اقناع بدون لفاظی

جان بالدونی

مترجم: عاطفه کردگاری

اگر زمانی خواستید در مورد موضوعی که خیلی به آن اعتقاد دارید استدلال بیاورید، لفاظی نکنید بلکه سعی کنید یک داستان مربوط به موضوعتان پیدا کرده و به وسیله آن مخاطبانتان را متقاعد نمایید. داستان گویی اثربخش می‌تواند به هر مدیری که دنبال متقاعد کردن دیگران با نظرات خود است، کمک کند. مادامی که افراد اطلاعات و آمار را از یک گوش گرفته و از گوش دیگر بیرون می‌کنند، لفاظی تئوریک به جای متقاعد کردن افراد بیشتر مخالفت آن ان را برخواهد انگیخت و حالت دافعه ایجاد خواهد کرد، اما اگر یک ترکیب هوشمندانه از نظریه و واقعیت در یک داستان گنجانده شود، می‌تواند ذهن‌ها را عوض کند.

شکل‌دهی یک داستان خوب و موثر که در راستای نظرات ما باشد یک مهارت قابل یادگیری است. ما در این زمینه چند پیشنهاد داریم:

به طور دقیق از پیامی که می‌خواهید منتقل کنید شناخت داشته باشید. زمانی که بحث متقاعد کردن به میان می‌آید بشر در برابر اینکه به او گفته شود چه کاری باید بکند مقاومت می‌کند، اما اگر یک نفر خوب به او توضیح دهد که چرا باید به انجام این‌کار فکر کند در آن صورت نه‌تنها مشکلی نخواهد داشت، بلکه ممکن است استقبال هم بکند. داستان‌های خوب دارای چیزی فراتر از یک دیدگاه هستند. آنها حاوی پیامند. در ضمن آنها ابزار بسیار خوبی برای متقاعد کردن به شمار می‌آیند. در نظر داشته باشید، از دیگران می‌خواهید چه کاری انجام دهند و چرا از آنها می‌خواهید که این کار را به انجام برسانند. پیام شما این است.

مثال‌هایتان را دقیق انتخاب کنید. دقت کنید ببینید کارهایی که افراد دوروبرتان انجام می‌دهند چه ارتباطی با دیدگاه شما دارد. اگر می‌خواهید افراد را متقاعد کنید تا استانداردهای مورد انتظار تان را بپذیرند، باید مثلا داستان شخصی را برایشان تعریف کنید که وقتی از قواعد شما پیروی نکرد چه اتفاقی برایش افتاد و اگر می‌خواهید فایده‌های طرح جدیدتان را برایشان شرح دهید از داستانی استفاده کنید که توضیح بدهد چگونه یک فرد می‌تواند از آن فایده ببرد.

برای موقعیت‌های مختلف داستان بسازید. بهتر است در روایت‌هایتان از مثال‌های دنیای واقعی بهره بگیرید. مثلا می‌توانید در مورد کاری که کارمندتان انجام داده و باعث تضمین امنیت شغلی او شده صحبت کنید یا در مورد پذیرفتن طرح جدیدتان توسط افراد تیم‌تان برایشان تعریف کنید که چقدر این پذیرش به نفع آنها بوده و نتایج بسیار خوبی از آن بردند. روایت خود را با استفاده از ساختارهای محکم داستان‌نویسی ملموس‌تر کنید. شرایط را به خوبی شرح دهید. در مورد هر آنچه که اتفاق افتاده صحبت کنید. داستانتان را با صحبت در مورد حداکثر فایده‌های طرح‌تان به پایان ببرید.

احساساتتان را به خوبی منتقل کنید. نیازی نیست که بیش از حد احساساتی یا به عبارت معروف جوگیر شوید، ولی لازم است تا عقیده راسخ‌تان را به دیگران نشان دهید. این کار را از طریق انتخاب صحیح کلماتی که تصویر کاملی از عقیده شما را برای طرف مقابلتان مجسم می‌کند، انجام دهید. نحوه بیان شما نیز نقش بسزایی در انتقال منظورتان دارد. مثلا هنگام شرح دادن یک موضوع باید آگاه باشید که کجاها صدایتان را بالا ببرید یا کجا برای تاثیر بیشتر لازم است که سکوت کنید و سرانجام سخنانتان را با یک روند طبیعی به پایان برسانید.

سخنان خود را با استفاده از واقعیت پشتیبانی کنید. استفاده از راهبرد داستانی به این معنی نیست که شما نمی‌توانید از واقعیت ها استفاده کنید. بلکه باید به نحوی حتما آنها را وارد داستانتان بکنید؛ مثلا می‌توانید روایت خود را با آنها شروع کرده یا به پایان برسانید. مثلا وقتی در درس ریاضی از هر چهار دانش‌آموز کلاس سوم ابتدایی یکی‌شان رد می‌شود و شما می‌خواهید دیگران را متقاعد کنید که این مورد یک مشکل اساسی است و حتما باید مورد توجه واقع شود، بهتر است صحبت خود را این طور شروع کنید، «اجازه بدهید داستان دانیل را برایتان تعریف کنم او دانش آموز کلاس سوم دبستان سامیت است...» سپس داستانتان را به طور خلاصه با ذکر نکات مهم ادامه دهید. بعد از تعریف کردن داستان دانیل بحث خود را با بهره بردن از یک سری واقعیت های بیشتر که به لزوم حل معضل درس ریاضی مدارس اشاره داشته باشد به پایان برسانید.

همانقدر که بهره بردن از داستان‌‌ها می‌تواند در برخی شرایط مفید فایده باشد به همان اندازه نیز برای استفاده در هر موقعیتی مناسب نمی‌باشد. در بعضی شرایط لازم است که شما وارد جزئیات شوید و در این موقعیت بهترین روش که بتوانید نظراتتان را به بحث مورد نظر مخصوصا زمانی که یک بحث اقتصادی در میان است ربط بدهید، این است که توضیحات خود را به صورت اجمالی و سریع با استناد به اعداد و ارقام به مخاطبانتان ارائه دهید. در این جا اعداد و ارقام و حقایق خودشان بهترین داستان هستند.

لازم نیست قصه‌گویی را برای موقعیت‌های رسمی و زمانی که بحث پیچیده‌ای در میان است نگه داریم. مدیری را به خاطر می‌آورم که برایم از رییسش تعریف می‌کرد، کسی که مرتب او را راهنمایی و نصیحت می‌کرد این رییس برای هر موقعیتی یک داستان داشت و این داستان‌ها را به صورت یک درس پندآموز برای انسان روایت می‌کرد. او قادر بود هر موقعیتی را به یک داستان مرتبط کند و اینگونه می‌شد که درس‌ها و پندهایش در ذهن انسان حک می‌شد. مدیری که این داستان را برای من تعریف کرد، قادر بود داستان‌های رییسش را بعد از گذشت ۲۰ سال کلمه به کلمه بازگو کند. مدیر مورد نظر ما در شیوه رهبری خود تکنیک‌های مدیریتی را با برخی از داستان‌های رییس قدیمی‌اش تلفیق کرده بود.

اگر داستان‌ها در اختیار رهبرانی قرار بگیرند که بدانند چگونه از آنها استفاده کنند، می‌توانند بسیار قدرتمند باشند.

منبع: Harvard Business Review