سینما نوکر ادبیات نیست

خسرو سینایی

فیلمساز

در کودکی برای ما قصه‌هایی تعریف می‌کردند و این قصه‌ها در ذهن ما فضاهایی می‌ساخت که برای هرکس منحصربه‌فرد بود و ما از این راه، خیال کردن را یاد ‌گرفتیم بنابراین قصه، پایه اصلی آموختن و خیال کردن است.

جملات کتاب‌ها ذهنی هستند؛ یعنی ذهن را آزاد می‌گذارند که هرطور دوست داشت فضاها را بسازد اما در سینما شخصیت‌ها ساخته‌شده و آماده هستند، بنابراین اگر از کودکی قصه نخوانده باشیم و ذهنمان ساخته نشده باشد وقتی به سینما می‌پردازیم تخیل قدرتمندی نخواهیم داشت. اگر می‌خواهید سینماگر باشید، باید تخیل خود را تقویت کنید. اگر ذهن را نساخته باشیم نمی‌توانیم سینماگر خوبی باشیم حتی اگر بهترین ابزارها را در اختیار داشته باشیم. خیال اصل ماجرا است.

اگر قوه تخیل را توسط کتاب، شکوفا کنیم، حتما می‌توانیم با کمی شانس فیلمساز خوبی شویم؛ در غیر این صورت با یکی دو ایده کارمان تمام می‌شود. من معتقدم سینما نوکر ادبیات نیست و باید بتواند مستقل باشد. در تاریخ هنر، گاهی هنر متکی به ادبیات است و گاهی فارغ از آن. مشکل اساسی ما این است که از یک بعد به سینما در مملکت ما توجه شده است و ما هم آن را تنها با قصه می‌سنجیم. اما ابعاد دیگر را ندیده‌ایم. می‌شود فیلم‌هایی ساخت که اصلا قصه نداشته باشد. گرچه نمی‌توان گفت آن فیلمی که قصه دارد بهتر است یا آن که ندارد. هر کدام جایگاه خود را دارند. سینمایی که قصه ندارد مثل موسیقی است که ملودی ندارد یا نقاشی که فیگور ندارد و برای دیدنش باید نگاهی مخصوص به آن داشت.

فیلمی که براساس کتاب ساخته می‌شود، در عین حال که نباید به کتاب لطمه‌ای بزند، باید به زبان سینما برگردد. ذهن سینماگر و نویسنده اگر با هم رشد کرده باشد مشکلی نخواهد بود، زیرا ذهن نویسنده‌ای که برای سینما تربیت نشده است، با ذهن نویسنده سینما تفاوت دارد.اگر به عنوان هنرمند چیزی که در مغز ماست پربار باشد، هنرهای مختلف از منفذهای مختلف بیرون خواهد آمد. اصل ماجرا پربارشدن است که در سینما به عنوان هنری ترکیبی توسط کتاب، موسیقی، نمایش و... انجام می‌شود.