بهترین اشتباه کسبوکار از زبان مردیت ویتنی
یک بازیگر قدرتمند در عرصه اقتصاد
منبع: کتاب
«برترین رهبران کسبوکار در جهان»
«مردیت ویتنی» اهل جار و جنجال نیست. با این حال، او مستقیم به چشمان شما نگاه میکند و هر نکتهای را را بیان میکند که به ذهنش میرسد. زبان او روشن و ساده است. او بر محتوای گفتوگو تاکید میکند.
مترجم: سیمین راد
منبع: کتاب
«برترین رهبران کسبوکار در جهان»
«مردیت ویتنی» اهل جار و جنجال نیست. با این حال، او مستقیم به چشمان شما نگاه میکند و هر نکتهای را را بیان میکند که به ذهنش میرسد. زبان او روشن و ساده است. او بر محتوای گفتوگو تاکید میکند. لحن و سبک او بسیار موجز و دقیق است. باید منتظر او بمانید تا تغییری در بحث ایجاد کند یا بر نکتهای خاص تاکید نماید. اما در نهایت برای مردیت فقط محتوا اهمیت دارد. او اهمیتی به ادا و اطوارها نمیدهد. منظور من این نیست که سخنان او تاثیری بر شما نمیگذارد. اتفاقا او با مهارت و اثرگذاری زیادی حرف میزند. درست مثل وقتی که او در ۳۱ اکتبر سال ۲۰۰۷ آینده را پیشبینی کرد. او در آن زمان یک تحلیلگر بانک در اوپنهایمر بود. خانم ویتنی پیشبینی کرد که سرمایه بانک افزایش مییابد، داراییها فروخته میشوند و سود سهام تقسیم خواهند شد. موجودی شرکت سقوط چشمگیری کرد و بحران مالی به دنبالش اوج گرفت. به نظر میرسید او تنها تحلیلگری باشد که در میان همه تحلیلگران برجسته و همه مفسران اقتصادی گفت که «امپراتور لباس ندارد!». منظور مردیت ویتنی همان سرمایه بود. او بلندپروازیهای زیادی در سر داشت و این ماجرا برای او آغاز راهی تازه بود.
مجله «نیویورک پست» او را یکی از ۵۰ زن قدرتمند در شهر نیویوک نامید. مجموعه «فوربز» در گزارش سال ۲۰۰۷ او را در رده دوم قرار داد. تقریبا همه از او به عنوان یکی از بهترین بورسبازان در بازار سرمایه یاد میکنند. نقطهنظر درخشان و منحصربهفرد خانم ویتنی سبب شد که روزنامه «فورچون» در ۱۸ آگوست سال ۲۰۰۸ صفحه اول خودش را کاملا به او اختصاص دهد. وی در اکتبر سال ۲۰۰۸ در لیست سالانه «فورچون» تحت عنوان «۵۰ زن قدرتمند در عرصه کسبوکار» قرار گرفت. در پایان سال ۲۰۰۸ بود که شبکه سی.ان.بی.سی وی را «بازیگر قدرتمند سال» نامید. از این همه افتخار و موفقیت تجاری شگفتزده و متاثر شدهاید؟ همه را فراموش کنید. اجازه بدهید به شما بگویم که چه چیز خانم مردیت ویتنی را به چهره خاص تبدیل کرده است.
این شانس را داشتم که در وهله مختلف با مردیت همکاری داشته باشم. در آن زمان جنگ عراق داشت آغاز میشد. من هم به عنوان یکی از پایگاههای مهم اخبار، مصاحبههای زیادی با متخصصان خاورمیانه داشتم. طی چند دفعه با خانم ویتنی ملاقات داشتم.
او میآمد و درباره عرصه کسبوکار با ما سخن میگفت. او فوقالعاده بود. انسانی خوش برخورد، مهربان و مطلع به نظر میآمد و مصاحبه با او لذتبخش و راحت بود. یک روز در اتاق انتظار نشسته بودیم. برنامه هفتگیمان داشت شروع میشد. ما داشتیم در پشت صحنه درباره مسائل مختلف جهان گفتوگو میکردیم.
ناگهان او از من پرسید که آیا کتابی درباره خاورمیانه میشناسم یا نه؟ تصورش را کنید. او و من داشتیم با هم صحبت میکردیم. یک چهره تحصیلکرده مشهور که در اوپنهایمر کار میکند. او در آن زمان رییس گروه پژوهش مالی در واچوویا بود. آن زمان اغلب میتوانستی او را به طور منظم در برنامههای تلویزیونی ببینی. اما او میبایست خیلی زود به اوپنهایمر بازمیگشت تا به امور بانکی بپردازد و حق کمیسیون خودش را دریافت کند. او خیلی بیشتر از هر بانکداری درباره افت و خیزهای بانک، قدرت و ضعف ترازنامههای مالی و عرصه کسبوکار اطلاع دارد. چرا او میبایست درباره خاورمیانه نیز تحقیق کند؟ چون او کنجکاو است. او میخواهد چیزهای تازه و جذاب بداند. چراکه او میخواهد در فضای همگانی با صدایی بلند بگوید: «درباره این موضوع چندان اطلاعی ندارم. میخواهم بیشتر یاد بگیرم». او میخواهد درباره امور مختلف از ریزترین و حیاتیترین جزئیات نیز باخبر باشد. مردیت ویتنی به این جهان پا گذاشت تا یک تحلیلگر باشد. او اگر صد بار دیگر هم به دنیا بیاید یقینا یک تحلیلگر قهار و چیرهدست است. علاوه بر این، او کسی است که میتوانید با آرامش به او اطمینان کنید.
گفته میشود که مردیت ویتنی میتواند بازار را تکان دهد. به راستی او چنین قدرتی دارد. او اتفاقات و بحرانهای مالی را همانطور پیشبینی میکند که در مقابل چشمانش میبیند. میتوانید به او اطمینان کنید. به همین خاطر است که او مستقیم به چشمان شما نگاه میکند. او میگوید: «وقتی وارد حرفهتان میشوید، رفته رفته اعتماد و اعتبار بیشتری کسب میکنید؛ چون شما همان کسی هستید که باید باشید. وقتی به خودتان اطمینان داشتید، مطمئن باشید که در کارتان نیز همه به شما اطمینان خواهند داشت». این درسی بود که او به من آموخت.
بزرگترین اشتباه مردیت ویتنی به زبان خودش
در بیست و هشت سالگی به من پیشنهاد داده شد که کاری را راه بیندازم. باید مدیریت گروه پژوهش مالی را در واچوویا بر عهده میگرفتم. فکر میکنم در آن منطقه جوانترین کسی بودم که چنین پیشنهادی به او شده بود. دوستان بسیار کمی از من چنین مسوولیت خطیری را بر عهده داشتند. راستش را بخواهید، هیچ کدام از دوستان من هیچ کسبوکار جدیای نداشتند. پذیرش این مسوولیت از چند جهت برای من بسیار دشوار بود. اما به خوبی میدانستم که اکنون باید این کار را پیش ببرم. از پاییز سال ۱۹۹۸ تا زمستان سال ۲۰۰۲ در واچوویا بودم. آن کاری را کردم که برنامهاش را داشتم. یک نهاد مالی و پژوهشی به راه انداختم. بر سر یکی از ایدههایم سرسختی عجیبی داشتم. معتقد بودم که سهامهای بسیاری از دور خارج خواهند شد؛ زیرا گردش پولی چندان زیادی ندارند. همچنین، بر این باور بودم که جریانهای مالی قدرتمند در بورس به موقعیتهای انباشت سرمایه بدل خواهند شد. این اعتماد و اطمینان من اعتبارها و نامهای زیادی را با من همراه کرد؛ چراکه شرکتهای زیادی در آن زمان گردش پولی پویایی داشتند.
تمام مدت از پیشرفت کارم خرسند بودم. حس میکردم دارم کارم را خیلی حرفهای پیش میبرم، اما پاسخ مناسبی از سوی مدیریت مجموعه دریافت نکردم. در سال ۲۰۰۱ از پذیرش مدیریت اجرایی چشم پوشیده بودم. بنابراین انتظار نداشتم که با من برخورد نامناسبی بشود. این پاسخندادن به پیشرفت کار بسیار به من ضربه زد. دوست ندارم به این موضوع اشاره کنم اما من یکی از قدرتمندترین تحلیلگران منطقه محسوب میشدم. در واقع، همه من را به عنوان یکی از برترین تحلیلگران عرصه تولید میشناختند.
اولین بار تصمیم گرفتم که از کار انصراف دهم. اما آنها برای یک سال باقیمانده از دوره سه ساله کاری پیشنهاد حقوق و مزایای بالاتری را دادند. خیلی در مورد این مساله تردید داشتم. در نهایت پیشنهادشان را پذیرفتم و ماندم. اما دیگر این فضای کاری را دوست نداشتم. آنها اطمینان و آرامش مناسب را از من سلب کرده بودند. مساله ابدا بر سر پول نبود. همواره دوست داشتم تا یکی از کارمندان شادمان شرکتم باشم. اما این موضوع از من دریغ شده بود. در نهایت یک سال گذشت و من از کار انصراف دادم. قلبم شکسته بود و نمیتوانستم بیش از این ادامه بدهم. این بزرگترین اشتباه زندگی من بود! از کار خارج شدم. همه میگفتند اگر از مجموعه والاستریت خارج شوم دیگر نمیتوانم کار جدیدی بیابم. باید بسیاری از هزینهها و موجودیهای پیشینم را بیخیال میشدم. ایده من همین بود. دیگر نمیخواستم یک قرارداد سه ساله ناتمام امضا کنم تا با احساساتم بازی شود. به خانه برگشتم. همسرم را دیدم. همه چیز مستقلتر و متفاوتتر از قبل به نظر میرسید. احساس میکردم زندگی نیز متفاوت شده است. به خودم گفتم: «به خانه میروم و به زندگی ادامه میدهم؛ چراکه والاستریت مرکز جهان نیست!».
در سال ۲۰۰۶ دوباره به عرصه کسبوکار بازگشتم. این بار قابلیتها و تواناییهای جدیدی کسب کرده بودم. در زمان فراغت به مسافرت رفته بودم و تجربهها و اطلاعات زیادی کسب کرده بودم. همه چیز را از نو آغاز کردم. هیچ موقعیت مشخصی برای من وجود نداشت. پس تلاش کردم تا همه چیز را خودم بسازم. مدتی نگذشت که در والاستریت خواندم: «مردیت ویتنی، یکی از برترین بورسبازان جهان به عرصه کسبوکار بازگشت!». خوب به خاطر دارم که وقتی کارم را ترک میکردم، بهترین تحلیلگر اقتصادی بودم. اما از آن زمان گذشته است و من تغییرات زیادی کردهام. دوباره اعتماد و اطمینانم را کسب کردم. صرفا تصمیم گرفتم که دیگر به هر فضایی وارد نشوم. در واقع، مساله بر سر فرهنگ ارتباط و فرهنگ کسبوکار است. دغدغه حقیقی من این است که با هر فرهنگی نمیتوان کار کرد.
درباره مردیت ویتنی
مردیت ویتنی هماکنون مدیر «گروه مشاوره مردیت ویتنی» است. این شرکت پیشنهادهای مشاورتی در زمینه سرمایهگذاری و کسبوکار ارائه میدهد و نسبت به سقوط بازار سهام پیشبینیهای منحصربهفردی دارد. خانم ویتنی و گروهش بر موضوعات گستردهای در زمینههای مالی تمرکز دارند؛ برای مثال میتوان به موارد زیر اشاره کرد: بانکهای بزرگ، بانکهای کوچک، دلالیها، بازارهای بورس، مسائل تبلیغاتی، خدمات مشتریان، شرکتهای مالی و غیره. او قبلا مدیر اجرایی و تحلیلگر ارشد امور مالی در شرکت اوپنهایمر بود. در سال ۲۰۰۹ از او به عنوان یکی از «صد شخص تاثیرگذار و بانفوذ جهان» یاد شد. روزنامه «تایمز» از وی به عنوان فرد شماره یک در تحلیل اقتصادی و سرمایهگذاری نام برد. مجله «اسمارت مانی» نیز او را به عنوان سیامین چهره برجسته زن در مسائل اقتصادی در آمریکا انتخاب کرد. او در سال ۲۰۰۸ در زمره گروه برتر اقتصاد آمریکا جای گرفت. خانم ویتنی فارغالتحصیل دانشگاه براون و متولی دانشکده لارنسویل است.
ارسال نظر