دوستداشتنیترین برنده سیمرغ
فردا سالروز درگذشت رقیه چهرهآزاد است
در سالهای پس از انقلاب، کارگردانهای زیادی شمایل مادر را در آثارشان به تصویر کشیدند؛ اما کار علی حاتمی ماندگارتر از بقیه درآمد. زندهیاد محمدعلی کشاورز، بازیگر فیلم «مادر» گفته بود: تا امروز فیلمها و سریالهای زیادی با موضوع مادر ساخته شده؛ اما هیچکدام مانند فیلم علی حاتمی ماندگار نشده است؛ زیرا علی حاتمی که مادر خود را ندیده و خودش این غم را کشیده بود، میدانست چگونه باید به این موضوع بپردازد. علی حاتمی زود از بین ما رفت؛ اما فیلمی ساخت که در تمام طول تاریخ سینمای ایران ماندگار شد.» رقیه چهرهآزاد در ۱۹سالگی به گروه تئاتر حرفهای جامعه باربد زیر نظر اسماعیل مهرتاش و بعدها به تئاتر نکیسا پیوست. خودش از این دوره چنین نقل میکند: «تازه با همسرم مهندس نعمت ناصر ازدواج کرده بودم. شوهرم از علاقه من به بازیگری آگاه بود. یک شب حرف دلم را با او در میان گذاشتم، با حیرت تمام دیدم بدون حرف و حدیثی، صد درصد موافق است.» موفقیتهای پی درپی او باعث شد در ۱۳۴۱ خورشیدی دیپلم افتخار انجمن دوستداران تئاتر را دریافت کند. چهرهآزاد در فیلمهای زیادی جلوی دوربین رفته است؛ اما یکی دیگر از کارهای موفقش بازی در «سوتهدلان» است. این فیلم هم ساخته علی حاتمی است که چهرهآزاد باز هم نقش مادر را در آن بازی کرده است. افسانه چهرهآزاد، نوه این بازیگر که اخیرا در سریال «همگناه» بازی کرده و مورد توجه قرار گرفته، درباره مادربزرگش گفته است: «من ۲۲ بهمن ۱۳۴۱ قدم به دنیا گذاشتم و فرزند اول خانوادهام. افتخار میکنم که مادر پدریام، رقیه چهرهآزاد بودند. به او مدیونم که در سن پایین من را با هنر و نمایش آشنا کرد. به دلیل این که در دو طبقه با هم زندگی میکردیم و ارتباطم با مادربزرگم خیلی خاص بود. هر موقع تئاتر تمرین داشت، من را با خودش میبرد و خیلی از هنرمندان بزرگ را میدیدم. البته آن موقع شناخت چندانی از آنها نداشتم، ولی بعدها با خسرو شکیبایی، سیروس گرجستانی، هادی اسلامی و آزیتا لاچینی که پیشتر در آن نمایشها دیده بودم، آشنا شدم.» افسانه چهرهآزاد گفته است: «۱۲ساله بودم که با مادربزرگم رفتم سر سریالی به نام «عروس» به کارگردانی مسعود فروتن. خسرو شجاعزاده نقش اصلی این سریال را بازی میکرد، دیدم با مادربزرگم درباره من صحبت میکنند که مثلا من نقش عروس را بازی کنم، قد و قامت من بلند بود و بیشتر از ۱۲ساله نشان میدادم، من از این پیشنهاد بسیار خوشحال شدم، با اینکه نقش، دیالوگ خاصی نداشت و بیشتر حضور بود. بنابراین با خوشحالی به طرف خانه آمدیم؛ اما مادر و پدرم خوشحال نشدند و اجازه ندادند که این اتفاق بیفتد. قبل از انقلاب شرایطی که وجود داشت آن موقع متوجه نبودم و الان درک میکنم. البته آن روز قهر کردم و از مادربزرگم خواستم وساطت کند که او تاکید کرد، درست نیست وارد این ماجرا شود.»