پنج آموزه جاودان از بیل گیتس اندی گرو و استیو جابز
بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز بین سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۷۳ شرکتهای بسیار مهمی را راهاندازی کردند. این بنگاهها که فعالیتشان معطوف به فناوری سطوح بالا است تاکنون درآمدی بیش از یک تریلیون دلار نصیب خود کرده و زندگی همه ما را تغییر دادهاند. آنان واقعا چگونه به این دستاوردها نائل شدند؟ کتاب «قواعد استراتژی؛ پنج آموزه جاودان از بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز» حیات حرفهای این سه نفر را برای نخستینبار در کنار هم مورد تفحص قرار میدهد، موفقیتها و شکستها، نقاط مشترک و تفاوتهایشان را بررسی میکند و استراتژیها و روشهای عملی پیشگامانه آنان را حین ساختن شرکتهایشان توضیح میدهد.
بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز بین سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۷۳ شرکتهای بسیار مهمی را راهاندازی کردند. این بنگاهها که فعالیتشان معطوف به فناوری سطوح بالا است تاکنون درآمدی بیش از یک تریلیون دلار نصیب خود کرده و زندگی همه ما را تغییر دادهاند. آنان واقعا چگونه به این دستاوردها نائل شدند؟ کتاب «قواعد استراتژی؛ پنج آموزه جاودان از بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز» حیات حرفهای این سه نفر را برای نخستینبار در کنار هم مورد تفحص قرار میدهد، موفقیتها و شکستها، نقاط مشترک و تفاوتهایشان را بررسی میکند و استراتژیها و روشهای عملی پیشگامانه آنان را حین ساختن شرکتهایشان توضیح میدهد.
«دیوید یوفی» و «مایکل کوسومانو» حدود ۳۰ سال در دانشگاههای هاروارد و امآیتی به تدریس موضوع استراتژی مشغول بودهاند. طبق گفته آنان، حین تدریس استراتژی در دانشگاهها معمولا به ابزارهای تحلیلی و اجرایی پرداخته میشود، اما طرز تفکر استراتژیستهای بزرگ، چگونگی یادگیری آنان از تجربههایشان و نحوه تبدیل ایدههایشان به عمل، کمتر مورد توجه قرار میگیرد. از نظر این دو استاد استراتژی ما از آنچه استراتژیستهای ماهر در عمل انجام میدهند درک چندان دقیق یا درستی نداریم.
«دیوید یوفی» و «مایکل کوسومانو» نویسندگان کتاب قواعد استراتژی، تحقیق خود را در اواسط دهه ۱۹۸۰ آغاز کردند و از نزدیک با بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز و شرکتهایشان کار کردهاند. آنان اذعان دارند در ابتدای پروژه نوشتن این کتاب، چند فرض اولیه اساس کارشان قرار گرفته است. اول آنکه مدیران و کارآفرینان میتوانند از بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز چیزهای بسیار زیادی بیاموزند، اگرچه شخصیتهای هر کدام از این سه نفر بسیار ویژه است. فرض دوم آنکه هر چند شرکتهای مایکروسافت، اینتل و اپل در دنیای فناوری سطح بالا فعال بودهاند، تجربه این سه نفر نظرگاه بسیار گستردهای را در مورد نقش و اهمیت استراتژی و روشهای عملیاتی کردن آن در انواع مختلف کسبوکار فراهم میآورد. سومین فرض آن بوده که استراتری و اجرا به شکل تنگاتنگ به هم مرتبط هستند. نویسندگان کتاب نقل میکنند که «دانشجویان غالبا از ما میپرسند که استراتژی مهمتر است یا اجرا؟ ما هم در جواب از آنها میپرسیم ترجیح میدهند یک استراتژی خوب داشته باشند که بد اجرا شود یا یک استراتژی بد داشته باشند که تمام و کمال اجرا شود؟» البته از نظر نویسندگان هیچیک از این دو درست نیست؛ نه استراتژی عالی که اجرا نشده باشد ارزش دارد و نه اجرای تمامعیار استراتژیای که شما را به جهتی نادرست هدایت کند. مدیرعامل ماهر باید سازمانش را در مسیر درست قرار دهد و سپس آن را برای دستیابی به نتایج تعریفشده هدایت کند. نویسندگان کتاب بر این باورند که اغلب مدیران اجرایی موفق طی زمان میآموزند که با رویکرد استراتژیک به مسائل سازمانی و اجرایی نگاه کنند و این قابلیت را در خود افزایش دهند. یکی از جالبترین ابعاد این کتاب نیز آن است که در آن به دفعات نشان داده شده است که بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز استراتژیست به دنیا نیامدهاند.
بخش اصلی این کتاب را روشهای عملی مشترک میان بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز در قالب قوانین استراتژی تشکیل میدهد. رویکرد نویسندگان کتاب آن را از سایر کتابهایی که در زمینه استراتژی نوشته شده است، متمایز میکند. این رویکرد متمایز همچنین باعث شده است که کتاب حاضر با دیگر کتابهایی که درباره شرکتهای مایکروسافت، اینتل و اپل و مدیران ارشد آن نوشته شده است کاملا متفاوت باشد. این کتاب در پنج فصل، پنج آموزه را از بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز به خواننده ارائه میکند که شامل موارد زیر است: «نگاهتان به آینده و استدلالتان بر مبنای آموختههای قبلی باشد،» «شرط بزرگ ببندید، اما روی شرکت شرطبندی نکنید،» «همزمان پلتفرم و اکوسیستم ایجاد کنید-نه فقط محصول،» «از نقطه اتکا و قدرت خود همزمان بهره ببرید، هم جودو و هم سومو بازی کنید،» «سازمان خود را به گونهای شکل دهید که خودتان رکن اصلیاش باشید.»
گیتس، گرو و جابز توانستند با بهکارگیری این پنج قاعده در شرکتهایشان به برخی از بهترین نتایجی دست یابند که تاکنون در دنیای کسبوکار به دست آمده است. شاهکار مالی تنها بخش کوچکی از حکایت پیچیده آنها است، اما قطعا شاخص مشهودی درباره موفقیتشان است. برای مثال به سود عملیاتی شرکتهای آنها میتوان اشاره کرد. بیل گیتس از سال ۱۹۷۵ تا سال ۲۰۰۰ مدیرعامل مایکروسافت بود. سود سالانه شرکت در این بازه زمانی از صفر به ۱۱ میلیارد دلار رسید. اندی گرو در سال ۱۹۸۷ به سمت مدیرعاملی اینتل رسید. در سال ۱۹۹۷ سال آخری که گرو در جایگاه مدیرعاملی قرار داشت، اینتل تقریبا ۱۰ میلیارد دلار سود کسب کرد.
استیو جابز در سال ۱۹۹۷ به اپل بازگشته بود. زیان شرکت در آن سال بیش از ۴۰۰ میلیون دلار بود. در سال ۲۰۱۱، سالی که او به علت بیماریاش استعفا داد، اپل حدود ۳۴ میلیارد دلار سود عملیاتی داشت. گیتس، گرو و جابز همگی بخشی از موفقیت خود را مدیون اختراع انفجاری کامپیوتر شخصی، ظهور اینترنت و بهکارگیری فراگیر تجهیزات سیار دیجیتالی هستند. آنها بدون شک در زمان مناسب و در موقعیت مناسب قرار داشتند. البته بسیاری از کسبوکارهایی هم که تحت مدیریت افرادی مستعد و سختکوش بودند و جایگاه خوبی داشتند، در همان زمان و در همان بازارها عقب ماندند یا شکست خوردند. برجستگی گیتس، گرو و جابز ناشی از تسلط آنها بر صنعت شان و حفظ آن تسلط بود، حتی در شرایطی که تکانهای متزلزل، دورنمای پیشرویشان را تغییر داده بود. آنها طی این فرآیند روی شرکتهایشان، صنعتشان و عصر تاریخیشان تاثیری جاودان گذاشتند.
کتاب «قواعد استراتژی؛ پنج آموزه جاودان از بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز» در اواسط سال ۲۰۱۵ میلادی از سوی انتشارات هارپر کالینز منتشر شد و در مدت کوتاهی جایگاهی جهانی در میان پرتیراژترین و پرفروشترین کتابهای مدیریتی یافته و طی یکسال به ۱۷ زبان مختلف ترجمه شده است. نسخه فارسی این کتاب از سوی دردانه داوری ترجمه شده و در پاییز امسال از سوی انتشارات افرند روانه بازار شده است. مترجم این کتاب خود از شاگردان «مایکل کوسومانو» در دانشگاه «امآیتی» بوده و در سال ۲۰۱۱ میلادی در کلاس استراتژی او شرکت کرده است. پس از آن اجازه ترجمه کتاب را مستقیما از او و «دیوید یوفی» گرفته است.
ارسال نظر