کتابخوانی گروهی زیر کرسی
امروز سالروز تولد رضا سیدحسینی است
سیدحسینی که متولد ۱۳۰۵ در اردبیل بود، از همان کودکی لذت مطالعه را با آثاری که در دسترسش بود تجربه کرد؛ لذتی که تا آخرین روزهای زندگی با او همراه بود. سیدحسینی خود در اینباره گفته است: «تفریح ما این بود که بنشینیم گوشهای کتاب بخوانیم. الان کی کتاب میخواند؟ کتابها مانده رو دست ناشرها و نویسندهها. ما نمیتوانیم نخوانیم. بیماری کتاب در بچگی ما را گرفت. با تمام گرفتاریهایی که داریم کتابمان را میخوانیم. خانواده من تصوری از کتاب نداشت. اما پدرم به وعظ ملاها میرفت و چیزهایی یاد میگرفت و درباره مسائل مربوط به کربلا و قیام مختار محفوظاتی داشت. یک روز یک مختارنامه پیدا کرد و به خانه آورد. خودش که نمیتوانست بخواند. من شروع کردم آن را برای جمع خواندن. همه زیر کرسی مینشستیم و من میخواندم. آی لذت میبرد. کتابخوانی من با همین مختارنامه شروع شد.» این مترجم در جایی دیگر شرح داده است: «امیرارسلان نامدار» و «مختارنامه» را زیر کرسی میخواندیم، کیف میکردیم. امیر ارسلان را که میخواندم مادرم میگفت این کتاب را تمام نکن. هر کس این کتاب را تا آخرش بخواند، سرگردان میشود. ما تمام نکردیم و سرگردان شدیم!»
سیدحسینی برای یافتن کتابهای جدید مثل تشنهای بهدنبال آب، به هر گوشهای سرک میکشید. او در اینباره گفته است: «سال پنجم ابتدایی که بودم دنبال کتاب میگشتم. حرص خواندن داشتم. در اردبیل یک کتابفروشی بود که کتاب کرایه میداد. روزی دهشاهی، یک قران. من شروع کردم به کرایه کردن کتاب. سه تفنگدار، کنت مونت کریستو و مثل اینها. هر چه کتاب در این کتابفروشی بود خواندم.»
خواندن کتابهای ادبی و سپس آشنایی با زبان فرانسه او را کمکم به ترجمه سوق داد. وی در گفتوگویی شرح داده است: «از همان دوره دبیرستان در اردبیل ترجمه را شروع کردم. من شاگرد زرنگی نبودم، اما کتاب خوان بودم. استعداد زبان هم داشتم. چنانکه ترکی استانبولی را پیش خودم یاد گرفتم. با عبدالله توکل هم که کار کردیم خیلی به فرانسه من کمک کرد. بعد هم رفتم انجمن ایران و فرانسه. تازه در مدرسه پست و تلگراف میدانی معلم ما کی بود؟ پژمان بختیاری معلم فرانسه ما بود. او تنها شاعر نبود، فرانسهدان درجه یکی بود...»
سیدحسینی بعدها خود به مترجمی درجه یک تبدیل شد؛ اما همه هنر او به این خلاصه نمیشد. وی بهدلیل داشتن ذوقی سلیم، شعرشناس قابلی نیز بود و همین موجب شد در شناساندن برخی شاعران همدوره خود نقش مهمی داشته باشد. وی دراینباره گفته است: «ما در مجله روشنفکر که حضور داشتیم با حضور آتشی، فریدون مشیری و من به بحث درباره شعرهای معاصر میپرداختیم. در آن زمان مشیری مسوول صفحه شعر مجله روشنفکر بود و آتشی هم شعرهای خود را برای این مجله میفرستاد و مشیری هم در صفحه شعر روشنفکر به چاپ میرساند. در یکی از جلساتی که ما مشغول بحث درباره شعرها بودیم، آتشی یکی از شعرهایش را برای من خواند و ناگهان جاذبه شعر آتشی مرا گرفت و من گفتم که خودم این شعرها را چاپ میکنم و از آتشی دیگر شعرهایش را هم گرفتم و رفتم به هر ترتیبی که بود با پساندازی که داشتم اولین دفتر شعر آتشی را به چاپ رساندم. اولین کتاب آتشی را من به چاپ رساندم و روی جلد کتاب هم نوشته ناشر رضا سیدحسینی. بعد از انتشار کتاب شعر آتشی دوستی ما ادامه پیدا کرد و تا آخر هم ادامه داشت.» سالها مطالعه، ترجمه و کار ادبی برای سیدحسینی به عادتی ترک نشدنی مبدل شده بود چنانکه در مصاحبهای گفته بود: «من اگر بازنشسته شوم بلافاصله میمیرم. مطلقا بیکار نمیتوانم بمانم. یک لحظه که بیکار میشوم خودم را گم میکنم، گیج میشوم. گذشته از این حالا در این سن و سال به علت دیسک کمر، پادردهای شدید دارم و اگر در خانه بمانم فلج میشوم.»
با همه اینها سرانجام بازنشستگی گریزناپذیر، سراغ رضا سیدحسینی آمد و این چهره ماندگار که نشان شوالیه کشور فرانسه را نیز دریافت کرده بود، پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری، در سن ۸۲ سالگی در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت. عفونت ریه علت مرگ این مترجم اعلام شده است. ترجمه آثار ادبی زیادی از زبان فرانسه به فارسی از او بهجا مانده که از جمله میتوان به معشوقههای من از موریس دوکُبرا، غوغای ژوئیه از ارسکین کالدول، لایم لایت از چارلی چاپلین، بهار کشنده از لاژوس ژیلاهی، طاعون اثر آلبر کامو و مدراتو کانتابیله از مارگریت دوراس اشاره کرد. از وی همچنین چند ترجمه با همکاری عبدالله توکل، ابوالحسن نجفی و جلال خسروشاهی به یادگار مانده است.