خاطرات میرجلالالدین کزازی از تفال به دیوان حافظ
به گزارش خبرگزاری مهر، در این مراسم کزازی در پاسخ به پرسشی که خود طرح کرد مبنیبر اینکه چرا دیوان خواجه شیراز شایسته آن است که با آن فال بزنند، گفت: ما هنگامی که بر سر دوراهی میمانیم و دودل هستیم، دست در دامان دیوان خواجه شیراز میزنیم. اینکه چرا دیوان خواجه نقشپذیر است، به این خاطر است که سرودهها و اشعار او سخت، فشرده و کالبدینه نیست.وی توضیح داد: فالبینی هنر فالبین نیست و آنکه سرنوشت فال را برمینهد، فالبین یا فالگذار نیست، بلکه فالخواه است. کزازی در ادامه به دو نمونه از نتایج تفألهایی که به دیوان حافظ زده است، پرداخت و گفت: چند سال پیش دانشگاههای ما به روزی دچار آمده بود که من تاب ماندن در دانشگاهم را دیگر نداشتم. شبی از خواجه پرسیدم که چه میبایدم کرد؟ پاسخی به من داد که من در پگاه آن روز، بیهیچ درنگ نامهای را با نمابر به دانشگاهم فرستادم و پایفشارانه خواستم که بازنشسته بشوم.
این متخصص حوزه شعر کلاسیک فارسی در ادامه با بیان این نمونه گفت: خواجه در آن تفأل در غزلی بسیار آشنا پاسخ مرا چنین داده بود: چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی / آن شب قدر که این تازه براتم دادند. برات همان «حکم بازنشستگی من» بود! وی در بیان نمونه دیگر از فالزنی به دیوان خواجه شیراز هم گفت: در سالیانی که ایران در جنگ بود و جنگ به تهران، راه کشیده بود و شبها، بمب بر این شهر میافکندند، ما در خانستانی ـ من خانستان را به جای مجتمع مسکونی بهکار میبرمـ میزیستیم. همسایگان ما همگی به شهرها و روستاهای گوناگون رفته بودند. یادم میآید در آستانه نوروز بود و خانواده من بیمناک بودند که چه کنیم؟ کزازی اضافه کرد: من از خواجه پرسیدم که بمانیم یا برویم؟ و این شعر با این مطلع آمد: خالی مباد کاخ جلالش زِ سروران/ بر ساقیان سروقد گلعذار هم. و شما میدانید نام من «جلال» است! ما پاسخ خواجه را پاس داشتیم و کمترین گزندی هم به کاخ «جلال» و کاخنشینان آن هم نرسید.
ارسال نظر