شرح تجربیات نویسنده پیشکسوت برای رهایی از حقارت
به گزارش خبرگزاری مهر، این داستاننویس پیشکسوت در مراسم گرامیداشت خود که به همت موسسه خانه کتاب و در سرای کتاب این موسسه برگزار شد، گفت: یادم میآید زمانی که اولین داستانم با نام «آدمها، رنگها و کلاغها» در یکی از مجلات چاپ شد همراه با یکی از دوستانم در بازار میچرخیدیم که یک دفعه نگاهش به آن مجله و اسم من افتاد و شروع به فریاد زدن کرد که بشتابید نویسنده این داستان، همین دوست من است که اینجا ایستاده! در راه برگشت به خانه، دخترکوچولوی ۶-۵سالهای که خانهشان نزدیک خانه ما بود، آمد و به من سلام کرد. یکدفعه پدرش سر او داد زد که «چرا سلام میکنی؟» و دخترک جواب داد «آخر بیچاره و بدبخت است و گناه دارد!» و این در حالی بود که من فکر میکردم او به خاطر شهرتی که آن روز نصیب من شده، به من سلام کرده است!
در بخش دیگری از این نشست میرصادقی در جواب این سوال که آیا از تئوریهای داستان به نوشتن آثار داستانی رسیده است یا آنها را براساس تجربههای خود خلق کرده است، توضیح داد: من قبل از خواندن تئوریهای داستانی شروع به نوشتن کردم اما بعدها که این تئوریها را میخواندم برمیگشتم و آثارم را اصلاح و تکمیل میکردم. آنچه فردی را نویسنده میکند، شناخت داستان است. این نویسنده با گلایه از وجود باندبازی در میان نویسندگان امروز گفت: متاسفانه گروهی از داستاننویسان با برخی ناشران ساخت و پاخت میکنند و به اصطلاح با آنها میبندند که کتابهایشان را بیشتر تبلیغ کنند، اما نویسنده درختی است که ریشه در خودش دارد و اگر به جای دیگری وصل شود، قطعا فاسد میشود.
ارسال نظر