نگره بومی‌مرگ مولف

فرخزاد لایق

سفر عسرت در تابستان سال ۸۳ مجوز انتشار گرفت؛ اما به دلایلی در عسرت ماند تا بهار ۸۷ که در آمریکا و بعد از آن تا زمستان ۸۸ که در ‌ایران منتشر شد. و‌ این هر دو انتشار عامدا در سکوت و بی‌خبری کامل رخ داد‌، بی‌هیچ حتی اعلان کوچکی در کنج روزنامکی! کار در مدت کوتاهی پس از انتشار در آمریکا، در رده پر فروش‌ترین آثار موسیقی‌ایرانی در سایت آمازون قرار گرفت و پس از نقد وثیق و وزین کیاوش صاحب نسق در فرهنگ و آهنگ در ‌ایران در جمع خواص معرفی شد. سپس چند نوشته کوتاه از من بود و دو مصاحبه مفصل با روزنامه‌ها تا نسیمی ‌بوزاند در هوای گرفته سفر عسرت‌، تا بعد از انتشار دیررسش در ‌ایران، که پر فروش‌ترین آلبوم موسیقی زمستان ۸۸ شود؛ اما گرد غربت ماند بر سفر عسرت، حتی پس از ‌این انتشار پر ماجرا، در امتناع ناشر از تبلیغات معموله‌ای که بر سر انتشار آلبوم‌های استاد ناظری در می‌گیرد یا در امتناع شخص استاد از سخن گفتن در مورد آلبوم در مصاحبه‌ها - به‌رغم اشتیاق مکرر مصاحبه‌کنندگان به پرسش پیرامون چند و چون‌ این اثر- و اکتفای ‌ایشان به تاکید بر ‌این مطلب که‌ این اثر در واقع ادامه تاملات سی‌ساله خود‌ایشان بر شعر معاصر است. ناخوانده بود ‌این دلک به غم نشسته از آغاز، و مآلش همان بود که نامش: عسرت! و اوضاع چنین بود تا برسد به جشن خانه موسیقی که قدری ‌این حصار بشکند‌ و سفر عسرت به عنوان کار برتر چند سال اخیر با پخش نماهنگی بر گوشه‌ای از آلبوم، در بخش ویژه‌ای از جشن، در میان حیرت من‌، معرفی شود! ‌این حیرت اما چندان دیر آشنا نبود! حیرت نخستم آن گاه بود که تعلل بی‌دلیل و بی‌منطقی را می‌دیدم در انتشار آلبوم تا آن را به مراحل پیچیده‌ای بکشاند که گشایشش معجزتی را ماند، یا آنگاه که به واسطه دوستانم‌، از انتشار آلبوم در آن سو و ‌این سوی آبها با خبر شوم و خود بی‌خبر باشم‌، یا در همین لحظات آخر، آن گاه که مجری جشن خانه موسیقی‌، سفر عسرت را به عنوان اثر برتر چند سال اخیر با آب و تاب معرفی کند بی‌آنکه از مولف اثر نامی‌بر زبان آورد! مولف سراسر تبخیر می‌شود تا نگره مرگ مولف نظریه‌پردازان پسامدرن را تعبیر باژگون و مضحکی بخشد...

* و البته ‌این حادثه اگر در اذهان عوام شکل گیرد که فیلم را به بازیگر و موسیقی را به خواننده بشناسند، در خانه موسیقی و در حضور خواص چگونه باید ‌این پدیده را هضم کرد؟! و اگر در فرهنگ موسیقایی ما‌، آواز، لا محاله خواننده را در مرکز ماجرا می‌نشاند، در سفر عسرت چرا چنین شود که لحظه‌ای را به بداهه و حادثه وانگذاشته است و هر فراز آوازی برای او اندیشگاه تالیفی بوده است و گشاینده حجمی ‌تا گسست بنیادین ادبیات مدرن را با ادبیات تغزلی‌، ترجمانی بیابد در گریز از خط به حجم و از روایت تک ساحتی به منظر پر وجه و شوخ چشم و حیرتناک بی‌ساحتی! و چگونه مولف دراین میانه تبخیر می‌شود و باز آنچه در میان می‌ماند همان شاهد غزلناک معهود است؟ اما چگونه پنهان کنم طربناکی خویشتن را در میانه‌ این تبخیر، آنگاه که رقص سفر عسرت را در شکست آن حصار می‌بینم؟! شادم!