جواد رنجبر*

یادگیری شاید مهم‌ترین عامل تکامل انسان‌‌ها باشد. هر آدمی با یادگیری و انباشت آموخته‌‌ها و انتقال آن به نسل بعدی باعث تکامل نسل انسانی می‌شود. تمام مراحل زندگی انسان با یادگیری همراه است و با آن به اتمام می‌رسد. مثلا دوره کودکی انسان با یادگیری راه رفتن، حرف زدن و سایر کارهای روزمره همراه است و کودک با فراگرفتن آن به مرحله دیگری از رشد قدم می‌گذارد. طبیعی است که عدم یادگیری باعث توقف کودک در کودکی، عدم امکان همراهی و هماهنگی او با جامعه و بروز استعدادهایش خواهد شد.

کارخانه نیز به عنوان عرصه تولید انبوه کالا همواره با مساله یادگیری و به روز ماندن دانش برخورد می‌کند و اساسا یادگیری بخشی از فعالیت‌‌های روزمره آن است.

یادگیری عنصر اصلی پیوند دهنده تمام فعالیت‌‌های کارخانه و زبان مشترک مدیران آن است. مثلا قسمت بازاریابی یک کارخانه دارای پرسنلی است که تمام اصول اولیه بازاریابی را به شکل آکادمیک می‌دانند؛ یعنی در دانشگاه و در محضر استاد این اصول را فراگرفته‌اند.

این افراد به یافته‌‌های جدید نیز از طریق دوره‌‌های آموزشی، دوره‌‌های مطالعاتی، مطالعات شخصی و تنظیم روابط کار بر مبنای دانش، در قالب مدیریت دانش، دسترسی دارند. از این‌رو اعضای قسمت بازاریابی می‌دانند نقش قیمت در بازاریابی یک محصول چیست یا چهار اصل بازاریابی کدام است و درباره به کار بردن این اصول و مفاهیم نیز بر اساس دانسته‌‌های پیشین و روندهای دانشی که در کارخانه اعمال می‌شود اتفاق نظر وجود دارد؟ این زبان مشترک فضای حرفه‌ای مناسبی را برای پیشبرد کار فراهم می‌کند.

در قالب این فضای حرفه‌ای آماده‌سازی نسل‌‌های بعدی مدیران و کارشناسان انجام می‌پذیرد. بنابراین یادگیری و مدیریت دانش مبتنی بر وجود مدیران متخصص، روند‌‌های دانشی تثبیت شده و بازنگری منظم روندها است. فقدان هر یک از این مولفه‌‌ها فرآیند یادگیری را مختل خواهد کرد.

مدیران بی‌بهره از دانش قطعا نمی‌توانند روندهای دانشی را در کارخانه ایجاد نمایند. همچنین پرسنل فاقد انگیزه برای یادگیری روندهای دانشی را بی‌نتیجه می‌سازد. نکته مهم این است که روندهای یادگیری نباید منحصر به یک قسمت در کارخانه باشد.

به طور معمول یادگیری و ارتقای دانش باید به طور یکسان و برابر در کل سازمان اعمال شود. پرداختن به یادگیری در یک بخش و عدم توجه به آن در بخش‌‌های دیگر باعث عدم توازن کارخانه شده و نه تنها زبان مشترک را ایجاد نمی‌کند بلکه منجر به تضاد و تناقض در محیط کارخانه می‌شود و فضای حرفه‌ای را ایجاد نمی‌کند. باور غلطی که در برخی مدیران کارخانه وجود دارد این است که مثلا بخش تولید به دلیل درگیری روزمره با مسائل فنی نیازمند مدیریت دانش و یادگیری است، اما مثلا بخش فروش به طور سنتی می‌تواند به فعالیت بپردازد.

نتیجه قطعی چنین نگرشی تضاد و تناقض در کارخانه است. شرایط تناقض‌بار نیز بر اساس فرهنگ و منش ایرانی به تخریب همدیگر، بی‌توجهی به مصالح کل کارخانه و در نهایت نداشتن احساس تعلق به کارخانه منجر می‌شود. البته فقدان یادگیری در کل سازمان به طور برابر، که متاسفانه در بیشتر کارخانه‌‌های ایران وجود دارد، تهدید بزرگ‌تری برای موجودیت یک کارخانه است.

نام کارخانه با تولید و اشتغال و عرضه کالا متناسب با نیازها و سلایق جامعه پیوند خورده است. همه این موارد زمانی به خوبی انجام می‌شود که کل فرآیندهای کارخانه با آنچه در فضای جامعه جریان دارد تناسب داشته باشد و این تناسب فقط با یادگیری ایجاد می‌شود. بدون یادگیری سازمان به کار خود مشغول می‌شود و جامعه راه خود را می‌رود. طبیعی است که در این عدم تناسب کارخانه است که قربانی می‌شود و در نهایت مرگ آن رقم می‌خورد.

نهایت عمر علمی یک کارخانه، حتی اگر تمام مدیران و کارگران آن از بهترین فارغ‌التحصیلان بهترین دانشگاه‌‌ها باشند، پنج سال است. تقریبا تمام یافته‌‌های علمی درباره کارخانه‌داری اعم از منابع انسانی، مسائل فنی و تخصصی، فروش و بازاریابی و بحث‌‌های مهمی چون مدیریت ریسک، مدیریت بحران و امور مالی با سرعت شگفت انگیزی در حال تکامل و تغییر است. سرعت رشد علم چنان است که می‌توان واحد آموزش سازمان را در کنار واحدهای دیگر به صورت روزانه فعال نگه داشت، البته خود این واحد نیز باید مشمول تحولات دانشی باشد.

کارخانه‌‌های ایران، به فراخور رنگین کمانی بودن جامعه، در طیف بزرگی از فقدان مطلق یادگیری تا به روز بودن در یادگیری قرار دارند. اما متاسفانه تعداد زیادی از کارخانه‌‌ها هنوز به حداقل مناسبی در این زمینه نرسیده‌اند.

عدم باور سهامداران یا مدیران به مساله آموزش و یادگیری و گاه ناآگاهی از اهمیت مدیریت دانش، بی‌اعتمادی به علم و دانشگاه - که هنوز متاثر از افکار سنتی وجود دارد - و راه حل تمام مشکلات را در حل مسائل مالی دانستن سبب شده است که در بسیاری از کارخانه‌‌ها آموزش نه تنها هم‌ردیف با سایر واحدهای کارخانه فعال و روزآمد نباشد بلکه اساسا وجود نداشته باشد و گاه وجودش به تمسخر گرفته شود.

همه اینها در حالی اتفاق می‌افتد که بسیاری از یافته‌‌های علمی نشان می‌دهد هر مقدار صرف وقت و هزینه در آموزش و یادگیری ده‌‌ها برابر خروجی خواهد داشت و حتی در بحرانی‌ترین شرایط یادگیری و آموزش است که مدیران و پرسنل کارخانه را برای مدیریت موفق و کاستن از آثار بحران یاری می‌کند.

* Ranjbarmail۲@yahoo.com