فروشندگانی که با مهارت‌های زبان بدن آشنا هستند و در دوره‌های یادگیری مهارت‌های غیرکلامی شرکت می‌کنند، به این توانایی دست می‌یابند که حتی با شنیدن تن صدای یک فرد از طریق تلفن، زبان بدن او را پیش‌بینی کنند. فروشنده‌هایی که در مقابل مشتری با حالت دست به سینه ژست می‌گیرند و به نظر خود، ژست یک انسان مودب گرفته‌اند، به‌طور ناخودآگاه احساس ترس یا حالت مقاومت خود را در ذهن مشتری حک می‌کنند؛ هرچند که اکثر فروشنده‌ها از این نوع رفتار اطلاع چندانی ندارند و برای همین است که اکثر آنها در برخی فروش‌های خود ناموفق هستند و هرگز نخواسته‌اند علت عدم موفقیت خود را در یک فروش از زاویه دیگری بررسی کنند. اکثر آنها خرید نکردن مشتری را براساس پیش‌فرض‌های ذهنی خود توجیه می‌کنند.

برای بسیاری از ما اتفاق افتاده است که با خود این جملات را می‌گوییم: حدس می‌زنم که فروشنده دروغ می‌گوید؛ یا احساس می‌کنم آنچه فروشنده در مورد ویژگی‌های کارش یا محصولات بیان می‌کند، واقعیت ندارد. این گونه برداشت‌های مشتری زمانی اتفاق می‌افتد که زبان بدن فروشنده و گفتارش با هم مطابقت ندارند. فروشندگان هوشمند باید قادر باشند تضادهای بین گفتار و زبان بدن مشتری را تشخیص دهند. به طور مثال زمانی که مشتری از ارتباط با شما امتناع می‌کند یا حاضر به معامله با شما نیست؛ ولی دست‌هایش باز است و کف دست‌های خود را نشان می‌دهد، باید نتیجه بگیرید که وی مشتری بالقوه‌ای است که حالت تهاجمی ندارد و با چندین بار ارتباط با وی می‌توانید او را به مشتری بالفعل تبدیل کنید.

بازار پرازدحام و پیچیده امروزی

برای انجام یک فروش خوب، ممکن است کالای شما قیمت مناسب، کیفیت عالی، زمان تحویل سریع، خدمات پس از فروش، شرایط مناسب پرداخت و بسیاری از فاکتورهای مهم و تاثیرگذار در فروش را داشته باشد. حتی فروشنده دقیقا بتواند تیپ شخصیتی‌ مشتریان را به خوبی تشخیص دهد. چه بسا فروشنده در رعایت اصول مشتری‌مداری نیز تا سرحد وسواس اعتقاد داشته باشد و احترام قائل شود؛ به گونه‌ای که حتی معتقد باشد در دنیای تجارت امروزی، مشتری صاحب کسب وکار است؛ چرا که رضایت و خشنودی او باعث بقای کسب‌وکار می‌شود. این طور بیان کنم که از نظر خود فروشنده، همه چیز برای یک فروش موفق آماده و مهیا باشد؛ اما فروشنده به دریافت سفارش یا فروش، موفق نشود. چگونه ممکن است چنین اتفاقی بیفتد؟

در بازار ازدحام و پیچده امروزی، تسلط و مهارت در برقراری ارتباط، یکی از عناصر کلیدی موفقیت در فروش است. بدون آگاهی از مهارت‌‌های غیرکلامی (زبان بدن)، نمی‌توانید پیام‌های غیرکلامی مشتری را که ممکن است با پیام‌های شفاهی او همخوانی نداشته باشد، تشخیص دهید و در نتیجه نتوانید ارتباطی اثربخش با مشتریان برقرار کنید.

اکثر بازاریابان، فروشندگان و حتی مدیران، مهارت‌های غیرکلامی را جدی نمی‌گیرند. با جرات بیان می‌کنم بیشتر همین افراد، از علائم زبان بدن و تاثیر آن اطلاع‌ چندانی ندارند و به صورت حرفه‌ای نمی‌توانند زبان بدن طرف مقابل را بفهمند؛ حال آنکه درک و تفسیر زبان بدن در مذاکرات خرید و فروش، بسیار حائز اهمیت است.

نقش احساسات در تصمیم‌گیری

بسیاری از فروشندگان و بازاریابان نمی‌دانند که ضمیر ناخودآگاهشان با ضمیر ناخودآگاه مشتری ارتباط برقرار می‌کند. براساس تحقیقات انجام شده توسط متخصصان، حدود ۹۵ درصد از تمام تفکرات، احساسات و یادگیری‌ها در ضمیر ناخودآگاه- یعنی بدون آگاهی ما- صورت می‌پذیرد، یعنی، در آمیزه‌ای از خاطرات، احساسات و سایر فرآیندهای شناختی که ما از آنها آگاه نیستیم یا نمی‌توانیم آنها را بیان کنیم.

شاید برای شما زیاد اتفاق افتاده باشد که کالایی را خریده‌اید، بدون اینکه هیچ دلیل و منطقی برای آن خرید یا خرید از آن فروشنده داشته باشید. همچنین گاه پیش آمده که تصمیماتی گرفته‌اید و حتی هیچ دلیل خاصی برای آن نداشته‌اید، ولی بیان می‌کنید که در آن زمان حس می‌کردم تصمیم خوبی است یا خرید خوبی انجام داده‌ام یا از این فروشنده یا مشتری چقدر خوشم آمد، یا برعکس، به دلم بد افتاد و از انجام دادن کاری منصرف شده‌اید.

همه این موارد مانند خرید، تصمیم‌‌گیری، فروش و مواردی از این دست که بارها در زندگی من و شما اتفاق افتاده است، نمونه‌هایی از قدرت ضمیر ناخودآگاه و تاثیر شگرف آن در فعالیت‌های روزمره ما است. در واقع به این گونه است که دستورات از طریق ضمیر ناخودآگاه صادر می‌شود و ضمیر خودآگاه آن دستورات را به اجرا درمی‌آورد. با این حساب بازاریاب‌ها و فروشنده‌ها نباید بیش از این بر دلیل و منطق خرید مشتری تمرکز کنند. احساسات در تصمیم‌‌گیری نه تنها نقش دارند، بلکه تاثیر زیادی در خرید ایفا می‌کنند. متاسفانه اکثر فروشنده‌ها مجذوب آگاهی خود و دلیل و منطق می‌شوند و از ضمیر ناخودآگاه خود و مشتریان خود غافل می‌شوند.

تفاوت بین فروشنده سطح یک و فروشنده معمولی

حتما برای شما مواردی پیش آمده است که برای خرید به فروشنده‌ای مراجعه می‌کنید، و او شروع می‌کند به دادن اطلاعات درباره محصول و حتی شاید با نگاه به چشمان شما، از کالای مورد نظرش تایید و تمجید می‌کند. برای من و شما بارها پیش آمده است که گاه احساس می‌کنیم یا حدس می‌زنیم که فرد دروغ می‌گوید؛ یا اینکه می‌گویید: «نمی‌دانم چرا نمی‌توانم حرف‌هایش را باور کنم.» در واقع بین زبان بدن فروشنده و گفتارش سازگاری وجود نداشته است. فروشنده سطح یک، دارای مهارت‌ها و توانایی‌های لازم در این زمینه است و بین گفتار و زبان بدن او تضادی وجود ندارد. تفاوت بین فروشنده سطح یک و فروشنده معمولی، در مهارت‌های غیرکلامی او نهفته است. ممکن است فروشنده سطح یک، در مقایسه با فروشندگان دیگر باهوش‌تر نباشد و از دانش آکادمیک هم برخوردار نباشد؛ اما این فروشنده قادر است علائم زبان بدن و رفتارهای غیرکلامی مشتری را به خوبی و با مهارت هر چه تمام درک کند و بفهمد که منظور مشتری چیست.