امیررضا برجسته

عصرمدرن با توفانی عظیم از مبادلات اطلاعاتی از راه رسیده است و مفهوم «انقلاب اطلاعات» جای خود را در ادبیات علمی‌گشوده است‌. اطلاعات از هر سو همچون موجی عظیم بر پیکر انسان قرن بیست و یکمی ‌فرود می‌آید و انسان معاصر از این موج به ناچار به مصداق «هم به قدر تشنگی باید چشید»‌، بهره می‌برد‌. در این میان با ظهور موج سوم‌، شوکی بر روابط انسانی پدید آمده است که لوازم و تجهیزات خاص خود را می‌طلبد و مقولاتی پا به عرصه نهاده است که اساسا تا پیش از این محلی از اعراب نداشته‌اند و منابعی برای کسب ثروت ایجاد شده است که با منابع عصر صنعتی به کلی متفاوت است‌. در پروژه عصر جدید‌، فرآیند ایجاد دانش به عنوان مزیت رقابتی سازمان‌ها خودنمایی می‌کند‌. ایده‌های جدید‌، روش‌های نوین تولید و ارتباطات چند سویه‌، شاخص‌های خلق ارزش سازمانی نوین هستند‌. این ارزش‌ها خود به خود روش نوینی را برای مدیریت می‌طلبد که از آن به مدیریت دانش اطلاق می‌گردد‌. نوناکا و تاکوچی (۱۹۹۵) مدیریت دانش را مدیریت تلفیق انواع دانش برای ایجاد دانش سازمانی می‌دانند‌. دانشی که در حافظه سازمان ذخیره می‌شود تا مدیریت دانش را امکان‌پذیر سازد‌. آنها هدف اصلی از مدیریت دانش را تقویت قدرت رقابت از طریق کنترل موثر بر فرآیند ایجاد دانش پیچیده و تغییرپذیر در سازمان می‌دانند‌.

اما آنچه مدیریت دانش را به پروژه‌ای ویژه بدل می‌کند‌، بعد نرم افزاری و درون ذهنی آن است که به دانش ضمنی معروف شده است‌؛ دانشی که بر خلاف دانش آشکار‌، نمی‌توان به عنوان یک الگو یا قانون آن را نشان داد‌، ذهنی و درونی اعضای سازمان است و نمی‌تواند از طریق تجربه شخصی یا سازمانی انباشته شود‌. به عبارتی ابزار جدید تولیدی سازمان دیگر نه عمل یدی کارکنان که فکر و اندیشه آنان است که با خلاقیت و نوآوری‌های خود به خلق ارزش و ثروت می‌پردازند‌؛ اما آنچه زمینه بروز دانش ضمنی را فراهم می‌نماید‌، ثروتی نامرئی است که کلید مدیریت نوین عصر حاضر است‌. کارکنان برای بروز دانش ضمنی نیاز به حس اعتماد و تعلق خاطری نسبت به سازمان دارند که به آنها این احساس را منتقل کند که در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داده می‌شوند و از نظرات آنان سوء‌استفاده نمی‌شود‌. در غیر این صورت کارکنان و در نتیجه سازمان‌ها

درون سیکل بسته‌ای فرو می‌افتند که بوروکراسی اداری در معنای منفی‌اش را باز تولید می‌نماید‌. سازمانی بدون خلاقیت و نوآوری با کارکنانی که در فکر منافع شخصی خود هستند و تنها در ظاهر دغدغه سازمانی دارند. سازمانی در خلاف جهت رشد و توسعه فراگیر‌.

سرمایه اجتماعی طبق تعریف بانک جهانی (۲۰۰۳) پدیده‌ای است که حاصل تاثیر نهادهای اجتماعی‌، روابط انسانی و هنجارهای درون سازمانی بر روی تعاملات اعضای سازمان است‌. این اصطلاح در تعریف پوتنام‌، یکی از اندیشمندانی که روی این مقوله پژوهش‌های فراوانی نموده است‌، مجموعه‌ای از مفاهیم مانند اعتماد، مشارکت‌، هنجارها و شبکه‌های اجتماعی را در برمی‌گیرد که موجب ایجاد ارتباط و مشارکت بهینه اعضای یک اجتماع شده و در نهایت منافع متقابل را تامین خواهد کرد‌. در دیدگاه این اندیشمند‌، اعتماد و عمل متقابل اعضا در شبکه‌های اجتماعی به عنوان منابعی هستند که در کنش‌های اعضای جامعه موجود است‌.

بدین گونه‌، اعتماد و امید به آینده در سازمان‌، منبع بروز خلاقیت‌ها و استعدادهای درونی و ذاتی اعضای سازمان است که به خلق دانش ضمنی منتهی می‌شود‌. بنابراین ایجاد بستر لازم برای سرمایه اجتماعی در سازمان‌های دانش محور کنونی از یک سو در تقابل با بی‌تفاوتی اعضای سازمان و یاس آنها و در نتیجه فرار مغزها قرار می‌گیرد و از سوی دیگر راه را برای تولید دانش می‌گشاید‌.

در این میان دریافت‌، درک و تطبیق این تحولات سریع در دانش انسانی برای کشورهای در حال توسعه هوشیاری و وسعت نظری می‌طلبد که کلید واژه آن « اعتماد متقابل » بین مدیریت سازمان و اعضای آن است‌.