به تأسی از گزاره معروف شهید صدر: «لیس الاقتصاد الاسلامی علماً» یعنی: «اقتصاد اسلامی علم نیست». اما این عبارت نیازمند تبیین و تشریح تفاوت «مکتب» و «علم» است. مکتب اقتصادی عبارت از مجموعه نظریات اساسی است که به بررسی و حل مسائل اقتصادی می‌پردازد. این قواعد و نظریات به عنوان اصول و زیربنا در باب مباحث اقتصادی مطرح است. از باب نمونه، اصل «آزادی اقتصادی» در لیبرالیسم اقتصادی، یکی از آن قواعد و نظریات خواهد بود. در مقابل اقتصاد، علمی است که پدیده‌های اقتصادی را تفسیر می‌کند و ارتباطشان را با اسباب و علل آنها بیان می‌دارد. در واقع، علم اقتصاد، قوانین حاکم بین پدیده‌های عینی را کشف می‌کند. علم اقتصاد، پیوسته در عرصه اکتشاف پدیده‌های اقتصادی عینی و شناسایی علل و آثار و منعکس‌کننده قوانین و روابط بین آنهاست. پس رسالت دانش اقتصاد، کشف پدیده‌های اقتصادی و تحصیل علل و قوانین حاکم بر آنهاست.

مذهب یا مکتب اقتصادی با معیار و مقیاس اخلاقی و ارزشی نظیر عدالت، به ارزیابی وضعیت موجود در ارتباط با وضعیت مطلوب می‌پردازد؛ اما دانش اقتصاد بدون هیچ‌گونه ارزیابی، مسوول کشف پدیده‌های زندگی اقتصادی و علل و اسباب آنها است. نتیجه نادرست و محل تاملی که دکتر کشاورز عنوان داشتند، این است که «علم اقتصاد یکتاست». در رد این مدعا می‌توان گفت: وقتی اقتصاد اسلامی در تمام قلمروهای آن پیاده شد و در عالم واقع تجسم پیدا کرد، آنگاه اقتصاددان می‌تواند پدیده‌های اقتصادی را کشف و تفسیر کند، روابط بین آنها را مورد مطالعه قرار دهد و به علل و اسباب آنها دست یابد و علم اقتصاد اسلامی را تبیین و ارائه کند. کما اینکه دانشمندان اقتصاد نئوکلاسیک نیز به همین روش عمل کردند؛ یعنی ابتدا اقتصادشان را براساس دیدگاه خاص خود از مکتب اقتصاد سرمایه‌داری پیاده کردند، آنگاه به دنبال علم اقتصاد سرمایه‌داری رفتند.

در واقع می‌توان مدعای مطرح شده در سرمقاله مذکور را این‌گونه تصحیح و تکمیل کرد که «نداشتن علم اقتصاد اسلامی» ادعایی هستی‌شناختی نیست، بلکه ناظر بر نبود فضایی برای تحقق علم اقتصاد اسلامی است. علم اقتصاد اسلامی «ثبوتا» ممکن، موجود و آنچنان که در شماره ۵۰۸۸ همین روزنامه ادعا شد، ضروری است. اما در مقام «اثبات»، به دلیل شکل‌نگرفتن جامعه مبتنی بر رفتارهای اسلامی، می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که علم اقتصاد اسلامی نداریم. پرواضح است که وجود دولت اسلامی به معنای رفتار مسلمانانه افراد جامعه نیست و نمی‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که رفتار اقتصادی مردم در حکومت دینی مثل جمهوری اسلامی ایران، منطبق با اسلام  است؛ چه بسا که فاصله فعل، قول و عمل برخی از کارگزاران جمهوری اسلامی نیز از شریعت، فرسنگ‌هاست!

به این گزاره توجه کنید: انرژی بادی وجود ندارد. اگر این گزاره قبل از اختراع توربین بادی طرح شود، درست است؛ چون هنوز دستگاهی برای محقق ساختن انرژی بادی و تبدیل باد به برق وجود نداشته است. اما بعد از اختراع توربین بادی و شکل‌گیری زمینه برای گرفتن انرژی از باد، سخن از نبود انرژی مضحک و محکوم به رد است. علم اقتصاد اسلامی نداریم، چون جامعه‌ای که در آن رفتار مردم در تطبیق کامل با احکام اسلامی باشد، هنوز محقق نشده است تا به‌واسطه آن، تحلیل علمی از رفتارهای مردم مسلمان در آن جامعه حاصل شود.

از طرف دیگر اگر ساحت علم را کشف واقعیت (و نه حقیقت) بدانیم، براساس هستی‌شناسی‌های مختلف در عالم، مبانی معرفتی و روش‌شناسی علمی متفاوتی خواهیم داشت که هر کدام تفسیر به‌خصوصی از واقعیت‌های اقتصادی خواهند داشت. علم اقتصاد به معنی اقتصاد نئوکلاسیکی یکتاست، چون مبنای هستی‌شناختی ثابت و مشخصی مثل «ترجیح بیشتر بر کمتر» و «بیشینه‌سازی مطلوبیت» دارد، اما به محض تغییر آن مبانی، می‌توان صحبت از دانش اقتصادی جدید کرد. انحصارگرایی و انحصارطلبی در اقتصاد هرچقدر از نظر اقتصاددانان مذموم باشد، اما درخصوص علم اقتصاد رواست. از اقتصاددانان مدافع بازار که حکم به حرمت انحصار در هر شکلی می‌دهند، انتظار نمی‌رود قائل به وجوب انحصار در خود علم باشند!