همه ظرفها را شکستم
امروز زادروز محمدعلی کشاورز است
یک رهبر ارکستر که آخرش هم میمیرد. متاسفانه این آرزوی من هرگز عملی نشد. حالا هم دیگر خیلی دیر شده و من پیر شدهام و فکر نمیکنم چنین فرصتی برایم پیش آید.» خودش درباره خاطرات سریال پدرسالار گفته: «یادم است قرار بود در یک صحنه من توی گوش محمود پاکنیت بزنم، من هم خیلی طبیعی این کار را کردم (با خنده) و او خیلی دردش آمد و باورش نمیشد من در کارم آنقدر جدی باشم. آن روزها هر روز صبح زود همه سر صحنه میآمدیم، اما مرحومه نادره خیرآبادی نیمساعت دیرتر از بقیه میآمد. یک روز یواشکی از او پرسیدم چرا دیر میآیی؟ گفت هیچی، من سر راه یک کلهپزی پیدا کردم هر روز میروم آنجا صبحانه میخورم، بعد میآیم؛ امروز هم یک چشم با خودم آوردم که هرکس صبحانه نخورده بدهم بخورد! یادم است صحنهای داشتیم که در آن قرار بود همه بچههای من و نادره بعد از مدتها قهر و کدورت در منزل ما برای ناهار جمع شوند، اما بعد از ساعتها انتظار هیچکدام نیامدند، من هم عصبانی شدم و همه بشقابها را شکستم و با پا روی خردههای شکسته شده آنها با عصبانیت راه رفتم؛ در این سکانس حتی یک بشقاب سالم هم باقی نگذاشتم. بعد از پایان این صحنه به من گفتند بشقابهایی که آنقدر طبیعی شکستی، همه مال آرشیو سازمان بود.» کشاورز همچنین درباره تجربه بازیاش با آنتونی کوئین بازیگر برجسته ایتالیایی در فیلم کاروانها گفته: «آنتونی کوئین شاعر و نقاش خوبی بود و وقتهای بیکاری هم شطرنج بازی میکردیم؛ بیشتر وقتها او میبرد اما وقتی من میبردم کفرش درمیآمد و فورا میگفت یک دست دیگر بازی کنیم. موزیک را خیلی خوب میدانست و بسیار خوب میخواند و در مجموع آدم باشعور و باسوادی بود. گفتوگوهایی که با هم میکردیم برایم جالب بود که میگفت آرزو دارم یک بار روی صحنه تئاتر بروم و وقتی فهمید من هنرپیشه تئاتر هستم گلایه کرد که چرا زودتر نگفتهام. ما خیلی با هم رفیق شدیم و بحث و گفتوگوهای زیادی با هم میکردیم، حتی یک بار یکی از فیلمهایش در اصفهان اکران میشد و با هم به تماشای آن رفتیم و اینکه میدید صدایش به فارسی دوبله شده است برایش جالب بود و با شوخی میگفت؛ کی فارسی صحبت کردم که خودم خبر ندارم؟! «کاروانها» در ایران اکران نشد اما در آمریکا و سایر کشورها نمایش گستردهای داشت، من در طول حضورم در این فیلم دیدم که چقدر اینها به کارشان مسلط هستند، حتی در صحنهای که هلیکوپتر میآمد جوری صدابرداری میکردند که فقط صدای بازیگر گرفته شود. حتی در صحنهای مقابل آنتونی کوئین بازی داشتم که یک مرتبه مدیر فیلمبرداری کات داد و وقتی علت را پرسیدم گفت: باد ملایمی آمد که روی نور اثر میگذارد و آن را خراب میکند. دیدم چقدر در کارشان دقت دارند و آن را عاشقانه دوست دارند، حتی سر یکی از صحنهها اختلافی میان آنتونی کوئین و کارگردان به وجود آمد و مجبور کردند فیلمنامهنویس اصلی از انگلستان بیاید و صحنهها را عوض کند و در واقع همه چیز با دلیل و منطق بود و بسیار به کارشان احترام میگذاشتند، مسائلی که در سینمای آن زمان ایران اصلا مطرح نبود. «کاروانها» آخرین فیلمی بود که قبل از انقلاب بازی کردم.»