مهارتهای مدیریتی
آیا زنان مدیران بهتری نسبت به مردان هستند؟
این تصور که زنان بهتر از مردان مدیریت میکنند در حال گسترش است. یک رهبری همه جانبه در کار گروهی، ارتباطات سازنده و پرورش استعدادها خلاصه میشود. در مورد مرداناینگونه ادعا میشود که آنان بسیار فردگرا، رقابتی و پرخاشگر هستند و همچنین فاقد مهارتهای بین فردی زنانه هستند.
مترجم: زهره همتیان
این تصور که زنان بهتر از مردان مدیریت میکنند در حال گسترش است. یک رهبری همه جانبه در کار گروهی، ارتباطات سازنده و پرورش استعدادها خلاصه میشود. در مورد مرداناینگونه ادعا میشود که آنان بسیار فردگرا، رقابتی و پرخاشگر هستند و همچنین فاقد مهارتهای بین فردی زنانه هستند. نگاهی دقیق بهاین مقوله نشان میدهد که برخی از صفات مردانه در نقشهای اجرایی ضروری هستند واینکه ترکیبی از خصوصیات مردانه و زنانه به مراتب بهتر عمل میکند.
برخی از مردان ترکیبی از پرخاشگری مردانه و مهارتهای بین فردی زنانه را دارا هستند. برعکس برخی زنان صفات مردانه قوی تری دارند، به عنوان مثال مارگارت تاچر، نخست وزیر انگلستان دارای روحیه رقابتطلبی و قاطعیت مردانه بیشتری نسبت به بسیاری از رقبای مرد خود بود. بنابراین بهتر است به جای عبارت مردان در برابر زنان از اصطلاح صفات مردانه در برابر صفات زنانه استفاده کنیم.
رهبری به عنوان نقش اجرایی
دو شیوه برای تعریف رهبری وجود دارد. حالت اول، مسوولیت گروهی را به عهده گرفتن و حالت دوم، به چالش کشیدن وضعیت کنونی برای رسیدن به موقعیتی بهتر مانند کاری که مارتین لوترکینگ انجام داد.
اشخاصی که دارای صفات زنانه هستند( مردان یا زنان) تمایل دارند به دیگران بپیوندند، متعلق به گروه باشند، پذیرفته شوند و هماهنگی گروه را تقویت کنند. بااین مجموعه ارزشها، بیش از حد رقابتی یا پرخاشگر بودن خطر ناهماهنگی یا رد شدن از گروه وجود دارد. افرادی با خصوصیات مردانه به دلیل حس رقابتپذیری خود را از دیگران جدا میکنند. دراین مورد خطر عدم پذیرش از سوی گروه وجود ندارد، اما عدم کامیابی در رسیدن به اهداف خصوصا ضربه زدن به دیگران را به دنبال دارد. این تفکر که زنان بهتر از مردان مدیریت میکنند، این مطلب را تداعی میکند که مدیران باید روابط خود را با کارمندان و سایر کارکنان تقویت کنند. همچنین توجه روز افزونی نسبت به پیروی و اطاعت در حال شکل گرفتن است که نیاز به کار گروهی بیشتر را یادآوری میکند.
برخی از صاحبنظران رهبری را بر پایه روابط و ارتباطات تعریف میکنند.این ادعا بدین دلیل است که لازمه رهبری ارتباط بین رهبران و پیروان است و مهارتهای ارتباطی مهمترین عامل در این زمینه میباشد. همچنیناین امر با تاکید روزافزون نقش هوش هیجانی بر گسترش روابط سازگاری دارد.
باربارا مک ماهون، نویسنده آمریکایی در کتاب قدرت هدایت شده میگوید: «در مدل جدید رهبری دیگر این اصول و عقاید نیستند که پیروی و اطاعت راایجاد میکنند، بلکه گفتوگو و صحبت است که نقش اصلی راایفا میکند. برقراری ارتباط و تعامل با دیگران با ارزشتر از تاثیر گذاشتن است. فرمان دادن، کنترل و نظارت به همکاری و تفویض اختیار تبدیل شده است.» به علاوه «شما باید مستقیما از گروه خود بخواهید نظرات و دیدگاه خود را بیان کنند. دراین تغییر و تحول خود را چگونه میبینند؟ چه چیز ممکن است آنها را به عقب برگرداند؟ چه عاملی باعث حرکت رو به جلوی آنها میشود؟»
هیچکس نمیتواند ارزش برقراری ارتباط در یک محیط تعاملی را انکار کند، اما صرفا متمرکز شدن روی مهارتهای ارتباطی زنانه جو رقابت را از بین میبرد. برای موفقیت دراین عرصه، شرکتها و کارکنان آن باید برای پیروز شدن حس رقابت را در خود تقویت کنند. این امر در مورد ورزش نیز صادق است و به همین دلیل است که بسیاری از مدیران مثالهای ورزشی را برای دادن انگیزه به کارمندان خود استفاده میکنند. اگر شما قرار بود مربیگری یک تیم فوتبال را به عهده بگیرید، ایجاد روحیه رقابتطلبی در بازیکنانتان تا چه حد مهم بود؟
از طرف دیگر، اگر شما هدایت اردوی یک گروه دانشآموزی را بر عهده داشتید، میبایستی حس همکاری را بین دانشآموزان تقویت میکردید طوری که هیچ رقابتی با گروههای دیگر صورت نگیرد. در یک محیط رقابتی، مدیران باید جسورانه و تهاجمی رفتار کنند، با لحن رقابتی سخن بگویند و به صورت لفظی درگیر رقابت شوند. معیارهایی که نشان دهد یک کسب و کار در مقایسه با رقبایش چگونه پیش میرود، میتواند برای تلاش بیشتر انگیزه ایجاد کند در ورزش نیز همین طور است. در حالی که رقابتپذیری مردانه از ویژگیهای اساسی برای مدیران ارشد است، برخوردار بودن به حد کافی از مهارتهای زنانه منجر به تقویت همکاری،ایجاد روابط سازنده و پرورش استعدادها میشود واین امر موجب کارآمدتر شدن مدیران و رهبران میشود.
رهبری به عنوان به چالش کشیدن وضع موجود
مفهومیمتفاوت از رهبری وجود دارد که روی به چالش کشیدن وضع موجود برای پیشبرد مسیری جدید مستقل از موقعیت متمرکز میشود. دراین رابطه میتوان به رهبرانی چون مارتین لوتر کینگ، مهاتما گاندی و نلسون ماندلا اشاره کرد.
ویژگی ضروری برای ارائه چنین رهبری، شجاعت و جسارت لازم برای به چالش کشیدن وضعیت موجود است.این گونه رهبری همچنین نیازمند صفات مردانه است. همان طور که گفته شد زنانی که با به چالش کشیدن وضع موجود و ترویج دادن شیوهای بهتر به رهبری اشتیاق نشان میدهند میبایستی میزان مناسبی از ویژگیهای مردانه، از جمله تمایل به تغییر دنیا با خطر طرد شدن از گروه را دارا باشند.
صرفنظر از اینکه آیا بیشتر زنان سمتهای رده بالا را به عهده دارند یا خیر سازمانها در حال تبدیل شدن به محیطی زنانه هستند. امروزه تاکید بیشتر روی مهارتهای ارتباطی، هوش هیجانی، توانایی پرورش استعدادها، مهارتهای گوش دادن، همکاری و مشارکت است.این مهارتها برای رسیدن به موفقیت هم برای مدیران مرد و هم برای مدیران زن لازم است.
بنابراین مردان یا زنان؟
این استدلال که زنان میتوانند رهبران بهتری نسبت به مردان باشند بیش از حد روی مهارتهای روابط سازی زنانه تاکید میکند و طبیعت رقابتطلبی مردانه را در نظر نمیگیرد. حقیقت این است که باید حد وسط را در نظر گرفت.
به هر حال، این مساله نباید روی عبارت مردان در برابر زنان متمرکز شود، بلکه باید به فرهنگ سازمانی بپردازد. در تمام سطوح، ترکیبی از ویژگیهای زنانه و مردانه مورد نیاز است. اما شکی نیست که ما در جهتی حرکت میکنیم که فرهنگ زنانه در حال پیشی گرفتن است.
منبع: http://www.management-issues.com
ارسال نظر