نکات مدیریتی
تقویت تواناییها
نقاط ضعف را میتوان از طریق آموزش به نقاط قوت تبدیل کرد. آیا شما هم مانند سایر افراد فکر میکنید دارای نقاط قوت و ضعف هستید؟ طبق نظر«تامی توماس» روانشناس: «انسانها تنها دارای نقاط قوت هستند و با این باور قلبی که نقاط ضعف آنها نیز میتواند توانایی باشد، نقاط قوتشان دو برابر میشود.»
مترجم: هوتسا عسکری
نقاط ضعف را میتوان از طریق آموزش به نقاط قوت تبدیل کرد. آیا شما هم مانند سایر افراد فکر میکنید دارای نقاط قوت و ضعف هستید؟ طبق نظر«تامی توماس» روانشناس: «انسانها تنها دارای نقاط قوت هستند و با این باور قلبی که نقاط ضعف آنها نیز میتواند توانایی باشد، نقاط قوتشان دو برابر میشود.» در این مقاله گزیدهای از گفتوگو با «تامیتوماس» را میخوانید:
نظر شما درباره توانایی چیست؟
توانایی در واقع تبدیل باورهای شخص به یک مفهوم واحد است که از این طریق میتوان نگاه جدیدی به خصایص انسان مانند قدرت تفکر، احساس و رفتار داشت. ابتدا تصور میشد کارهایی که به خوبی از عهده انجام آن بر نمیآییم نقاط ضعفی هستندکه باید مخفی و نادیده گرفته شوند، بنابراین هر فردی برای دستیابی به موفقیت، تنها به بخشی از خود و تواناییهایش احتیاج دارد. با این تعریف، طرز فکر، احساس و رفتار انسان همگی جزو تواناییهای وی محسوب میشوند.
آیا امکان دارد انسانها عاری از نقاط ضعف
باشند؟
همه انسانها در قالب مثبت و منفی فکر میکنند که البته این به نوعی محدودیت در تفکر است. بنابراین به هنگام بررسی قدرت و تواناییهای خود بلافاصله به دنبال نکات منفی و ضعف هستند. برای مثال، زمانی که فرد اجتماعی و خوشمشرب باشد خود را فرد مثبتی تصور میکند و احتمالا هنگام سکوت، طرز فکر منفی نسبت به خود دارد. در این شرایط هر دو طرز فکر را با نگاهی مثبت و منفی ارزیابی نکنید، بلکه این دو احساس را قابلیتهای متضادی در نظر بگیرید.
چگونه مدیران با در نظر گرفتن قابلیتهای متضاد میتوانند به موفقیت بیشتری دست پیدا کنند؟
مدیران اجرایی طبق فرضیه متداولی معتقدند با تمرین و تکرار میتوان قابلیتها را تقویت کرد و همچنین با محول کردن کارها به افراد دیگر از نقاط ضعف اجتناب کرد. هر چند که این طرز فکر، نیمیاز تواناییهای فطری مدیران اجرایی را نادیده میگیرد، اما آنچه مردم نقاط ضعف در نظر میگیرند در واقع نقاط مثبتی است که تمایلی به استفاده از آنها ندارند یا متوجه ارزش کاربردی آن نیستند. قابلیتهای به ظاهر کم ارزش، فرد را سریعتر به موفقیتهایی که نتیجه تواناییهای اوست سوق میدهد، البته این تواناییها همان کارهایی است که انجام آن برای شخص آسان و ارزشمند است. با داشتن چنین طرز تفکری، افراد به راحتی از تمام نیروهای درونی خود استفاده میکنند.
لطفا در مورد نحوه استفاده نقاط قوت و ضعف مدیران مثالی بزنید؟
یکی از شش توانایی انسان قدرت تفکر است به این معنا که دارای قدرت تجزیه و تحلیل است. در مقابل قدرت تفکر، قابلیتی به نام خطر کردن وجود دارد، همان خصلتی که فرد را وادار به فعالیت میکند. مدیر اجرایی از قدرت تفکر خود برای ایجاد استراتژی وحق انتخاب استفاده میکند و اگر قدرت خطرپذیری خود را نادیده بگیرد آنگاه به جای انجام هر کاری، فقط مسائل را تجزیه و تحلیل میکند که این امر در دراز مدت به یک فاجعه در سازمان تبدیل میشود.
یکی از مدیران عاملی که با او همکاری میکردم مهارت خارقالعادهای در استفاده از قدرت تفکر خود داشت، چند سال پیش زمانی که سود فراوانی از شرکت خود به دست آورد بهترین روشها را بدون انجام هیچگونه سرمایهگذاری به مدت دو سال مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد. در نهایت به او پیشنهاد دادم تا از قدرت خطرپذیری برای انجام سرمایهگذاری استفاده کند که نهایتا بر اساس اطلاعات به دست آورده از قدرت تفکر خود، شروع به سرمایهگذاری کرد.
چطور مدیران با استفاده از نظرات شما درباره تواناییهای انسان میتوانند موفقتر باشند؟ شما در یکی از کتابهای خود به ۲۰ عادتی اشاره کردید که فرد به منظور موفقیت در زندگی باید آنها راترک کند. ۱۷ تا از این عادات بد، ریشه در نوع خاصی از توانایی دارند. این نکته به نظر جالب میرسد، لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید؟
برخی مدیران اعتقاد دارند افراد با قدرت، اشخاص مستقلی هستند و قدرت یعنی توانایی انجام تمامیکارها. این دسته از مدیران تصور میکنند ایجاد روابط با افراد به منظور تفویض و واگذاری اختیارات و مسوولیتها نوعی ضعف محسوب میشود که باید از آن اجتناب کرد. بنابراین زمانی که قدرت را در استقلال میبینند و از توانایی وابستگی به دیگران غافل هستند در واقع همان عاداتی را تقویت میکنند که شما هوشمندانه نظر بهترک آنها دادهاید. به عنوان مثال یکی از عاداتی که در کتاب به آن اشاره کردهاید و باید آن راترک کرد عادت «درخواست اعتباری که استحقاق آن را نداریم» است. مدیران اجرایی زمانی اینکار را انجام میدهند که به اعتبار خود علاقهمند هستند، بنابراین به اندازه کافی به دیگران و روابط آنها توجهی نشان نمیدهند. مدیران عامل از طریق تغییر توجه به توانایی متضاد افراد و تمرکز بر روی روابط با دیگران موفقیت خود را رقم میزنند.
چگونه میتوان استفاده افراطی از یک توانایی را تشخیص داد ؟
با داشتن احساس درد، به همین سادگی. درد مکانیزم درونی است که نشان دهنده وجود مشکل است و اشکال مختلفی دارد. برای نمونه، زمانی که خیلی جدی گرفته نمیشوید، کار خود را از دست میدهید،ترفیع کاری نمیگیرید یا ضرری متوجه شما میشود این احساس به سراغتان میآید.
در بسیاری از مواقع، نقاط ضعف را دامن میزنیم؛ زیرا در مورد استفاده از یک قدرت متضاد، احساس مثبتی داشتهایم. درست مانند یک بازیکن مهاجم خوب هاکی روی یخ که در اسکیت کردن به سمت عقب دچار مشکل است و هرگز در آن جهت اسکیت نمیکند. زمانی که روی نیمکت نشسته، متوجه مهارتهای خاص دیگر بازیکنان در دو نوع بازی (به سمت جلو و عقب) میشود و به این نتیجه میرسد که ارتقا و بهبود مهارتهای بیشتر، این فرصت را در اختیار او قرار میدهد تا به مرحله بعدی بازی راه یابد و موفقیتهای بیشتری کسب کند.
منبع: BussinessWeek
ارسال نظر