سه شرط توسعه کسبوکارهای کوچک
فرشاد مقیمی
معاون برنامهریزی و امور اقتصادی سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران
در شرایط اقتصادی سالهای اخیر، دوران کسبوکارهای سنتی به سرآمده است. کشورها به خوبی دریافتهاند که صرفا بنگاههای بزرگ، عامل اصلی رشد اقتصادی به شمار نمیروند. امروزه اقتصاد کشورهای توسعهیافته بر محور بنگاههای کوچک و متوسط استوار است. این امر شاید به سبب پیشرفت سریع تکنولوژی در دهههای گذشته باشد.
در صنایع مبتنی بر دانش تنها نوآوری و توان تکنولوژیک عامل موفقیت است.
فرشاد مقیمی
معاون برنامهریزی و امور اقتصادی سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران
در شرایط اقتصادی سالهای اخیر، دوران کسبوکارهای سنتی به سرآمده است. کشورها به خوبی دریافتهاند که صرفا بنگاههای بزرگ، عامل اصلی رشد اقتصادی به شمار نمیروند. امروزه اقتصاد کشورهای توسعهیافته بر محور بنگاههای کوچک و متوسط استوار است. این امر شاید به سبب پیشرفت سریع تکنولوژی در دهههای گذشته باشد.
در صنایع مبتنی بر دانش تنها نوآوری و توان تکنولوژیک عامل موفقیت است. این دگرگونیها، نوعی تغییر الگو و فاصله گرفتن از نمونههای قدیمی مبتنی بر فرآوردههای فیزیکی و صرفهجویی در مقیاس است. توسعه در اقتصاد نوین، نیازمند جریان ثابت سرمایه است. اما در بررسیهای گوناگون، دشواریهای تامین مالی فعالیتهای نوآورانه در شرکتهای کوچک و متوسط را بسیار زیاد برشمردهاند. بهعنوان مثال، برخی صاحبنظران بر این باورند که اندازه کسبوکار و میزان ریسکپذیری آن، مهمترین شاخصهای ارزیابی بانکها هستند، بهطوری که مدیران بانکها برای سرمایهگذاری، کسبوکارهای بزرگتر را به کسبوکارهای کوچکترترجیح میدهند. به بیانی دیگر، کسبوکارهای کوچک ویژگیهایی دارند که نهادهای مالی را به سرمایهگذاری در آنها بیمیل میسازد.
از طرفی بخش غیردولتی بیشتر توان ورود به این حوزه را دارد. این موضوع در کنار سیاستهای کلی کشور در راستای واگذاری امور تصدیگری به بخش دولتی پارادوکس جدی ایجاد کرده است. بررسیها نشان میدهد اندازه کسبوکارها، میزان دستیابی به منابع مالی را تعیین میکند. در این زمینه مستندات فراوانی وجود دارد. این مستندات به ضعف شرکتهای کوچک و متوسط در زمینههایی چون توسعه مدیریت، تامین مالی، بازاریابی، تحقیق و توسعه و کاربرد نوآوری و تکنولوژی مربوط است. یافتههای تجربی محققان در زمینه مقایسه فعالیتهای کسبوکارهای کوچک و متوسط با کسبوکارهای بزرگ در بازاریابی، مدیریت، نیروی فنی ماهر، ارتباطات بیرونی، مالی، صرفهجویی ناشی از مقیاس و... را نشان میدهد. با آنکه این یافتهها، به تفاوت صنایع مختلف نمیپردازند،حاوی دیدگاههای نوینی در زمینه کاستیها و تواناییهای کسبوکارهای کوچک و متوسط در برخورد با پدیده نوآوری هستند.
این یافتهها نمایی کلی از توانایی این کسبوکارها در زمینههای توسعه، پذیرش و تجاریسازی نوآوری و تکنولوژیهای نوین ارائه میدهند. شواهد نشان میدهد برتری کسبوکارهای کوچک و متوسط در شیوه عملکرد سازمانی آنها نهفته است. آنها انعطافپذیر هستند و نسبت به تغییرات پیرامونی از خود واکنش نشان میدهند و از ارتباطات درونی کارآمدتری نیز برخوردارند. از سوی دیگر، این کسبوکارها از نظر منابع انسانی و استعدادهای مدیریتی و فنی، نبود بخش تحقیق و توسعه درونی و کمبود منابع مالی، با چالشهایی مواجه هستند. براساس موارد اشاره شده، تامین منابع مالی کسبوکارهای کوچک نیز، تابع شرایط و ویژگیهایی است که با دقت بیشتری به آنها باید پرداخت. گرچه باید بدانیم که منظور از موارد اشاره شده کوچک شمردن اهمیت صنایع بزرگ در اقتصاد ملی نیست بلکه هدف، توجه بیشتر به کسبوکارهای کوچک و متوسط در برابر غولهای بزرگ صنعتی است.
بهطورکلی میتوان تفاوت میان کسبوکارهای کوچک و متوسط را در مقایسه با کسبوکارهای بزرگ به شرح زیر برشمرد:
1- بازاریابی در کسبوکارهای کوچک دستیابی به بازارهای خارجی بسیار هزینه بر است، در حالی که در کسبوکارهای بزرگ امکانات توزیع و سرویسدهی بسیار فراهم است.
۲- در حوزه مدیریت نبود بوروکراسی، کارآفرینی پویا و سریع برای استفاده از فرصتهای نوین و تصمیمگیری در شرایط خطرپذیری وجود دارد، در حالی که در کسبوکارهای بزرگ بوروکراسی دردسرساز است.
3- در تامین نیروی انسانی ماهر، صنایع کوچک اغلب نیروی انسانی کارآمد ندارند و نمیتوانند بهطور کافی از طرحهای تحقیقاتی بزرگ حمایت کنند. در شرایطی که توانایی بهکارگیری نیروهای فنی با صلاحیت و توانایی تاسیس آزمایشگاههای بزرگ تحقیقاتی در صنایع بزرگ وجود دارد.
۴- درخصوص تامین مالی مشکلات بسیار جدی در جذب سرمایه، بهویژه سرمایههای خطرپذیر وجود دارد، در حالی که توانایی جذب سرمایه بازار، توان توزیع خطر بر مجموعه ای از پروژهها، توان ایجاد تنوع و تامین مالی آن و ورود به بازارهای نوین در صنایع بزرگ وجود دارد.
5- از منظر صرفهجویی ناشی از مقیاس، در صنایع کوچک، برخی مواقع سبب ایجاد مانعی برای ورود شرکتهای کوچک میشود، در شرایطی که صرفهجویی ناشی از مقیاس در تولید و بازاریابی قابلیت ارائه محصولات مکمل و به مناقصه گذاشتن پروژههای کلید در دست در صنایع بزرگ را فراهم میآورد.
در عین حال، ثبات نرخ رشد و نوآوری، با بزرگتر شدن بنگاه افزایش مییابد. این امر یکی از دلایل افزایش تنوع محصولات و در پی آن افزونی مشتریان بنگاههای بزرگ است. در نتیجه، شرکتهای کوچک نسبت به تغییرات ناخواسته محیط خود، حساس هستند. حجم تقاضای محصولات، گردش مالی و هزینههای مورد نیاز به نسبت سرمایه پایه شرکتهای کوچک در مقایسه با شرکتهای بزرگ بسیار بیشتر است. باتوجه به مراحل مختلف توسعه بنگاهها، نتیجه میگیریم که توسعه روان شرکتهای کوچک به سختی صورت میگیرد، زیرا همزمان با تغییر دستور کار پروژه این شرکتها با مشکلات و چالشهای نوینی مانند چالش مدیریتی، چالش در زمینه منابع، تغییرات سازمانی، ارتباطات خارجی و نوع ارزیابی بازار، روبهرو هستند. این دگرگونیها، با ایجاد خطرهای بسیاری، ابعاد گوناگون شرکتها را تغییر میدهند.
احتمالا سرمایهگذاران، شرکتهای باثبات را به این شرکتها، ترجیح میدهند. البته، این مساله تنها، خطرهای موجود برای تامین مالی شرکتهای کوچک را در بر نمیگیرد؛ بلکه گردش مالی و احتمال شکست این شرکتها را افزایش میدهد. از سوی دیگر، شرکتهای نوآور موفق نیز با افزایش ناگهانی و نسبتا زیاد تقاضا و مایحتاج تولید مواجه میشوند که همین امر مشکلات بزرگی برای گسترش شرکت پدید میآورد. همانطور که گفته شد، خطر فراوانی در نپرداختن بدهیهای شرکتهای کوچک وجود دارد که ناشی از نسبت بالای هزینه پروژههای نوآورانه به سرمایه پایه شرکتهای کوچک و نیز شکنندگی و رشد جهشی این شرکتها است.
افزون بر این، کسبوکارهای کوچک و متوسط از سیستم مدیریتی کوچکی برخوردارند و در بسیاری از موارد تنها صاحب سرمایه در مقام مدیریت است. این ویژگی سبب میشود که آنها از قدرت تفکر و درایت مدیریتی تعداد اندک یا تنها یک نفر برخوردار باشند که در نتیجه، در برابر تغییرات ناخواسته مدیریتی نیز، حساس خواهند بود. از طرفی سرمایهگذاران نیز، هنگام بررسی پروژههای نوآورانه معمولا بر صلاحیت مدیریت تاکید میورزند. لازمه توسعه کسبوکارهای کوچک و متوسط، محیط خلاق، مدیریت قوی و قابلیت ایجاد تغییرات سازمانی در شرایط جدید است؛ بهطوری کهترویج افکار نوین و نوآورانه در راستای حفظ توان رقابتی و رشد شرکت ممکن باشد. در این زمینه اینگونه کسبوکارها با مشکلاتی مواجهند؛ زیرا منابع مدیریتی یکسانی ندارند و مانند کسبوکارهای بزرگ و شرکتهای چندمحصولی در واکنش به تغییرات بزرگ انعطافپذیر نیستند. کسبوکارهای کوچک در مراجعه به بانکها و ارائه اطلاعات لازم به آنها، با دشواریهایی مواجهاند؛ زیرا بیشتر صنایع بزرگ، نزد بانکها سوابق مطمئنی دارند. حتی برخی از اطلاعات این مجموعهها در اختیار همگان قرار میگیرد. اما کسبوکارهای کوچک و جدید نزد بانکها، هم از نظر فنی و هم از نظر جایگاهشان در بازار چندان معتبر نیستند و این امر ارزیابی بانکها را با مشکل مواجه میکند. بنابراین، در ارزیابی سرمایهگذار از یک بنگاه کوچک، سوابق و توانمندیهای شخص مدیر نقش بسیار مهمی دارد.
مجموعههای کوچک ملزم به پرداخت نرخ بهره بیشتر، سپرده بیشتر و نسبت اعتبار بیشتری هستند. افزون براین بیاعتباریها، دو دلیل دیگر برای این امر وجود دارد. یکی اینکه هنگام پرداخت وام، بانکها باید هزینههایی چون هزینه بررسی، راهبری و پیگیری را بپردازند. بنابراین،اعطای وامهای بزرگ، برای بانکها مقرون به صرفهتر است. پس بنگاههای کوچک در اولویتهای بعدی و حتی برخی مواقع از اولویت خارج میشوند.
دلیل دیگر، قدرت محدود چانهزنی آنها در زمان مذاکره با مجموعههای تامینکننده مالی است که آنها را مجبور میکند تنها به سراغ پروژههایی با سودآوری بالاتر هدایت شوند. این مساله فرصت انجام بسیاری از پروژهها را از کسبوکارهای کوچک میگیرد. این نکته وجود دارد که برخی شرکتهای کوچک، از آنجا که به سود بیشتر نیاز دارند، آگاهانه پروژههای خطرناک را انتخاب میکنند و این یعنی ریسک بالا و در نتیجه عدم اعتماد نهادهای مالی برای تامین خواستهها و نیازها. کسبوکارهای کوچک همه یکسان نیستند و در برخی نکات با یکدیگر تفاوت دارند. این سبب میشود بازرسان مالی بانکها یا سایر سرمایهگذاران نتوانند با یک سیستم خبره، مشخص و روندی ثابت به بررسی و ارزیابی آنها بپردازند. مشکل دیگر هزینههای نوآوری ناشی از ناهمگونی قابلیتهای وامدهنده و وامگیرنده است. از یکسو میدان کسبوکارهای کوچک دانش اندکی در زمینه روشهای تامین مالی دارند و بیشتر به مسائل فنی طرحهایشان معطوف هستند و کمتر به مدیریت مالی آنها میاندیشند. در حالی که تصمیمگیرندگان موسسه مالی به بررسی دانش فنی نهفته در طرح و بهطور کلی اینگونه اطلاعات فنی بهعنوان شاخصی برای ارزیابی طرح رغبتی ندارند و تاکید آنها بیشتر بر ترازنامههای مالی قبلی، موقعیت مالی، بودجه و پیشبینی نقدینگی و به عبارتی مدیریت مالی طرحها است. بنابراین، سیاست کسبوکارهای بزرگ، متکی بر مدیریت مالی است، این مجموعهها بخش امور مالی جداگانهای دارند که از نظر بانکها و موسسههای مالی معتبرتر است. همین ویژگیها، دریافت کمکهای مالی کافی از سوی بانکها، بازارسرمایه و دیگر کانالهای سنتی و نوین تامین مالی را برای طرحهای پرخطر و پیشرفته تکنولوژیک برای کسبوکارهای کوچک و متوسط، بسیار دشوار کرده است. سرمایهگذاری خطرپذیر، روش خاصی از تامین منابع مالی نوین است که برای رفع این مشکل در دنیا مطرح شده است.
ارسال نظر