ماجرای سیلی خوردن یک بازیگر

 پس از بازی در رده‌های پایین باشگاه، به دسته نخست رسید و چهار سال در سطح نخست فوتبال آن زمان در کنار بازیکنانی مانند همایون بهزادی و ناصر ابراهیمی بازی کرد. سیروس گرجستانی بیشتر وقت‌ها به جای نشستن سر کلاس درس در ورزشگاه امجدیه فوتبال بازی می‌کرد. او در نهایت، در ۲۴ سالگی دیپلم گرفت. اما فوتبال، همه وقت و زمان او را می‌گرفت و به همین دلیل از ورزش دل برید و در کارخانه آزمایش به عنوان انباردار مشغول شد. پس از گرفتن نخستین دستمزد، به قصد احترام و تقدیم آن به پدرش، به دیدار او رفت. اما پدرش را نیافت و با وجود تلاش‌های زیادی که انجام داد، هرگز پدرش را پیدا نکرد. با این حال یاد پدر را هرگز از خاطر نبرد و حتی در ایفای نقش‌هایش از او الهام می‌گرفت. کمال تبریزی، کارگردان سینما و مجموعه «شهریار» در این‌باره تعریف می‌کند: «روزی برای تازه کردن دیدار آمده بود سر صحنه فیلمبرداری که در فرصت پیش‌آمده برایم از گذشته‌ها و پدرش گفت. از سال‌هایی که زندگی طعم دلچسبی داشت و تلخی‌هایش به مراتب کمتر بود. یادم هست برای پذیرش نقش شهریار ابتدا قدری تردید داشت و می‌گفت ایفای نقش شخصیت‌های واقعی دشوار است؛ اما بعد از گفت‌وگوهای مفصلی که داشتیم سرانجام پذیرفت. گفتم چطور شد قبول کردی؟! گفت چیزهایی که از نقش می‌گویی و شهریاری که تعریف می‌کنی مرا یاد پدرم می‌اندازد. پدرم را می‌توانم خوب بازی کنم! و خوب بازی کرد.»

گرجستانی درباره کار کردنش و چگونگی ورودش به نمایش تعریف کرده است: «من پس از دیپلم، انباردار کارخانه‌ای بودم. سوله بزرگی بود و لوازم خانگی در آنجا تولید می‌شد. روزی برادر هادی اسلامی (مهدی) که مهندس آن کارخانه بود و ما رابطه دوستانه‌ای با هم داشتیم، به من گفت که برادرم می‌آید اینجا و با هم کار کنید. پس از یک هفته، جوان خوش‌تیپ و خوش‌قیافه‌ای آمد و او هادی بود. دوستی ما شکل گرفت و یک سالی در آن سوله با هم زندگی کردیم. فوق‌العاده بود، با استعداد و هنرمند، هر شب شعری می‌گفت و آن را دکلمه می‌کرد. بالاخره مرا هم بر سر ذوق آورد. من هم شعر می‌گفتم و برایش با لحن و آواز قشنگی خواندم. خیلی خوشش آمد و گفت که تو استعداد هنری داری و هر دو مدت‌ها درباره این موضوع صحبت می‌کردیم و اسباب شادی‌مان بود. حدود سال‌های ۴۸،۴۷ بود پس از گرفتن دیپلم روزی به دعوت هادی به اداره تئاتر رفتم. من عاشق فیلم دیدن و سینما رفتن بودم و در واقع با تئاتر، بیگانه. در اداره تئاتر با دیدن کار هنرمندان و بازیگرانی که با شور و هیجان کار می‌کردند به تئاتر علاقه‌مند شدم.» وی پس از آن به تئاتر و سینما راه یافت و در آثار طنز و غیرطنز زیادی چون امام علی(ع)، کیف انگلیسی، کلاه پهلوی، متهم گریخت، زرد قناری و نهنگ‌عنبر ایفای نقش کرد. علاوه بر تبحر او در ایفای نقش، به گواهی همکارانش روحیه بشاش و مهربان او موجب شد در بین بازیگران به فردی دوست‌داشتنی و با اخلاق معروف شود.

یوسف صیادی، بازیگر درباره این روحیه گرجستانی می‌گوید: در یک سکانس از «سه‌دونگ سه‌دونگ» ایشان باید مرا کنار می‌کشید و پس از بگو مگویی یک سیلی به گوش من می‌زد. به من نگفته بودند که قرار است سیلی بخورم تا صحنه طبیعی‌تر باشد. مرحوم گرجستانی اما آمد و گفت که به من سفارش کرده‌اند که نگویم و سیلی بزنم؛ ولی نتوانستم، به هر حال قرار است بزنم و ببخشید. من هم گفتم استاد، این چه حرفی است؟ شما اختیار دارید. بزنید و محکم هم بزنید. ایشان سر آن صحنه سیلی را به من زد و بعدش آنقدر عذرخواهی کردند که خودم شرمنده شدم. من جز خوبی و محبت و مهربانی چیزی از ایشان ندیدم.»

سیروس گرجستانی پنج‌شنبه ۱۲تیر ۱۳۹۹ به‌علت سکته قلبی در بیمارستان لواسانی تهران درگذشت. پیکر او در ۱۴تیر ۱۳۹۹ در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. سیاوش گرجستانی، بازیگر و کارگردان و پسر زنده‌یاد گرجستانی تعریف می‌کند: «پدرم در گروه‌هایی عضو بودند و شعر‌هایی که دوستانش ارسال می‌کردند، هر کدام که قشنگ‌تر بود در یک دفتر یادداشت می‌کرد؛ اما بعد از فوت پدرم من روی آیینه این شعر را دیدم و بسیار برایم سخت بود. آخرین شعر این بود: «آنچه از سر گذشت، شد سرگذشت؛ حیف بی‌دقت گذشت، اما گذشت؛ تا دو روزی خواستم فکری کنم؛ بر در خانه نوشتند درگذشت.»