قدیر اسدی به اذعان همه مسوولان و سیاست‌گذاران، اشتغال مهم‌ترین چالشی است که در پیش روی دولت فعلی و به طریق اولی دولت بعدی خواهد بود. صحبت از ۸ میلیون بیکار در صورت عدم رشد حجم اشتغال و ۶ میلیون جمعیت عاطل در حال حاضر آن هم در یک اقتصاد با ۵/۲۱ میلیون شاغل، یقینا پشت هر سیاست‌گذار و تصمیم‌گیرنده در جامعه را خواهد لرزاند. لزوم برنامه‌ریزی در جهت مقابله با این معضل اجتماعی بر کسی پوشیده نیست. در این مقاله کوشیده‌ام تا برخی جنبه‌های این تصمیم‌گیری را بشکافم. پیش از ورود به بحث لازم می‌دانم در باب تعریف بیکاری چند جمله‌ای توضیح بدهم. بیکاری به این معنا نیست که هیچ بخش خدماتی، صنعتی یا کشاورزی نیاز به نیروی کار ندارد یا اینکه هیچ یک از افراد بیکار تا به حال با یک موقعیت کاری یا استخدام مواجه نشده‌اند، بلکه به این معنی است که در دستمزدهای تعادلی (متوسط دستمزدی که فرد در جامعه با آن مواجه است) این فرد شغل دلخواه خود را نیافته است. به بیان دیگر مجموع شرایط شغلی که تا به حال به فرد پیشنهاد شده، اعم از شرایط مربوط به نوع قرارداد (رسمی، پیمانی، کار معین و ...)، بیمه، دستمزد و سایر شرایط محیط کاری، با آنچه فرد به‌عنوان شغل مورد انتظار خود در نظر دارد، همخوانی لازم را نداشته و فرد حاضر به تغییر وضعیت از بیکار به شاغل با قبول آن شغل نیست؛ بنابراین نحوه تشکیل انتظارات نیروی کار که اغلب در اثر تحصیلات شکل می‌گیرد از اهمیت بالایی برخوردار است.

اول از همه اینکه ابعاد مساله باید به‌طور دقیق مشخص باشد. این میزان بیکار در چه زمانی و با چه مشخصات مکانی، تحصیلاتی و سنی به بازار کار وارد می‌شوند؟ درخواست دقیق این نیروی کار چیست؟ به بیان دیگر شغل‌هایی که باید برای این نیروی کار بالقوه ایجاد شود، باید دارای چه ویژگی‌هایی باشند. برای درک عینی‌تر این موضوع، آیا تا به حال به تفاوت بین نرخ مشارکت اقتصادی، نرخ بیکاری، نرخ مشارکت زنان و مهم‌تر از همه سهم اشتغال هر بخش از کل اشتغال، در استان‌های متفاوت توجه کرده‌اید؟ برای سیاست‌گذاری در حوزه بازار کار، سیاست‌های اقتصادی باید به همین اندازه دقیق و با توجه به ویژگی‌های تقاضاکنندگان شغل در آینده تنظیم شود.

مساله مهم بعدی شتاب در حجم تقاضای نیروی کار در اثر تغییر در نرخ مشارکت اقتصادی است. آنچه در آینده نزدیک با آن مواجه خواهیم بود، افزایش نرخ مشارکت اقتصادی ناشی از افزایش در رشد اقتصادی و افزایش امید به یافتن شغل در نیروی کار است. در واقع انتقال افراد از جمعیت عاطل به جمعیت فعال و جست‌وجوکنندگان کار، جریان بعدی افزایش افراد بیکار و افزایش نرخ بیکاری است. اولین نشانه‌های این تغییر در نرخ مشارکت از مقایسه بین نرخ مشارکت اقتصادی پاییز ۱۳۹۳ و پاییز ۱۳۹۲ قابل مشاهده است که نشان از افزایش تقریبا یک درصدی در پاسخ به بهبود وضعیت فعالیت‌های اقتصادی در یک ساله اخیر دارد. روند نرخ مشارکت اقتصادی در طی سالیان اخیر به دلیل وضعیت اقتصادی، به غیر از نوسانات فصلی، به‌طور متوسط در حال کاهش بوده است. اما با نگاهی به روند آن از گذشته مشهود است که با بهبود وضعیت اقتصادی، دور از ذهن نخواهد بود که نرخ مشارکت حتی از بیشترین میزان خود در گذشته(۶/۴۲درصد) نیز فراتر برود. به خصوص که جمعیت در سن کار بیشتر در گروه سنی متمرکز است که نرخ مشارکت اقتصادی با تحول قابل توجه در آن گروه سنی شتاب خواهد گرفت.

نکته سوم و شاید مهم‌ترین نکته‌ای که باید به آن تاکید کرد، استراتژی جذب نیروی کار در اقتصاد است. سوال اصلی این است که با رشد کدام بخش از اقتصاد، می‌توان برای بیکاران موجود در بازار کار شغل فراهم کرد؟ مطالعات نشان می‌دهد که بخش صنعت در اقتصاد جذب‌کننده نیروهای متخصص تربیت شده در دانشگاه‌ها نیست و بیشتر نیازمند نیروی کار ساده و ماهر است. در واقع به دلیل فاصله صنعت کشور از تکنولوژی‌های روز و همچنین سرمایه‌بر بودن صنعت به دلیل ارزانی نسبی سرمایه در کشور به مدد نرخ بهره حقیقی منفی، رشد صنعت کشور موجب جذب میزان زیاد نیروی کار در بازار کار نمی‌شود. به‌خصوص اینکه سهم بخش صنعت کشور نسبت به کل اقتصاد آنقدر هم بالا نیست که بتواند جذب‌کننده نیروی کاری با این حجم باشد. همچنین نیروی کار شاغل در بخش کشاورزی نیز با عدم بهره‌وری روبه‌رو بوده یا با مکانیزاسیون روزافزون این بخش و همچنین خشکسالی‌های پیایی در طول سالیان گذشته، ضعیف‌تر از آن است که از آن بتوان انتظار جذب نیروی کار داشت. آیا بخش خدمات در اقتصاد می‌تواند این بار گران را به دوش بکشد؟ پاسخ نامعلوم است.

متاسفانه ما داده‌های کافی از ارتباط بین شغل و شاغل نداریم. برای مثال نمی‌دانیم کسانی که در دانشگاه‌ها ادبیات عرب خوانده‌اند، الان در کدام بخش اقتصادی مشغول هستند. آیا کارمند اداره آموزش و پرورش هستند و ادبیات عرب تدریس می‌کنند یا توانسته‌اند شغل بهتری در بخش‌های اداری وزارت اقتصاد بگیرند یا در امتحان ورودی وزارت نیرو قبول شده‌اند. اگر به اندازه کافی خوش‌شانس بوده باشند، الان در وزارت نفت هستند. تحصیل‌کرده‌های گروه ادبیات نمایشی چطور؟ همه آنها الان در حال آماده شدن برای سفر به «کن» و راه رفتن روی فرش قرمز هستند یا دارند در آزمون‌های استخدامی مختلف شانس خود را امتحان می‌کنند؟ دوستان من در رشته اقتصاد چطور؟ آیا همه آنها در حال استفاده از تئوری‌های اقتصادی در صنعت، خدمات یا کشاورزی هستند یا دارند با تئوری‌های چرخه تجاری علت بیکار بودن خود را برای بستگانشان توجیه می‌کنند.

سوال اینجاست که ویژگی‌های تحصیلاتی بیکاران چیست و دولت برای این همه تحصیلکرده چگونه این همه شغل با کیفیت در جای‌جای این کشور پهناور فراهم کند. متاسفانه برخلاف دو مساله اول که داده‌ها تا اندازه زیادی توسط مرکز آمار ایران تولید شده و پیش‌بینی‌های دقیقی بر اساس این داده‌ها قابل انجام است، ما هنوز داده‌های منسجمی از رشته‌های تحصیلی افراد و همچنین تخمین درستی از انتظارات آنها نداریم. همچنین نمی‌دانیم که چه خدمت مولدی می‌توانند تولید کنند. گسست بین عرضه آموزش توسط دولت و تقاضای آموزش در بازار کار در طول سالیان دراز این معمای پیچیده را طرح کرده است.

*دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک