از رویا تا واقعیت
امپراتور کارآفرینی(۲۳)
مترجم: غلامرضا کیامهر
من از شنیدن متن پیام سایمون کاول چنان به وجد آمدم که بیاختیار شروع به جست و خیز کردم. وای خدای من! سایمون کاول با آن همه شهرت و محبوبیت از شنیدن ایده من به هیجان آمده است.
نویسنده: پیتر جونز
مترجم: غلامرضا کیامهر
من از شنیدن متن پیام سایمون کاول چنان به وجد آمدم که بیاختیار شروع به جست و خیز کردم. وای خدای من! سایمون کاول با آن همه شهرت و محبوبیت از شنیدن ایده من به هیجان آمده است. حالت پسربچه خردسالی را پیدا کرده بودم که پدر و مادرش به او گفته بودند تصمیم دارند یک هدیه بسیار گران قیمت برای جشن تولدش بخرند و از دیوید بکهام بخواهند هدیه را به او تقدیم کند.
حدود شش ماه بعد من برای ملاقاتی با مدیران ABC بزرگترین شبکه تلویزیونی آمریکا عازم آن کشور شدم.
گرچه خود سایمون کاول نتوانست در آن جلسه شرکت کند، اما مدیران تلویزیون ABC به من گفتند که مایل به سرمایهگذاری روی ایده پیشنهادی من هستند. من یک بار دیگر از شنیدن آن خبر، سخت به هیجان آمدم. جد و جهد و پشتکار من سرانجام میوه شیرین خود را به بار آورده بود.
خواست قلبی من آن بود که برنامه پیشنهادی من به یکی از سه برنامه برتر تلویزیونی شبکه «ABC» تبدیل شود و چنین هم شد. اولین بخش آن برنامه در ساعت ۸ بعدازظهر روز ۱۶ مارس سال ۲۰۰۶ روی آنتن رفت و از همان اولین برنامه توانست نظر نزدیک به ۱۵میلیون بیننده را به سوی خود جلب کند و رتبه اول را در میان برنامههای آن شبکه تلویزیونی به دست آورد. دیگر از آن بهتر نمی شد. من در فصل هفتم این کتاب توضیحات بیشتری درباره آن برنامه تلویزیونی به شما خواهم داد.
قانون طلایی نهم
عطوفت و مردمداری: من در زندگی همواره اهمیت زیادی برای موضوعی به نام عطوفت و مردمداری قائل بودهام. چون بر این باورم که یک کارآفرین علاوه بر خانواده با آدمهای مختلفی سروکار دارد که هر کدام به نوعی در موفقیتهای او ایفای نقش میکنند. این آدمها نباید از دایره توجه و محبت کارآفرین دور بمانند و همه توجه کارآفرین معطوف به کسب و کارش شود.
متاسفانه باید بگویم که در تجارت و کسبوکار رحم و مروت وجود ندارد. اما یک کارآفرین موفق نباید فردی آزمند و عبوس و بیرحم و شفقت باشد. چون چنین خصلتهایی اصلا زیبنده کارآفرینان موفق امروزی نیست. بله. این درست است که کسب سود و موفقیت هدف اصلی ما کارآفرینان را تشکیل میدهد. اما نباید فراموش کنیم که آدمهای دور و برمان به منزله خون در شریان کسب و کار ما هستند و آنها هستند که به ما در محقق ساختن ایدههای نوین و درخشان کمک میکنند. بنابراین یک کارآفرین به معنای واقعی موفق در همه حال به آدمهای اطراف خود به دیده احترام مینگرد و همواره کرامت انسانی آنها را حفظ میکند. در این صورت چنانچه کارآفرینی رفتاری به جز این با همکاران و اطرافیان خود داشته باشد؛ کارآفرین موفقی نیست و اگر هم موفقیتی به دست آورده، آن موفقیت چندان بادوام و پایدار نخواهد بود. چون چنین کارآفرینی از این واقعیت غافل است که سرمایه اصلی او را کارمندان و آدمهایی تشکیل میدهند که هر کدام نقشی در پیشرفت کسب و کار او دارند و سپر حفاظتی او در برابر بسیاری از مخاطرات هستند. بله، کارآفرینان به راستی موفق، اهل عطوفت و مهرورزی هستند و دوست دارند دنیای بهتری برای خود و دیگران بسازند. بزرگترین درسی که من در زندگی گرفتهام این است که باید با دیگران به همان گونهای رفتار کنم که دوست دارم دیگران با ما رفتار کنند.
کارآفرینان بزرگ وقت، انرژی و پول زیادی را صرف دادن آموزش، توسعه و ایجاد انگیزه در کسانی میکنند که مسوولیتهای کلیدی در کسبوکار آنها بر عهده دارند.
علاوهبر آن یک کارآفرین خوشفکر و پیشرو، چه زن و چه مرد، همواره مترصد آن است تا دریابد افراد کلیدی پیرامون او هر کدام چه نیازها، خواستها و انتظاراتی دارند و به گونهای عمل میکند که آن افراد درمییابند طرف توجه و علاقه کارفرمای خود هستند. کلام آخر این که بذل توجه دقیق شما به افراد کلیدی پیرامونتان به تقویت حس وفاداری و دلبستگی بیشتر آنها به شما و اهداف شما در کسبوکار منجر میشود، واقعیتی که متاسفانه درصدی از کارآفرینان تحتتاثیر غرور و تفرعن ناشی از کسب موفقیتهای جزئی از درک آن غافل میمانند. به یاد داشته باشید که خواستهها و انتظارات افراد تیم همکار شما همگی مشابه هم و از یک جنس واحد نیست و این هنر کارآفرینی شما است که با یک دقتنظر خاص روحیات و خلقوخوی یکایک آنها را تشخیص دهید و برای هر کدام مشوقهایی متناسب و متفاوت در نظر بگیرید، اما فراموش نکنید که همه مشوقها در پول و مسائل مادی خلاصه نمیشود و به غیر از پول، انواع ابزارهای تشویقی هستند که میتوانید از آنها برای تقویت حس اعتماد به نفس و وفاداری همکاران خود استفاده کنید. این بزرگترین هنر شما در مقام یک کارآفرین است. به عبارت دیگر، شما نباید نگاهی فلهای به همکاران خود داشته باشید، بلکه باید برای شخصیت، علایق، روحیات و ویژگیهای هر کدام از آنها حسابی جداگانه باز کنید. بله، قبول دارم با آن همه مشغلهای که یک کارآفرین دارد، پرداختن به این جزئیات کار بسیار دشواری است، اما شما برای تداوم موفقیتها و توسعه کسبوکار خود چارهای جز این نخواهید داشت.
یک بیگانه در محیط کار
بسیاری از دارندگان کسبوکارهای کوچک نه تنها علاقهای به کند و کاو در شخصیت و خلقیات کارکنان جدیدالاستخدام خود ندارند، بلکه حتی زحمت آن را به خود نمیدهند که در شروع کار چنین افرادی را با کاری که قرار است انجام دهند، به درستی آشنا سازند، زیرا تصور میکنند که فرد استخدام شده بعد از مدتی، خودبهخود با وظایف و مسوولیتهایش آشنا خواهد شد. این بدترین طرز رفتار برای یک کارآفرین و صاحب یک کسبوکار است. چون حوزه کسبوکار هر اندازه کوچک و محدود هم که باشد، وظیفه کارآفرین حکم میکند که افراد تازهوارد را برای انجام درست وظایف محوله به قدر کافی تحتآموزش قرار دهد و او را همچون یک بیگانه در محیط کار به حال خود رها کند.
ارسال نظر