دوزیست: فیلم برزو نیک‌نژاد یک نکته قابل توجه دارد. تربیت قهرمان قصه در این فیلم و پرورش او و سرانجامش به خوبی سر و سامان گرفته است. قهرمان قصه به رغم این که اثرگذارترین شخصیت قصه است اما شکست می‌خورد، حذف می‌شود و آب از آب تکان نمی‌خورد و کارگردان به خوبی توانسته مخاطبش را نیز نسبت به حذف قهرمان لمس و بی‌حس کند. غیر از این فیلمنامه تجربه‌ای نو در سینمای ایران ارائه نکرده و با پایان بندی غافلگیرانه‌اش نیز نتوانسته پرسش «که چی» معروف را از سر واکند. بازی‌ها هم ویژگی منحصربه‌فردی ندارد.  

 درخت گردو: فیلمساز چقدر می‌تواند در یک قصه واقعی دست ببرد؟ این پرسشی است که کارگردانان ایرانی به ویژه محمدحسین مهدویان بالاخره باید به آن پاسخ بدهند. تصاویر دردناک همراه با لالایی محزون کردی آنقدر تکرار می‌شود که فرصتی برای فهم قصه، فهم شخصیت و روایت منحصربه‌فرد کارگردان از این قصه دست نمی‌دهد. بازی خوب پیمان معادی با انتخاب نادرست مهران مدیری به عنوان نقش مقابلش ضربه خورده است. مهدویان گویی دارد شکل و شمایل فیلمسازی حاتمی‌کیا را تمرین می‌کند؛ کمی ناپخته‌تر.

 خروج: حاتمی‌کیا همچنان مقدمه‌ساز کم‌نظیری است. ۱۰ دقیقه نخست فیلم به طور کامل از باقی فیلم منفک است. یک ۱۰ دقیقه سینمایی، بی‌نقص و دوست‌داشتنی که تماشاگرش را به وجد می‌آورد و میخکوبش می‌کند. اما باقی فیلم ویژگی سینمایی محرزی ندارد. حاتمی‌کیای کارگردان تلاش بسیاری کرده تا فیلمنامه حاتمی‌کیای نویسنده را به فیلمی روان، خوش ریتم و چشم‌نواز تبدیل کند. اما دیالوگ‌نویسی و سیر روایی فیلمنامه گل‌درشت‌تر و ضعیف‌تر از آن است که با کمک دکوپاژ و میزانسن بارش بار شود. حاتمی‌کیا آنقدری که می‌خواهد حرف بزند، قصه نمی‌گوید و ضعف‌های حاتمی‌کیای نویسنده همیشه قوت‌های حاتمی‌کیای کارگردان را ماسکه می‌کند.