هیچ گاه به شایعـات و هیاهوی دیگران تـوجه نکنید
راوی: دیوید گونسگی؛ رئیس شرکت کوکاکولا
مترجم: سیدحسین علوی لنگرودی
من در طول ۳۰ سال فعالیت حرفهایام با چالشهای بسیاری روبهرو شدهام که ابعاد و مخاطرات ناشی از این چالشها در سالهای نخستین کارم، بیشتر و عمیقتر بوده است چرا که در مراحل اولیه فعالیتم میکوشیدم تا برای خود کسب آبرو کنم و خود را به دیگران بشناسانم و با حل مشکلات و برتری یافتن بر چالشهای موجود، نام و نشانی برای خود دست و پا کنم.
چند سال پیش، من در یک شرکت حقوقی بزرگ و مشهور کار میکردم و از طرف آن شرکت ماموریت یافتم تا در یک مناقصه بزرگ شرکت کنم که کاری جسورانه و پرچالش بود.
راوی: دیوید گونسگی؛ رئیس شرکت کوکاکولا
مترجم: سیدحسین علوی لنگرودی
من در طول ۳۰ سال فعالیت حرفهایام با چالشهای بسیاری روبهرو شدهام که ابعاد و مخاطرات ناشی از این چالشها در سالهای نخستین کارم، بیشتر و عمیقتر بوده است چرا که در مراحل اولیه فعالیتم میکوشیدم تا برای خود کسب آبرو کنم و خود را به دیگران بشناسانم و با حل مشکلات و برتری یافتن بر چالشهای موجود، نام و نشانی برای خود دست و پا کنم.
چند سال پیش، من در یک شرکت حقوقی بزرگ و مشهور کار میکردم و از طرف آن شرکت ماموریت یافتم تا در یک مناقصه بزرگ شرکت کنم که کاری جسورانه و پرچالش بود. با این همه، هم من و هم همکارم نسبت به موفقیت شرکت در این مناقصه اطمینان کامل داشتیم. اما واکنش مطبوعات در قبال این اقدام ما مثبت نبود و آنها خیلی زود شروع کردند به زیرسوال بردن این کار و هجو کردن آن.
در آن شرایط ما دریافتیم در موقعیت حساسی قرار داریم و باید بین دو راه، یکی را برگزینیم: یکی اینکه نظر موکلان خود را بپذیریم و به خواسته آنها برای خودداری از شرکت در مناقصه گردن نهیم یا اینکه بر تصمیم خود پافشاری کنیم و بر شرکت در مناقصه اصرار ورزیم. به عقیده من، پذیرفتن راه اول موجب میشد من و همکارم نزد سایرین، احمق جلوه کنیم و در نتیجه حیثیت شغلیمان بر باد میرفت و در صورت در پیش گرفتن راه دوم به احتمال زیاد از کارمان اخراج میشدیم و باید به دنبال یک شغل دیگر میرفتیم.
چند روز بعد، هنگامی که رئیس شرکت، من و همکارم را به دفتر کارش فرا خواند فهمیدیم که لحظه سرنوشتساز برای ما فرا رسیده است. او مرد بزرگی بود که سالها پیش شرکت را بنیان گذاشته بود و آن را به شهرت و عظمت رسانده بود. پس از آنکه کل قضایای مربوط به این مناقصه را برای او شرح دادیم و در مورد واکنش مطبوعات و موکلان شرکت در این باره صحبت کردیم، او به فکر فرو رفت و برای چند دقیقه به ما خیره شد. در آن دقایق، من با خودم گفتم که آخرین لحظات کارم در شرکت فرارسیده و من باید فردا این موقعیت شغلی خوبم را ترک کنم.
اما پس از آنکه او شروع به سخن گفتن کرد، اشتباه بودن فکرهایم برایم روشن شد. او گفت: «براساس تجربه شخصی من، وقتی کسانی که شما را دوست ندارند، برای کوبیدن شما به شایعات و اطلاعات نادرست متوسل میشوند، این به آن معناست که شما در مسیر و محیطی درست گام برمیدارید. بنابراین، به راهتان ادامه دهید و از هیچ چیز نترسید.»
خوشبختانه پس از پافشاری من و همکارم بر تصمیم خود مبنی بر شرکت در مناقصه، موکلان ما بنا به دلایل تجاری و اقتصادی دیگری، از ادامه همکاری با شرکت ما خودداری کردند و ما توانستیم با موکلان جدید خود در آن مناقصه شرکت کرده و به موفقیتهای بسیاری دست یابیم.
من در آن سال، سه درس بزرگ کاری آموختم: اول اینکه حتما درباره کاری که انجام میدهیم فکر کرده باشیم و پیامدهای آن را سنجیده باشیم. دوم اینکه به هیچ عنوان به شایعات توجه نکنیم و سوم اینکه به یاد داشته باشیم که همیشه کسانی هستند که نارساییهای کارمان را به ما یادآوری کنند و ما را در رویارویی با مشکلات یاری رسانند البته به شرطی که مطمئن باشیم کاری که میکنیم، درست است، چرا که اگر خودمان احساس خوبی نسبت به کاری که انجام میدهیم نداشته باشیم آن کار، درست از آب در نمیآید.
alavitarjomeh@gmail.com
ارسال نظر