یادداشت
چرا کارخانه؟
در سالهای اخیر یکی از بحثهای مهم و تاثیرگذار در عرصه صنعت بحث تعطیلی کارخانهها بوده است. عموما در جلسات صنعتی تعطیلی کارخانهها یکی از نشانههای اوضاع نامساعد اقتصادی و عدم حمایت دولت از صنعت تعبیر میشود. اما آیا واقعا تعطیلی یک کارخانه، چند کارخانه و حتی یک صنعت دلیل بحرانی بودن شرایط اقتصادی است؟ یک مدیر کارآمد و مقتدر آیا از چنین بحثهایی دلسرد و ناامید میشود؟ برای پاسخ به این سوال دو مولفه باید در نظر گرفته شود.
جواد رنجبر
در سالهای اخیر یکی از بحثهای مهم و تاثیرگذار در عرصه صنعت بحث تعطیلی کارخانهها بوده است. عموما در جلسات صنعتی تعطیلی کارخانهها یکی از نشانههای اوضاع نامساعد اقتصادی و عدم حمایت دولت از صنعت تعبیر میشود. اما آیا واقعا تعطیلی یک کارخانه، چند کارخانه و حتی یک صنعت دلیل بحرانی بودن شرایط اقتصادی است؟ یک مدیر کارآمد و مقتدر آیا از چنین بحثهایی دلسرد و ناامید میشود؟ برای پاسخ به این سوال دو مولفه باید در نظر گرفته شود. اولین مولفه مدیریت و به تبع آن چرخه حیات کارخانه است. طبیعی است که مرگ و زندگی هر کارخانه با مدیریت آن رابطه مستحکمیدارد. تولید انبوه، برنامه دقیق بازاریابی و فروش، به کارگیری اصول علمیو توسعه مداوم کارخانه عمر آن را بالا میبرد و حتی در برخی موارد نادر ممکن است زندگی جاودان نیز به کارخانه ببخشد. بنابراین زمانی که میشنویم یک کارخانه تعطیل شده است اول باید از نوع مدیریتش سوال کنیم. همان طور که وقتی کسی جوانمرگ میشود باید از نوع زندگیش بپرسیم، پیش از آنکه تاثیر آلودگی هوا یا گرانی کالاهای اساسی را در مرگش دخیل بدانیم. همین زندگی است که چرخه حیات کارخانه را رقم میزند.
هر کارخانه همانند هر موجود دیگری دارای چرخه عمر مشخصی است و پس از تولد، رشد، بلوغ و پیری از بین میرود. مهمترین دلایل جوانمرگی، پیری زودرس یا مرگ کارخانه نیز در مدیریت آن نهفته است.
اصرار بر تولید کالایی که تقاضای آن زمانی بسیار بالا بود و اکنون به حداقل یا صفر رسیده است، بیتوجهی به اصول علمیمدیریت و عدم نوسازی کارخانه در تمام ابعاد (پرسنلی، دانش فنی، ماشینآلات، ساختمان و سیستمهای فروش و بازاریابی) مرگ زود هنگام کارخانه را رقم خواهد زد.
دومین مولفه، چرایی راهاندازی کارخانه است. به نظر میرسد پیش از آنکه پرسیده شود «چرا این کارخانه تعطیل شد؟» باید پرسیده شود اصلا این کارخانه برای چه به وجود آمد؟ «قطعا پاسخهای همیشگی مانند اشتغالزایی، کمک به توسعه منطقه و... پاسخهای دقیق و درستی به این سوال نیست. حداقل این عبارات، ضرورتهای ثانوی وجود یک کارخانه است.
پاسخهای دقیق باید ناظر بر جایگاه کارخانه در استراتژی توسعه صنعتی کشور، منطقه و در زنجیره صنعت مربوطه و نیز مسوولیت اجتماعی مدیران و بنیانگذاران باشد.
اما اساسا سوال چرایی وجود کارخانه و راهاندازی آن در ایران پرسیده نمیشود. متاسفانه در کشور ما، بر اساس افراط و تفریطهای مرسوم، هر کارخانهای مشروع و دارای ارزش ذاتی تلقی و تعطیلی آن تعطیلی صنعت و به خطر افتادن اشتغال قلمداد میشود. بنابراین کسی جرات پرسیدن این سوال را نیافته که اصلا این واحد چرا راهانداخته شده است و آیا در بررسیهای اولیه عمر مفید آن پیش بینی شده بود؟ آیا زمان تغییر مسیر فعالیت کارخانه در طراحی اولیه وجود داشته و آیا همزمان با کار روزانه و تولید و فروش آینده نگری نیز انجام شده و توسعه کارخانه مدنظر قرار گرفته بود؟
به نظر میرسد یکی از حلقههای اصلی توسعه صنعتی در کشور ما توجه به این مقوله است. راهاندازی کارخانه با هر میزان سرمایه، با هر سطح دانش، در هر کجا که مقدور باشد و در هر جا که تسهیلات بانکی بر آن تعلق گیرد یک خطای فاحش و عمیق است. دفاع از این کارخانهها نیز ظلم به کارخانههایی است که با دقت و بررسیهای علمیراهاندازی شده است.
راهاندازی یک کارخانه که عنوان کارآفرینی بر آن اطلاق میشود مستلزم ترکیب درستی و پویایی از منابع تولید است. طرح تفضیلی با عدد و رقم و شاخصهای دقیق، برنامه فروش و بازاریابی با جداول زمانی مربوطه و آینده نگری برای توسعه همچنین اطلاعات درست از رقبا (که البته با رعایت اصول اخلاقی گرد آمده باشد،) از ضروریات اولیه است.
اما متاسفانه همین موارد جزئی و ابتدایی نیز در بسیاری از طرحهای اقتصادی در نظر گرفته نمیشود. در نتیجه کارخانه پس از مدتی با افزایش شدید قیمت تمام شده و انباشت کالا در انبار و عدم دسترسی به مواد اولیه مواجه میشود و به عبارت دیگر به بن بست میرسد.
به عنوان مثال در استان آذربایجان شرقی، مطابق آمارهای رسمی و غیررسمی، نزدیک به هزار واحد تولید مواد غذایی به ثبت رسیده و فعالیت میکند. اما تقریبا کم تر از سی واحد تولیدی به سطح استانداردهای جهانی رسیدهاند. برخی از این واحدها واقعا در سطح جهان، حتی در اروپا، دارای جایگاه معتبری هستند. مدیران این کارخانهها عمدتا افرادی تلاشگر، مدبر و به روز هستند و کارخانه را بر اساس آخرین دستاوردهای علم مدیریت و توسعه دانش غذایی اداره میکنند. مهم تر از آن این کارخانهها بر اساس نیازسنجی، مکانیابی درست و برنامههای فروش علمی و دقیق راهاندازی شده است. طبیعی است که سی واحد موفق، در یک صنعت، برای یک استان کارنامه خوبی است و نمیتوان انتظار داشت که در یک استان هزار واحد موفق صنایع غذایی فعالیت داشته باشد.
کارخانههای موفق مذکور طبعا تا زمانی که ارزشهای خود را حفظ کرده باشند به فعالیت ادامه خواهند داد و هر گاه خللی در ارزشهای آن ایجاد شود به تغییر صنعت یا مسیر خود خواهند پرداخت. میزان انباشته شده پول، دانش و نیروی انسانی و ارزش برند نیز در این واحدها به قدری است که بتواند هر نوع تغییر مسیر و توسعه را پاسخگو باشد. اما واحدهای کوچک که بر اساس فقدان ارزشهای سازنده و تنها بر مبنای بهرهگیری از تسهیلات یا تنها دغدغه ایجاد یک کار بنا شدهاند به علت ضعف در ارزشهای انباشته شده حتی به کار تغییر مسیر و توسعه نیز نمیآیند و شاید تنها راه دوام آنها ادغام در واحدهای بزرگ و موفق باشد.
بنابراین زمانی که از مرگ یک کارخانه سخن به میان میآید باید از تولد آن نیز پرسیده شود. به نظر میرسد با توجه به این که ممانعت از صدور جواز تاسیس غیرقانونی است میتوان یکی از شرایط دریافت جواز تاسیس را گذراندن دورههای آموزشی کوتاه مدت جهت آشنایی با کلیات بحثهای مدیریت و نیز آخرین وضعیت صنعت مورد نظر قرار داد تا سرمایهگذاران بر اساس واقعیتها تصمیمگیری نمایند.
Ranjbarmail۲@yahoo.com
ارسال نظر