شماره روزنامه ۶۰۱۴
|
آرشیو روزنامه شماره ۵۹۱۵ دنیای اقتصاد

اخبار فرهنگ و هنر - روزنامه شماره ۵۹۱۵

  • مرد معرفت و اخلاص

    دنیای اقتصاد: مراسم نکوداشت نیم قرن خدمات فرهنگی جلال رفیع، روزنامه‌نگار و ادیب، دیروز در موسسه اطلاعات برگزار شد. در این مراسم سید‌عباس صالحی، مدیر‌مسوول روزنامه اطلاعات، با اشاره به دلایل برگزاری این مراسم گفت آقا جلال لوگو و شناسنامه موسسه اطلاعات بعد از انقلاب است. او نقطه اتکایی برای همه افراد چه نسل قبل و چه نسل بعد است. وقتی که او نبود آقای دعایی به دنبال آقا جلال می‌گشت. او همچنین حلقه وصل نیروهای قبل و بعد از انقلاب بود.
  • شریدر علیه «تقلب به نفع فیلم‌سازان زن»

    دنیای اقتصاد: با گذشت یک سال از انتشار نظرسنجی «سایت‌اند‌ساوند» برای انتخاب بهترین‌های تاریخ سینما، برگزیده شدن «ژان دیلمان» به کارگردانی شانتال آکرمن همچنان بحث‌برانگیز است. هنگام اکران «ژان دیلمان» نیویورک‌تایمز آن را نخستین شاهکار واقعی زنان در تاریخ سینما نامید و در آخرین نظرسنجی سایت‌اندساوند از منتقدان در سال ۲۰۲۲ بالاتر از «سرگیجه» آلفرد هیچکاک و «همشهری کین» اورسن ولز در جایگاه برترین فیلم تاریخ سینما قرار گرفت.حالا تازه‌ترین واکنش را پل شریدر در مصاحبه‌ای که به تازگی منتشر شده ابراز کرده است.
  • دورهمی ادیبان برای تقدیر از یک شاهنامه‌پژوه

    دنیای اقتصاد: آیین نکوداشت دکتر علی رواقی، استاد پیشکسوت زبان و ادب فارسی، با حضور و سخنرانی جمعی از استادان و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.در این مراسم محمود شالویی، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، نیز در سخنانی گفت: استاد رواقی از محققان و استادان برجسته و نامدار در حوزه‌های مختلف علمی خاصه در فرهنگ و ادب فارسی است و در این میان تسلط ویژه ایشان بر شاهنامه حکیم فردوسی و سایر متون ادبی بسیار مهم و ارزشمند است.
  • بوسه‌های وداع

    در آستانه فرارسیدن روز مادر و روز زن، تصاویری از بوسه و خداحافظی مادران رزمندگان منتشر شده است.
  • آخرین روز نیما

    «ساعت دو و ده دقیقه بود که در خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد، ولی صدای دختر کلفتِشان که از پشت در بلند شد، داد می‌زد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشم‌هایش را هم بسته بود. به‌‌زحمت او را به اتاق دیگر بردم و دراز رو به قبله‌اش کردم و قرآنی پیدا کردم و یک ساعتی تنها بودم و زنش را فرستادم خانه خودمان تا خواهر کوچک نیما و شوهرش آشتیانی پیداشان شد. بعد هم صدیقی آمد و تا پنج صبح نشستیم و آرامشان کردیم و من چک و چانه پیرمرد را بستم. هیچ فکر نمی‌کردم چک و چانه این پیرمرد را من خواهم بست. پیدا بود که طبیعتا او باید پیش از من برود، اما دیگر اینش را پیش‌بینی نمی‌کردم.»

پربازدیدهای سایت خوان

بیشتر