داود خطر و سیاساکتی را دوست دارم
امروز سالروز درگذشت حسین باغی است
یک کشش غریبی بود و بیشتر بچههای دبیرستانی را جذب خود کرده بود. از یک طرف هم مرحوم عزتالله مقبلی یکی از اقوام ما بود که آن زمان در رادیو و صنعت دوبله تیپگویی میکرد. او را خیلی دوست داشتم و هر وقت که به خانهمان میآمد، سوالپیچش میکردم که این صداها را چطور میگوید. یک مدت کارم شده بود تقلید و در مدرسه بچهها را دور خودم جمع کرده و برایشان تقلید صدا و ادابازی و تیپسازی میکردم. یادم است یک بار همین کار را پیش مرحوم مقبلی کردم. گفت این تقلید است و اگر دوست داری وارد این کار شوی، باید همه چیز را اصولی یاد بگیری.»
او در ادامه گفته است: «بعد از این نصیحت، کار را به طور اصولی شروع کردم. اولش تصمیم گرفتم تمام ردیفهای موسیقی را یاد بگیرم که یاد گرفتم. یادم هست آن موقع نوجوانان و جوانان از پدر و مادر خود دوچرخه میخواستند اما من به پدرم گفتم یک ضبط صوت میخواهم که برایم خرید. من با خوشحالی با این ضبط صوت صدای استادان بزرگی چون مرحوم سارنگ و محتشم را که در آن زمان جزو اسطورههای بزرگ نمایش و صدا بودند ضبط کرده و بارها گوش میکردم. به همهچیز آن از تکنیک صدا تا فن بیان توجه کرده و از آنها الگو برمیداشتم. همیشه از پدرم تشکر میکردم که آرزوی مرا برآورده کرده.»
حسین باغی درباره علاقهاش به دوبله توضیح داده است: «دوبله را خیلی دوست داشتم و حتی در همان اوایل کار جای یکی دو نفر هم در بعضی از فیلمها حرف زدم که الان یادم نیست. این کارتونها الان خاطره و نوستالژی خیلیها شدهاند. هر کدام جذابیتهای خاص خودش را داشت. در دور دنیا در هشتاد روز جای ریگودون و در فوتبالیستها هم گزارشگر بودم. در فیلمهای حلال و حرام (هندی)، کنت مونت کریستو و جان ساکسون و چند فیلم هم حرف زدهام.»
باغی درباره رابطهاش با مخاطبانش گفته است: «برای من واکنش مردم و شنوندهها مهم است؛ مثلا برای تبلیغ یک ساعت دقت دارم که یک دکتر یا یک کارمند یا یک شهروند عادی ساعتش را چطور میبندد و با این روانشناسی آن محصول را تبلیغ میکنم. خود دوبلورها هم در خلق شخصیتها به این موارد توجه دارند و برای همین دوبله ما حرف اول را زده و موفق است. یک حس مسوولیت است که باید به آن دقت کرد. اگر یک بار پشت اتاق ضبط بایستید و به چهره گوینده و تیپهایی که میگیرد دقت کنید، متوجه میشوید چه زحمتی کشیده میشود تا یک شخصیت یا تیپ خلق شود. همیشه گفتهام به واکنش مردم عزیز و عکسالعملهایی که در کوچه و خیابان پس از شنیدن صدایم به وجود میآید، توجه دارم. بارها اتفاق افتاده که سوار تاکسی شدهام و راننده تاکسی از روی صدایم مرا شناخته و کرایه نگرفته. من مدیون این مردم هستم و این عشق و علاقه و توجه آنها به کارها بار مسوولیتم را سنگین میکند و با عشق کارم را دنبال میکنم.»
او درباره شخصیتهای موردعلاقهاش که به جای آنها هنرنمایی کرده است توضیح داد: «تیپهای راهنمایی و رانندگی مثل داوود خطر و سیا ساکتی را دوست دارم. برای خلق آنها و زبان گفتاریشان زحمت زیادی کشیدم. برای خلق این تیپها یا هر گویش دیگر در گویندگی احتیاج به معجزه نیست. تقلید هم نیست فقط کار است و پشتکار تا یک صدا جاودانه باشد. عشق و علاقه هم باشد. اصلا هر کاری عشق و علاقه میخواهد. من با مجموع اینها به اینجا رسیدم. اینجا جا دارد از تمام آنهایی که از اول کار دست مرا گرفته و به امروز رساندند، تشکر و یادی کنم؛ آنهایی که خاطره و اسطوره شدند.»