مختصات مدیریت دانایی در سازمانهای نوین
مهدی راعی
معاون مدیرعامل در امور منابع انسانی
و سرمایهگذاری بانک رفاه کارگران
بشر از روزی که پا به عرصه وجود گذاشت از سه عنصر اصلی زور، پول و دانایی برای پیشبرد اهداف خود و رسیدن به قدرت و موفقیت استفاده کرده است. سیر تحول تاریخی پیشرفت انسانها و جوامع نیز بیانگر استفاده از هر عنصر در هر عصری با تفوق یکی از آنها است. دنیای امروز برای توسعه، به طرف حاکمیت دانایی و تفکر خلاق و استراتژیک سوق داده میشود. مکتب مدیریت دانایی اساس تغییر و تحول بنیادین در مدیریت سازمانی و اجتماعی است و موجب پیدایش سازمانها و جوامع خلاق و متعالی شده است.
مهدی راعی
معاون مدیرعامل در امور منابع انسانی
و سرمایهگذاری بانک رفاه کارگران
بشر از روزی که پا به عرصه وجود گذاشت از سه عنصر اصلی زور، پول و دانایی برای پیشبرد اهداف خود و رسیدن به قدرت و موفقیت استفاده کرده است. سیر تحول تاریخی پیشرفت انسانها و جوامع نیز بیانگر استفاده از هر عنصر در هر عصری با تفوق یکی از آنها است. دنیای امروز برای توسعه، به طرف حاکمیت دانایی و تفکر خلاق و استراتژیک سوق داده میشود. مکتب مدیریت دانایی اساس تغییر و تحول بنیادین در مدیریت سازمانی و اجتماعی است و موجب پیدایش سازمانها و جوامع خلاق و متعالی شده است. زیربنای استقرار مدیریت دانایی، مشارکت چالشی و کار تیمی است. نهادینه شدن مفهوم مدیریت دانایی نیازمند تقویت فرآیندهای اجتماعی است. فرصت دادن به منابع انسانی سازمان برای ابراز آزادانه عقاید، ایجاد عزم مشترک سازمانی، ایجاد توانمندیها و مهارتهای تخصصی و تعاملی موردنیاز از طریق یادگیری و تطبیق و پرکردن شکاف موجود برای استقرار مدیریت تغییر مستمر، میتواند مدیریت دانایی را در مفهوم واقعی خود متجلی کند. مدیریت دانایی مختصات و ویژگیهایی برای پیادهسازی در سازمانها دارد که مهمترین آنها در ذیل میآید:
• در مدیریت دانایی، مفهوم زمانِ هدررفته بیمعناست و انسان به این توانایی رسیده تا فارغ از مکان، از زمان به صورت پیوسته و بیوقفه استفاده کند و به شکل زنده، کار مدیریتی انجام دهد و تصمیمسازی و تصمیمگیری کند.
• با توجه به تغییرات سریع، ناگهانی، مداوم، مستمر و اجتنابناپذیر، دانش دیروز به مرور در پهنه این دگرگونیهای مستمر برای ساختن فردا و در برابر تحولات غیرقابل پیشبینی، رنگ کهنگی و ناکارآمدی به خود میگیرد و حداقل بخشی از آن جوابگوی شرایط فعلی نیست یا بهکلی منسوخ میشود.
• مساله اساسی فراروی سازمانها و انسانهای امروزی، نحوه استفاده بهینه از منابع و امکانات محدود موجود برای تصمیمگیری درست و بهموقع و انجام کار صحیح است. مسالهای که همواره از گذشته تاکنون، بستر شکلگیری مکاتب و نظریههای مختلف برای اداره اثربخش جوامع و سازمانها بوده است.
• مدیریت کارآ و اثربخش هیچ سازمانی بدون آشنایی با اصول رهبری و مدیریت دانایی، میسر نخواهد بود. تجربیات عملی جهانی نیز بیانگر موفقیت سازمانهایی است که با برداشت صحیح از مدیریت دانایی و عملیاتیسازی آن توانستهاند از سرمایه، ظرفیت، توانمندی و ویژگیهای یک سازمان به درستی استفاده کنند و در عرصه رقابت باقی بمانند.
• دستیابی به اهداف فردی و تلفیق و یکپارچهسازی شایسته آن با اهداف سازمانی از طریق ارزشها، باورها، چشمانداز و استراتژیهای مشترک برگرفته از مبانی نوین مدیریت دانایی، نیازمند درک واقعی مفهوم مدیریت تغییر پیوسته است.
• شکل ساختاری مدیریت دانایی براساس نظام دووجهی «سلسله مراتبی- منعطف» در کوتاهمدت بیشتر با استفاده از برنامهریزی عملیاتی، مستندسازی، تعیین استانداردها و در بلندمدت، تحقق ارزشهای مشترک، تعالی و ارتقای هویت و توانمندیهای انسانی با اصول سازمانهای زنده فراگیر عملی میشود.
• اصلیترین وظیفه مدیران در این نوع مدیریت عبارت است از: شفافسازی، یکپارچگی، همسویی و همگانی کردن دانایی سازمانی به واسطه همراهی، حمایت، مشروعیتبخشی و پشتیبانی جمعی از نظام یادگیری و خلاقیت و نوآوری و فراهم کردن محیط و شرایطی برای ایجاد چالشهای مداوم و مستمر جهت ارائه خدمات و محصولات جدید.
• مدیریت دانایی، هنر سیستمی فکر کردن را درک پیچیدگیهای ساختاری حاصل از متغیرهای اجتماعی و سازمانی و نحوه اندازهگیری آنها میداند و وظیفه مدیران را برخورد صحیح برای هدایت و تغییر رفتار انسان در جهت نیل به اهداف میداند. اگر مدیران، نمونههای واقعی رفتارهای اصلی را درک کنند و قادر به فهم ارتباطات بین نظامها و رفتارهای اجتماعی و سازمانی باشند، آنوقت توانمندی ایجاد تغییر واقعی را دارند و میتوانند مجموعه خود را به مجموعهای زنده، آگاه، آموزنده و متحول تبدیل کنند.
• اصول و چارچوب راهکارهای کوتاهمدت که در اشکال مختلف مدیریت پروژه شکل میگیرد با اصول و راهکارهای بلندمدت مدیریت بر آینده کاملا متفاوت است و استراتژیهای اصلی و مشترک باید از نقاط حساس و بحرانی مرزی بین حال و آینده و با استفاده از تجارب گذشته بهدست آید، بنابراین نظامهای یکوجهی و یکبعدی (همچون مدیریت ثبات و مدیریت مشارکتی) نمیتواند بهتنهایی در مدیریت سازمانهای امروزی کارساز باشند.
• نظم و بقای اجتماعی و سازمانی در مدیریت دانایی را باید درون مفاهیم فرهنگ ارزشی، مدیریت استراتژیک دووجهی و مدیریت تغییر پیوسته جستوجو کرد.
• همانطور که نظامی چون مغز به عنوان یک مجموعه یکپارچه، انعطافپذیر و زنده همواره در شرایطی است که بهموقع به همه محرکهای داخلی و خارجی جواب میدهد و خود را آماده تغییرات بعدی میکند، سازمانها نیز در شرایط نامتعادل امروزی و در مواجهه با بههمریختگیها در محیط دائما متغیر، باید بتوانند رفتار مناسبی داشته باشند.
• پدیده جهانی شدن با ابعاد مختلف خود، بهویژه در اقتصاد نوآوری، دامنه تغییر و تحولات را در گستره بازارهای جهانی با فناوریهای جدید سریعتر کرده است. امروزه در بازار عرضه و تقاضای جهانی که سلیقههای بسیار متنوع و گسترده مشتریان در آن پیوسته در حال تغییر است، فقط سازمانهایی قادر به تداوم حضور کارآمد در بازار و تولید خدمات و محصول هستند که دائما «خلاق و نوآور» باشند.
• انسان بهعنوان مهمترین عامل توسعه و بهعنوان عاملی «برتر از تولید» در نظامهای مدیریت دانایی، نیازمند توجه خاص از دو بعد «کرامتبخشی و هویتبخشی» و «توانمندسازی» است، بنابراین برنامه توسعه هر سازمانی باید بر مبنای ارتقای دو بعد یادشده براساس ارزشهای مشترک و همگانی کردن انتشار دانش جدید و متعاقب آن تبدیل دانایی به ارزش افزوده اقتصادی، اثربخشی و منفعت سازمانی، استوار شود.
• در استقرار مدیریت دانایی باید ملاحظاتی بهعنوان قوانین بنیادی در نظر گرفته شود که شالوده اصلی آن را پذیرش، اشتیاق و تعهد به تغییر دائمی و مستمر از طریق ایجاد یک نظم نوین سازمانی براساس نظامهای طبیعی تشکیل میدهد. این قوانین برخورداری از نگاه جامع و چندسویه در چارچوب نظامهای دووجهی مدیریت را تشکیل میدهد.
ارسال نظر