سهتار با زمینه انفعالی وجودم تناسب دارد
امروز سالروز درگذشت جلال ذوالفنون است
ناظری درباره همکاری با این هنرمند و خصوصیات اخلاقی او میگوید: «یکی از دورههای خیلی درخشان که چند کار ماندگار به وجود آمد، دورهای بود که با استاد بزرگ، جلال ذوالفنون نزدیک شدیم و یکی از زیباترین دورههای زندگی مرا در مجموع رقم میزند. استاد جلال ذوالفنون همه چیز را خوب میدید و آرام بود. آرامش داشت و اینها خصوصیات خیلی خوب ذاتی او بود. من از سعه صدری که داشت استفاده میکردم. آن آرامشی را که در وجودش بود دوست داشتم. در کنار همه اینها یک طنز قوی در وجودش بود که به هر چیزی یا پدیدهای با طنز نگاه میکرد. هر جا با ذوالفنون بودیم یک جو خیلی زیبا، با طراوت و شادی را به وجود میآورد.»
جلال ذوالفنون در سال ۱۳۱۶ در آباده متولد شد. در کودکی به همراه خانوادهاش به تهران آمد و فراگیری موسیقی را در ۱۰ سالگی در خانوادهای اهل موسیقی آغاز کرد. برای ادامه تحصیل به هنرستان موسیقی ملی رفت و در آنجا با سازهای دیگر چون تار و ویولن آشنا شد. ویولن را نزد برادرش محمود ذوالفنون آموخت. در هنرستان از رهنمودهای موسی معروفی در زمینه تکنیک سهتار برخوردار شد. همزمان با تاسیس رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا، به آنجا راه یافت. آشنایی با شخصیتهای موسیقی ملی ایران از جمله نورعلی برومند و داریوش صفوت، شناخت تازهای از موسیقی اصیل ایران و امکانات وسیع سهتار برای وی به ارمغان آورد و از سال ۱۳۴۶ فعالیت خود را روی سهتار متمرکز کرد.
خود درباره انتخابش و پرداختن تخصصی به ساز سهتار گفته است: «یک زمانی در جامعه ما اعتبار نوازنده در این بود که چند ساز بنوازد. ولی تجربه و حقایق نشان داد که اگر کسی از عهده یک سازش هم بربیاید هنر کرده است. این است که تعدد سازها را ما جزو اعتبار به حساب نیاوردیم، به خصوص بعد از آنکه تار و ویولن را به یک جایی رسانده بودم و مورد تایید استادانم هم بود، ولی به نظرم رسید که سهتار با حال و هوای من هماهنگتر است. یعنی آن سازها کمی برای من درشت بود و انرژی میگرفت. خودم به نظرم رسید که سه تار به خاطر ظرافتش برای کسانی که کلا به ظرافتهای زندگی توجه دارند، ساز مناسبتری است. ولی برای کسانی که با ظرافتهای هنری زیاد کاری ندارند، شاید فرقی برایشان نداشته باشد بین سهتار و سازهای دیگر. ولی برای من خیلی فرق میکرد. چون احساس کردم که به قول روانشناسها با زمینه انفعالی وجودیام هماهنگ است.»
داشتن سبک آموزشی و تالیف کتاب یکی از دغدغههای این هنرمند بود خود در اینباره گفته است: «من از همان سالهایی که در ابتدای مراحل شروع کارم بودم، بعد از اتمام هنرستان، در فضای تدریس قرار گرفتم. چون در فضای تدریس بودم بعد از مدتی که از این کار گذشت و در امر آموزش تجربهای کسب کردم، به نظرم رسید که آن محفوظات و تجربههایی که کسب کردهام را مدون کنم و در اختیار جوانها قرار دهم. الان کسانی که نواختن سهتار را شروع میکنند، مقایسه میکنم یک جوان با یک استعداد خوب را نسبت به خودم که در آن زمان یکسال کار کرده بودم، جلوتر است. این مساله به خاطر ابزار کاری است که در اختیار دارد. همین نتهایی که ما مدون کردیم و در اختیارشان گذاشتهایم. چون در آن زمان به این صورت نبود. ما در زمینه سهتار بهطور پراکنده از گوشه و کنار چیزهایی به دست میآوردیم.»
ذوالفنون از همنشینی با هنرمندان خاطرات زیادی داشت که یکی از آنها به دوستیاش با ناصر فرهنگفر، نوازنده شهیر تمبک مربوط میشود. وی این خاطره را اینگونه تعریف میکند: «ما برنامهای که در جشن هنر شیراز با گروه مرکز حفظ و اشاعه اجرا میکردیم، از نظر محتوا و از نظر کار و تمرین بهتر از دیگران بود. از گروههایی که از رادیو و تلویزیون یا از جاهای دیگر میآمدند بهتر بود. چون شش ماه رویش کار میکردیم؛ کاری که نداشتیم؛ محتوایش را هم که مرحوم برومند تهیه میکردند، مجموعا چیز خوبی میشد. بعد ما که در حافظیه برنامه اجرا کردیم، روزنامههای کیهان و اطلاعات نوشتند: «موسیقی سنتی در حافظیه اجرا شد ولی اساتید هنوز نیامدهاند» منظورشان از اساتید آقای شهناز و قوامی و پایور و تجویدی بود. این موضوع به فرهنگفر برخورد. تا اینکه چند شب بعدش، استادان آمدند. حالا ما در حیاط هتل جهانگردی نشسته بودیم داشتیم غذا میخوردیم. آنها هم آنطرف نشسته بودند. معمولا این برنامه شهریور ماه بود. آن موقع رسم بود که کلمه «استاد» را زیاد بهکار میبردند. مثلا طرف میرفت مغازه میگفت، «استاد یک سیگار بده» «استاد» سر زبانها افتاده بود. بعد ناصر فرهنگفر همینجور که نشسته بود، داد میزد «استاد»، بعد اینها هم برمیگشتند نگاه میکردند. بعد ناصر رو میکرد به سمت گارسون و میگفت: «چند تا یخ بیار!» یک ربع بعد دوباره میگفت: «استاد، نوشابه بیار.»
جلال ذوالفنون در ۲۸ اسفند ماه سال ۱۳۹۰ در اثر خونریزی داخلی پس از جراحی قلب باز، در بیمارستان البرز کرج درگذشت. پیکر او صبح روز چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۱ از مقابل تالار وحدت تهران تشییع شد و به وصیت خودش و با حضور دوستداران و خویشاوندانش در قبرستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.