین‌های مدرن یا استخدام رسمی. در نتیجه، آنها از سرمایه‌گذاری‌های کوچکی که قابل حصول هستند همانند بارور کردن زمین‌های کشاورزی، کمی تحصیلات بیشتر یا مقدار کمی پس‌انداز نیز صرف‌نظر می‌کردند. این طرز فکر باعث گسترش نا امیدی در تمامی زمینه‌ها می‌شود. یکی ازجنبه‌ها، نوعی محافظه‌کاری روانی است که در آن افراد کارهایی با پتانسیل سود بالا را انجام نمی‌دهند تا مبادا دارایی‌های اندک کنونی خود را از دست بدهند. برای مثال افراد فقیر حاضرند در روستای بدون درآمد خود بمانند در حالی که با استفاده از یک اتوبوس به راحتی می‌توانند به شهر دسترسی داشته باشند. در آزمایشی که در روستاهای بنگلادش انجام گرفت، در فصل بین نشا و درو که در روستا کار زیادی وجود ندارد، برای روستاییان اتوبوس رایگان تا داکا فراهم شد. این کمک هزینه بلیت اتوبوس که اکثر افراد خود می‌توانستند بپردازند، باعث شد تا احتمال مهاجرت به شهر تا ۲۲ درصد افزایش یابد. پولی که این مهاجرین برای خانواده‌های خود در روستا می‌فرستادند، سبب شد تا قدرت خرید آنها افزایش یابد. افزایش قدرت خرید برای هر فرد در طول این فصل یکصد دلار بوده است که تنها در اثر کمک هزینه هشت دلاری به وجود آمد. افراد غالبا تصور می‌کنند که در دام فقر گرفتار شده‌اند در حالی که در واقع این‌طور نیست. نتایج تحقیقاتی که در کشورهای مختلف انجام شده است نشان می‌دهد که والدین فقیر تصور می‌کنند که چند کلاس سواد بیشتر هیچ فایده‌ای ندارد و تحصیلات تنها زمانی با ارزش است که فرد دوره راهنمایی را به اتمام برساند. بنابراین اگر پیش‌بینی کنند که نمی‌توانند هزینه اتمام تحصیل فرزندان خود را تامین کنند ترجیح می‌دهند که کلا آنها را به مدرسه نفرستند. آنها اگر بتوانند فقط هزینه تکمیل تحصیلات برای یکی از فرزندان خود را بپردازند، از هزینه کردن برای فرزندانی که تصور می‌کنند هوش کمتری دارند، خودداری می‌کنند. ولی اقتصاددانان دریافته‌اند که افزایش تحصیلات به ازای هر سال ادامه تحصیل به یک اندازه به شانس موفقیت فرد می‌افزاید: هرچه تحصیلات بالاتر، شرایط بهتر! از طرف دیگر والدین در مورد توانایی‌های فرزندان خود اشتباه قضاوت می‌کنند. با اختصاص دادن تمامی سرمایه‌گذاری برای فرزندی که معتقدند باهوش‌تر است به توانایی و استعدادهای سایر فرزندان خود پی نخواهند برد. با فرض اینکه این فرزندان پتانسیل ضعیفی دارند، مطابق توقع و انتظار والدین خود زندگی سطح پایینی نیز خواهند داشت.

نیروی خود باوری

ایده‌های مبتکرانه می‌توانند عاملی امیدبخش باشند، برای مثال طبق قانونی در هندوستان پست ریاست شوراها در یک سوم از روستاها مختص بانوان گردید. سال‌ها بعد از این قانون خانم دافلو پی برد تحصیل دختران در این روستاها تغییر چشمگیری کرده است. پیش از آن،‌ والدین و فرزندان اهداف بسیار پایین‌تری برای تحصیلات و کار دختران نسبت به پسران قائل بودند. دختران بسیار کمتر به مدرسه رفته و از آنها انتظار می‌رفت تا در خانه مانده و به امور خانه‌داری بپردازند. ولی چند سال پس از ریاست بانوان بر شورای روستا باعث شد تا هدف‌های در نظر گرفته شده برای دختران و پسران بسیار به هم نزدیک شود. حضور این خانم‌ها در ریاست باعث شد تا دختران روستا به این خودباوری برسند که می‌توانند به چیزی فراتر از یک زندگی پر زحمت دست یابند. هر چند این پیامد غیر منتظره بود ولی اتفاقی بسیار امیدبخش هم بوده است.