نگاهی به مدل T فورد

الهام جوادی

هنری فورد کسی نبود که اتومبیل‌های موتوری را اختراع کرده باشد. در حقیقت او بازیگری بود که دیرتر به این صحنه وارد شد. با وجود اینکه او تولید اتومبیل را از سال ۱۹۰۳ شروع کرده بود تا آن زمان ارائه مدل T توانسته بود به موفقیت کمی دست پیدا کند. اولین مدل T در ۲۸ سپتامبر سال ۱۹۰۸، دیترویت تولید شد و تولید با استفاده از این مدل تا سال ۱۹۲۷ نیز ادامه پیدا کرد. فورد چایلد هرولد ویلز و دو مهاجر مجارستانی به نام‌های جوزف گالام و یوجین فارکاس مشخصات و ویژگی‌ها مدل تی فورد را طراحی کردند.

مدل تی نخستین خودرویی بود که برای طبقه متوسط مردم، به تولید انبوه رسید. در اوایل تولید این مدل، شرکت تنها توانسته بود ۱۱ دستگاه از آن را تولید کند، اما در سال ۱۹۱۰ توانست بیش از ۱۲ هزار دستگاه از این مدل را تولید کند. ایده خط مونتاژ طی بازدیدی از یک کشتارگاه صنعتی به ذهن فورد خطور کرد؛ او مشاهده کرد که چگونه قسمت‌های لاشه یک گاو در یک خط مستقیم توسط هر کارگر مجزا، سلاخی می‌شود. وی این ایده را برای پیتر مارتین، مدیرعامل آن زمان شرکت، شرح داد و هر چند که وی در ابتدا راضی نبود، اما در نهایت فورد او را تشویق به راه اندازی یک خط تولید نمود.

مهم‌ترین کاری که فورد انجام داده بود تغییر رویکرد به تولید و بازاریابی برای اتومبیل‌ها بود. قبل از فعالیت‌های فورد، اتومبیل‌ محصولی لوکس و مخصوص به قشر بسیار ثروتمند جامعه بود. رویای فورد برای تولید «خودرویی برای همه» و با قیمتی که هر فردی قادر به پرداخت آن باشد، منجر به انقلابی در بازار اتومبیل شد. به ویژه روش‌هایی که این رویا را به حقیقت رساند فراتر از صنعت اتومبیل رفت و به دامنه تولید کالاهای مصرفی و حتی خدمات نیز گسترش یافت، البته باز هم باید اشاره کرد که فورد حتی روش «تولید انبوه» را نیز ابداع نکرد، بلکه تلاش‌های او حول مدل T او را به این حوزه که مدل تفکر غالب در آن تولید انبوه بود، هدایت کرد.

نوآوری در این تحول که توسط فورد انجام شد، در ابعاد گوناگونی رخ داده است. در اینجا به چهار بعد «محصول» (product)، «فرآیند» (process)، «موقعیت و جایگاه» (position) و «مدل تولید» (paradigm) این نوآوری پرداخته می‌شود. در مورد مدل T، هنری فورد و تیم او در تمامی این ۴ بعد مرزهای نوآوری را طی کردند و حین انجام این کار سیستم تفکری کاملا جدید برای تولید خلق کردند.

* نوآوری در محصول: این بعد شامل تفکر مجدد و تجدید نظر در طراحی اتومبیل بود. قبلا تولید اتومبیل به شکلی سفارشی و به شکل دست ساز بود تا بر طبق خواسته‌های مشتریان خاص و ثروتمند این اتومبیل‌ها باشد. در این نوع تولید، اتومبیل‌ها بسیار با تنوع بوده و حق انتخاب گسترده ای به خریداران داده می‌شد. هدف فورد در چنین بازاری این بود که به قیمتی پایین و معقول دست پیدا کند و مدل T را با طراحی و استاندارد سازی و به ویژه استفاده از رویکرد مهندسی ارزش (تلاشی است سازمان یافته که با هدف بررسی و تحلیل تمام فعالیت‌های یک طرح - از زمان شکل‌گیری تفکر اولیه تا مرحله طراحی و اجرا و سپس راه اندازی و بهره‌برداری- انجام می‌شود و به عنوان یکی از کارآمدترین و مهم‌ترین روش‌های اقتصادی در عرصه فعالیت‌های مهندسی، شناخته شده‌است. هدف مهندسی ارزش، زمان کمتر برای رسیدن به مرحله بهره‌برداری بدون افزودن بر هزینه‌ها یا کاستن از کیفیت کار است)، در محدوده قدرت خرید یک بازار هدف گسترده‌تر شامل مردم عادی، قرار دهد. این رویکرد او نه تنها در مورد تولید کل ماشین که حتی در مورد تولید قطعات آن بود.

* نوآوری در موقعیت یابی در بازار: این بعد شامل تجدید نظر در بازار هدف محصول می‌شد. در واقع فورد به جای تمرکز روی بازار هدف کوچک و خاص افراد ثروتمند (که تولید‌کنندگان معاصر او روی آن تمرکز کرده بودند)، فرصت بالقوه‌ای برای دستیابی بازار بزرگ‌تر از افرادی که به یک وسیله نقلیه نیاز داشتند؛ اما قدرت خرید آن را نداشتند، مشاهده کرده بود. محقق شدن این رویا تلاش زیادی برد؛ اما نهایتا کاری که فورد برای امکان‌پذیر کردن مالکیت اتومبیل برای عموم افراد انجام داد کاری بود که حدودا یک قرن بعد شرکت‌های هواپیمایی ارزان قیمت در مورد سفرهای هوایی برای مسافران انجام دادند. در ۱۹۱۴ یک کارگر خط مونتاژ می‌توانست با چهار ماه حقوق خود یک فورد مدل تی بخرد. هنری فورد در مورد این وسیله نقلیه می‌گوید: «من برای گروه بزرگی از مردم اتومبیل تولید خواهم کرد. این اتومبیل به اندازه کافی بزرگ خواهد بود که یک خانواده در آن جا شوند، اما آنقدر هم کوچک خواهد بود که بتوانند آن را برانند و از آن به راحتی مراقبت کنند. البته این اتومبیل از بهترین قطعات و مواد اولیه و توسط بهترین افراد و با طراحی‌های ساده که به راحتی توسط مهندسی مدرن قابل تولید باشند، ساخته خواهند شد، اما قیمت این اتومبیل پایین خواهد بود تا کسی وجود نداشته باشد که قادر به خرید آن نباشد و نتواند به همراه خانواده‌اش از داشتن چنین اتومبیلی با فضای مناسب آن لذت ببرد.

* نوآوری در مدل تولید: با وجود اینکه تلاش‌های اولیه فورد برای تولید اتومبیل همانند تولید‌کنندگان هم عصر او بود، ایده‌ای که او خلق کرد بسیار گسترده‌تر بود. این ایده نیاز به تغییری در سطح کل سیستم محصول، فرآیند و بازار بود. مدل کسب‌وکاری که فورد به کار برد بر پایه قیمت پایین و حجم بالای تولید برای بازاری انبوه بود. البته این مدل ممکن است در دنیای امروز به راحتی قابل دسترسی باشد، اما مفهومی بود که در آن زمان به ندرت مورد استفاده قرار می‌گرفت و پیاده سازی آن در زمان فورد مملو از مشکلات فنی بود.

* نوآوری در فرآیند: کلید درک مدل تولید جدید در نوآوری در فرآیند (اینکه اتومبیل‌ها چطور می‌بایست تولید شوند) قرار دارد. فورد و تیم او برای رسیدن به هزینه هدف و به طور گسترده در دسترس قرار دادن محصول کارخانه با قیمت پایین، می‌بایست در کل عملیات تولید تفکر مجدد می‌کردند. مدلی که فورد ایجاد کرده و آن را قاعده‌مند کرده بود برپایه نوآوری‌هایی بود که نیاز به نیروی کار ماهر را کاهش می‌داد، بسیاری از فرآیندهای مونتاژ را مکانیزه کرده، عملیات آمادگی و تولید را هم برای قطعات و هم برای محصول نهایی یکپارچه می‌کرد و کل فرآیند را نیز سیستماتیک می‌کرد. باید توجه داشت که فورد یک روش انجام کار کاملا جدید ابداع نکرد. بیشتر المان‌های پایه‌ای سیستم فورد از قبل وجود داشتند و در واقع نکته کلیدی ترکیب آنها در یک سیستم جدید بود (حتی ایده خطوط تولید برای اتومبیل‌های موتوری نیز برای اولین بار در شرکت الد موتور وورکز در سال ۱۹۰۲ مورد استفاده قرار گرفت).

چالش تولید انبوه با حجم بالا و هزینه تولید پایین مدل T مهندسان فورد را واداشت که سرمایه‌گذاری سنگینی روی ماشین‌آلات و ابزار و سیستم‌های تخصصی‌تر تولید انجام دهند و کارها را به بخش‌های کوچکی برای هر کارگر تقسیم کنند.

این رویکرد فورد از عملیات مونتاژ آن زمان نیز فراتر رفت و فعالیت‌های دیگری چون تامین مواد اولیه (مثل فولاد) و توزیع و حمل و نقل را نیز در برگرفت. در آن زمان عملیات کارخانه بر پایه این اصول قادر بود حجم بالای ۸۰۰۰ ماشین در روز را با زمان تولید کوتاه، تولید کند. برای مثال در نتیجه جریان روان تولید تنها ۸۱ ساعت طول می‌کشید که یک اتومبیل از سنگ معدن آهن با احتساب ۴۸ ساعت برای حمل این سنگ‌ها از معدن به کارخانه، تولید شود. ماشین‌های فورد خط مونتاژ را در وقفه‌های سه دقیقه‌ای طی می‌کردند که بسیار سریع‌تر از روش سنتی بودند و میزان تولید را هشت برابر افزایش دادند (پیش از این ۱۲ ساعت و اکنون فقط ۹۳ دقیقه). در ۱۹۱۴ زمانی که فورد ۱۰ میلیون خودرو به تولید رسانده بود، از هر ۱۰ خودرو موجود در دنیا ۹ عدد آن متعلق به کمپانی فورد بود. موفقیت وی در حدی بود که در بین سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۳ هیچ هزینه را برای تبلیغات نپرداخت. در مجموع فورد موفق به تولید بیش از ۱۵ میلیون مدل تی شد.

برخی از مشخصه‌های این طرح تولید در کارخانه فورد (که البته در بسیاری از صنایع دیگر در دهه ۱۹۳۰ و بعد از آن نیز مورد استفاده قرار گرفته بود) به شرح زیر است:

* استاندارد کردن محصولات و قطعات آنها، تجهیزات فرآیند تولید، کارها و وظایف در فرآیند تولید و کنترل فرآیند.

* مطالعه زمان و کار برای مشخص کردن شرایط بهینه برای انجام تحلیل یک عملیات خاص، شکستن کارها به وظایف کوچک و بسیار قابل کنترل و با گام‌های تکراری.

* تخصص‌گرایی در وظایف و کارها در تمام حوزه‌های عملیات. پس از انجام مطالعه کار و زمان می‌توان تصمیم گرفت که چه فعالیت‌هایی برای یک کار خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند تا به اپراتورها آموزش‌های لازم برای افزایش کارآیی شان داده شود. فعالیت‌هایی که مانع ایجاد عملکردی روان می‌شدند از فعالیت مرکزی جدا شده و یک فعالیت محوری دیگر را شکل می‌دادند. به این شکل کارهای هر فرد به میزان زیادی محدود، اما تکراری و روتین می‌شد. با آموزش افراد، این کارهای کوچک بسیار ساده و تکرار پذیر می‌شدند و به همین دلیل کارگران جدید می‌توانستند به سرعت وارد کار شوند.

* نرخ خروجی یکنواخت و سیستماتیک کردن کل فرآیند تولید.

* طرح‌های پرداخت و تشویق بر پایه نتایج (خروجی، بهره‌وری و غیره) بودند.

* حذف تفویض اختیار و دادن قدرت کنترل به متخصصان.

* کنترل کار به دست مدیریت بود و سلسله مراتبی بوروکراتیک با اتکای زیاد بر قوانین و دستور‌العمل‌ها وجود داشت.

شکی وجود ندارد که در آن زمان این بهترین روش برای تولید اتومبیل بود (گرچه شرایطی که تولید در آن‌ها انجام می‌گرفته هنوز مورد انتقاد است). اما نوآوری همواره در صورت وجود هدف‌گذاری پویا محقق شده است و فورد نیز با وجود رویکرد انقلابی خود با گذشت زمان شروع به واگذاری عرصه به رقبای جدیدی کرد که فرصت‌های نوآوری جدید در این صنعت را مشاهده کرده بودند. جنرال موتورز مرزهای رقابتی جدیدی را با ارائه دامنه گسترده‌تری از محصولات، برای مقابله با مدل استاندارد T فورد که با گذشت زمان از جذابیت آن کاسته می‌شد، می‌گشود. همچنین رشد تولیدات بومی اروپایی که بر نیاز‌های بومی خود (برای مثال اتومبیل‌های کوچک برای خیابان‌های باریک اروپا، یا مناسب شرایط سردسیری سوئد) تمرکز داشتند، جایگاه غالب فورد را از بین بردند. فورد نیروی انسانی را در نقش ماشین‌های تولید می‌دید، اما رقبای ژاپنی او مثل تویوتا و هوندا نیروی انسانی را به عنوان عاملی برای بهبود مداوم کیفیت و بهره‌وری و عاملی تاثیرگذار در نظر می‌گرفتند که همین امر باعث ظهور و قدرتمند شدن این تولید‌کنندگان شد.

منبع: www.managing-innovation.com