گفتم یا ابوالفضل! ۱۰۰ تومان برای خودم نگهدار
امروز زادروز مرتضی احمدی است
فرزاد موتمن، کارگردان مطرح سینمای ایران گفته است: یکبار داشتیم فیلم مستندی درباره دربی پایتخت میساختیم، رفته بودیم ورزشگاه و جای سوزن انداختن نبود. هوادارها مدام شعار میدادند. هنوز بازی شروع نشده بود؛ اما کریخوانی تماشاگران به اوج رسیده بود. به فیلمبردارم گفتم از چهره مردم در سکوهای ورزشگاه، با نمای بسته فیلم بگیرد. زیاد طولی نکشید که فهمیدیم آقای مرتضی احمدی روی سکوها کنار بوقچیها و دهلزنها با حرارت و شور زیاد دارد شعار میدهد. اولش باور نکردیم؛ اما خود او بود.خیلی اتفاق خوبی بود. مرتضی احمدی با آن سن و سال وسط چنان جمعیتی مثل یک جوان بیستساله داشت تیمش را تشویق میکرد.»
مرتضی خاناحمدی، بازیگر برجسته سینمای ایران در دوران کودکی برای تحصیل ابتدا به مکتب و سپس به دبستان منوچهری در میدان گمرک رفت و بعد از آن به دبیرستان شرف و دبیرستان روشن رفت.
او گفته: «سال ۱۳۱۵ یا ۱۳۱۶ بود که دستور اکید وزارت معارف رسید: باید تمام پسرها با شلوار کوتاه به مدرسه بیایند. در پنجشنبه روزی، سر صف به ما یادآوری کردند که باید از روز شنبه آینده با شلوار کوتاه (تا سر زانو) بیاییم. تنمان لرزید، هاج و واج ماندیم، بر و بر همدیگر را برانداز میکردیم: از بالای زانو تا مچ پا عریان. این تجسم عرق شرم و حیا به صورتمان میپاشید، پدر و مادرم ضمن اینکه خیلی پریشان شدند، با هم مشورت کردند و روز جمعه مادرم با قیچی شلوارم را کوتاه کرد. خدا میداند آن دریای محبت چه حالی داشت. شنبه صبح هم از زانو تا مچ پا زیرشلواری بلندم را زیر یک جفت جوراب بلند که پدرم خریده بود پنهان کرد. شلوار کوتاه را روی آن پوشیدم و راهی مدرسه شدم، اکثر همشاگردیها مثل من بودند. اما بیش از یک هفته این وضع ادامه نداشت، هفته بعد مفتش (بازرس) از وزارت معارف اعزام شد و شاگردها را به صف کردند. جورابها را از پایمان درآوردند و زیرشلواریها را از بالای زانو بریدند و با جورابها یکجا جمع کردند و بردند. اکثرا گریه میکردیم، آن روز بعد از مدرسه وقتی وارد خانه شدم بغضم ترکید، بدجوری گریه میکردم. مادرم جلویم زانو زد و اشکهایم را پاک کرد؛ اما کسی نبود اشکهای او را پاک کند. از فردای آن روز شلوار کوتاه را میگذاشتیم توی کیف و در «مسجد قندی» با شلوار بلند عوض میکردیم، همینطور هم موقع بازگشت. اما خیلیها به همین دلیل مدرسه را ترک کردند.»
مرتضی احمدی در شانزدهسالگی ورزش باستانی و فوتبال را شروع کرد و به همراه تیم فوتبال دبیرستانش در مسابقات آموزشگاههای تهران رتبههایی به دست آورد. بعدها در تیم فوتبال راهآهن تهران و پس از آن در باشگاه راهآهن بازیکن و مربی (تا سال ۱۳۲۵) شد. علاقه او به فوتبال ریشه در همین دوران دارد.
خودش گفته: «در دربی شهریور سال ۱۳۵۲ من کارمند راهآهن بودم. آخر ماه حقوق و مزایای خودم را که ۷۰۰ تومان میشد، گرفتم و از آنجا یک راست به ورزشگاه رفتم تا بازی پرسپولیس با استقلال را که آن زمان تاج بود، ببینم. دل توی دلم نبود. گفتم یا ابوالفضل (ع) هر گلی که پرسپولیس بزند، صد تومان را صدقه کنار میگذارم. تیم پرسپولیس گل اول را زد، صدتومان را از جیبم در آوردم و در آن جیب گذاشتم. گل دوم را زدیم، صدتومان دیگر درآوردم و در آن جیبم گذاشتم. همینطور گل سوم و چهار و پنجم. گل ششم را که زدیم گفتم یاابوالفضل(ع) غلط کردم، حداقل صدتومن برای خودم بگذار! من بدون پول چکار کنم. به هر جهت آن روز یکی از روزهای فراموشنشدنی عمرم بود.»
مرتضیخان زندگی بسیار پرماجرایی را گذراند. مرتضی احمدی در بهار سال ۱۳۲۴ از طریق مسابقات فوتبال با ناصر فخرآرایی که در تیم «آفتاب شرق» بازیکن و مربی بود، آشنا شد. در ۱۵بهمن سال ۱۳۲۷ به دعوت فخرآرایی به مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران رفت و در آنجا شاهد ترور محمدرضاشاه بهدست فخرآرایی بود که به کشته شدن فخرآرایی و دستگیر شدن احمدی انجامید که پس از بازجویی و اثبات بیاطلاعیاش از ماجرا آزاد شد.
احمدی در سال ۱۳۲۳ به رادیو تهران رفت و در سال ۱۳۲۶ گوینده فیلمهای خارجی شد و از اعضای اولیه انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم (تاسیس در سال ۱۳۴۲) بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ احمدی بازیگری را کنار گذاشت و به مدت هفت سال به اهواز رفت؛ ولی پس از بازگشت به تهران از نو کار بازیگری را در سریالی تلویزیونی به نام تکمضراب از سر گرفت. در فروردین سال ۱۳۴۹ نیز احمدی به دعوت علی حاتمی ترانه عنوانبندی فیلم حسن کچل را ضربیخوانی کرد (که به نام «روحوضی» نیز شناخته میشود). در همین سبک درسال ۱۳۲۸ پنج صفحه موسیقی برای یک شرکت انگلیسی ضبط کرد. مرتضی احمدی بیش از چهارصد ترانه ضربی و صدوپنجاه ترانه فکاهی خوانده است.
بعد از انقلاب نیز فهرست بلندی از کارهای سینمایی و تلویزیونی را به ثبت رساند و با کارگردانهای متعددی کار کرد.
او سرانجام در ساعت ۱۱:۰۰صبح روز ۳۰ آذر سال ۱۳۹۳ در ۹۰سالگی بهدلیل مشکل ریوی و کهولت سن در منزلش در تهران درگذشت.