کسی نمی‌تواند او را بشناسد

عباس زریاب خویی در ٢٢ تیر ١٢٩٨ در خوی دیده به جهان گشود. پدرش با وجود شغل پیشه‌وری، زندگی آرامی داشت و همین نوع زندگی هم بی‌تردید در شخصیت او تاثیر گذاشت.

زریاب در ۵سالگی نزد ملا کبری قرآن فرا گرفت و در پایان این دوره بنابر رسمی که آن زمان معمول بود که کودکی را که قرآن تمام کرده بود با تشریفات و سوار بر اسب از خانه آموزگار به خانه خود می‌بردند و چایی و شیرینی می‌دادند، این اتفاق برای زریاب هم صورت گرفت و به گفته خودش «کودکان دبستان در پیش اسب من سرودخوانان مرا به خانه بردند.»

به رسم آن روزگار مدتی در حوزه علمیه به مطالعه دروس دینی پرداخت و نزد عالمان آن روزگار به‌ویژه روحانیون نوجو به تحصیل ادامه داد. زریاب خویی به صورت همزمان در دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و لیسانس گرفت و سپس به کتابخانه مجلس سنا منتقل شد. استعداد و تسلط زریاب خویی به کتابداری موجب شد تا به عنوان مدیر کتابخانه مجلس سنا انتخاب شود.

زریاب خویی در ۱۳۳۴ خورشیدی در کتابخانه مجلس سنا مشغول به فعالیت بود و با ‌‌‌معرفی سیدحسن تقی‌‌‌زاده بورس مطالعاتی اوقاف هومبولت آلمان غربی را که از مهم‌ترین بنیادهای علمی و فرهنگی آلمان غربی است دریافت کرد تا برای مدت ۵سال در ماینتس، فرانکفورت و مونیخ به تحصیل و مطالعه در رشته‌‌‌های تاریخ، علوم و معارف اسلامی، فلسفه و فرهنگ تطبیقی بگذراند.

دکتر محمد امین ریاحی، پژوهشگر تاریخ و ادبیات ایران از دیدار خود با سیاستمدار و محقق مطرح تعریف می‌کند: «از تقی‌زاده تقاضای ملاقات کردم. پذیرفت. در اولین لحظه وقتی به او گفتم اهل خوی هستم، پرسید تو آقای عباس (زریاب) خویی را می‌شناسی؟ گفتم چطور نشناسم، نزدیک به ۱۰ سال است که نزدیک‌ترین‌ دوستی را با او دارم. گفت: «با این‌همه تو نمی‌توانی او را بشناسی. هیچکس نمی‌تواند. من او را در کتابخانه مجلس کشف کردم، همان‌طور که کریستف کلمب آمریکا را کشف کرد. اگر من اختیار داشتم‌ ماهی ۸‌هزار تومان به او می‌دادم که بنشیند کتاب بخواند و اگر خواست چیزی بنویسد. اگر نخواست ننویسد. (اضافه کنم که در آن وقت حداکثر حقوق‌ استادان دانشگاه کمتر از‌هزار تومان بود)»

حسین زریاب فرزند این محقق درباره خصوصیات پدرش گفته است: چنان گشاده‌‌‌رو بود که هر کس با هر سطحی از سواد به خود اجازه می‌‌‌داد سوالش را پیش او ببرد و با جوابی در خور بازگردد. هرکس با سوالی کوتاه پیش او می‌‌‌آمد با جوابی مفصل باز‌‌‌می‌‌‌گشت. گرچه کم پیش می‌‌‌آمد اما اگر جوابی را نمی‌‌‌دانست یا از آن مطمئن نبود این عبارت شنیده می‌‌‌شد: «نمی‌‌‌دانم، باید ببینم» و حتما می‌رفت و می‌‌‌دید.

با تمام مهربانی در کار درس و تعلیم سخت‌‌‌گیر بود. هیچ وقت کارنامه تحصیلی من راضی‌اش نکرد. اگر در زیست‌شناسی نمره راضی‌‌‌کننده‌‌‌‌‌‌ای نمی‌‌‌گرفتم می‌‌‌گفت این درسِ اصلی رشته توست، اگر نمره پایینی در ریاضی می‌‌‌دید یادآوری می‌کرد که ریاضی مادر علوم است. یک بار که همه نمره‌‌‌ها خوب بود نگاهی به نمره ورزش کرد و گفت پسرم، عقل سالم در بدن سالم است؛ بدون تن سالم همه این نمره‌‌‌ها به دردت نخواهد خورد.  گرچه تالیفاتش کم تعداد هستند ولی واقعا پر کار بود. با رخوت و کاهلی دشمن بود و برای وقت ارزش زیادی قائل بود. اگر نیمه شب بی‌خوابی به سرش می‌‌‌زد فورا چراغ اتاق کارش روشن می‌شد و به مطالعه شروع می‌کرد. تا آخرین هفته‌‌‌های عمرش کوه‌‌‌پیمایی پنج‌شنبه‌‌‌هایش را ترک نکرد.»

زنده‌‌‌یاد احمد تفضلی درباره او تعریف کرده است: «پس از انقلاب، دستگاه اداری دانشگاه قدر او را ندانست و زریاب اجبارا دانشگاه را ترک کرد و از این راه، دانشگاه بود که زیان فراوان دید نه او. فراغت ایام بازنشستگی او را مدتی به کنج خلوت دلخواسته پژوهش کشاند، ولی هنگامی که بنیاد دائره‌المعارف اسلامی و مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی و دائره‌المعارف تشیع تاسیس شد، بر همه اهل علم و معرفت معلوم بود که هر دائره‌المعارفی در این زمینه‌‌‌ها بدون همکاری پرثمر زریاب ناقص خواهد بود. از این رو بود که همه خاضعانه دست کمک به سوی او دراز و از او درخواست همکاری کردند. زریاب کوشید تا رنجیدگی خود را از دستگاه اداری دولتی دانشگاه به دست فراموشی سپرد. با دل و جان با سازمان‌های علمی به همکاری پرداخت و اکنون مقالات او زینت‌‌‌بخش این دائره‌‌المعارف‌‌‌هاست.»

عباس زریاب خویی سرانجام در ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ در سن ۷۵‌سالگی در بیمارستان دی تهران درگذشت.