باید‌ها و نباید‌های احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی
دکتر محمود عسگری آزاد* پس از انحلال سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور توسط رییس دولت نهم، لزوم احیای سازمانی با ماهیت سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور یکی از مباحث مطرح در بحث‌های مدیریت کلان کشور بود و شاید به همین دلیل بود که در برنامه‌ها و شعارهای همه کاندیداهای انتخاباتی، این موضوع به‌عنوان یک برگ برنده و اقدام مثبت مطرح بود. رییس‌جمهور نیز یکی از برنامه‌هایشان را احیای این سازمان اعلام کرد. پس از شروع به کار دولت، پیگیری و اجرای این موضوع مورد توجه جدی قرار گرفت.طبیعی است که همانند بسیاری از موضوعات روز کشور، اظهارنظرهای مختلفی در این مورد مطرح شده که از جهات مختلف قابل تامل است.
برخلاف بسیاری از مباحث مطرح شده، در حال حاضر، نمی‌توان به‌صورت قطعی بیان کرد که این احیا یک برگشت به عقب (از منظر تشکیلاتی) است یا یک حرکت کاملا جدید و با ساختار کاملا متفاوت.
زمانی که بحث تشکیل سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور مطرح است، باید به این نکته توجه داشته باشیم که قرار نیست به سال‌های قبل از انحلال آن بازگردیم. احیای این سازمان، احیای ساختار، سازمان، نقش‌ها و ماموریت‌ها و رویکردهای گذشته نخواهد بود؛ اگرچه به‌طور طبیعی برخی نقش‌ها و ماموریت‌های گذشته هنوز باید مد نظر باشد و در ساختار جدید به آن توجه جدی خواهد شد. در واقع، هدف احیا آن است که با شناخت نیازهای کنونی و آینده کشور و همچنین تجربیات کسب‌شده از سال‌های گذشته، یک سازمان با ساختار و ماموریت‌های جدید تشکیل شود. درس آموختن از رخدادها موضوعی است که باید به خوبی آن را بیاموزیم. در سال‌های قبل، بسیاری از افراد و دستگاه‌های اجرایی از سازمان‌های برنامه و بودجه و امور استخدامی و اداری کشور گله‌مند و ناراضی بودند یا در حالت خوشبینانه از آن انتقاد داشتند و وقتی آنها ادغام، سپس منحل و به شکل دیگری تبدیل شدند، سعی شد این دیدگاه القا شود که با نبود این سازمان‌ها، بسیاری از مشکلات حل می‌شود؛ اما تجربه سال‌های بعد از آن نشان داد که این دیدگاه نقص‌های فراوانی دارد. در ایران شاهد انحلال یا ادغام بسیاری از موسسات، سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها بوده‌ایم؛ ولی هیچ‌کدام از آن انحلال‌ها یا ادغام‌ها فضایی مشابه با آنچه را که بعد از انحلال سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور رخ داد، در سطح جامعه ایجاد نکرد. این موضوع نشان می‌دهد که این سازمان، جایگاه رفیع و بسیار با اهمیتی دارد و در تمام سطوح جامعه: مسوولان، نخبگان، دانشگاهیان و مردم عادی رمز موفقیت کشور را در احیای این سازمان می‌دانند.
اکنون شرایطی ایجاد شده است که بسیاری از افراد جامعه معتقدند اگر مشکلات و نارسایی‌ها یا مصایبی در کشور هست، از نبود این سازمان است. وجود این دیدگاه - صرف نظر از اینکه این نظریه نیز می‌تواند اغراق‌آمیز باشد - نشان‌دهنده آن است که در فطرت وجودی جامعه ما، سازمانی در شأن و جایگاه سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی وجود دارد و به وجود آن احساس نیاز می‌شود و اکنون توقع آن است که این سازمان، در منظر و جایگاه مطلوب خود قرار گیرد.
یکی از نکات اساسی که در دوران احیا یا تشکیل مجدد سازمان باید مد نظر باشد، توجه به جایگاه سازمانی سازمان مورد نظر و برنامه‌های آن است. بی‌تردید باید در ترسیم این جایگاه و برنامه‌های آن دقت کنیم که متناسب با انتظاراتی باشد که کلیت نظام از چنین سازمانی دارد.
در حال حاضر تشکیل این سازمان دارای پشتوانه گسترده‌ای در سطح کارشناسان و عموم مردم است و خوشبختانه هم اکنون انتظارات و نگاهی که در کل جامعه نسبت به این سازمان ایجاد شده، انتظارات و نگاه‌های مثبت است که سرمایه و پشتوانه اجتماعی و عمومی خوبی است. این نگاه مثبت می‌تواند ضمن تقویت توان سازنده در تشکیل سازمان از هزینه‌های احتمالی ناشی از برخی کارشکنی‌ها جلوگیری کند.
به عنوان یکی از کارشناسان و مدیران سازمان‌های امور اداری و استخدامی کشور و برنامه و بودجه و همچنین سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که از سال 1361 در آنها بوده‌ام، معتقدم در بسیاری از موارد خودمان بهتر از دیگران می‌دانیم که این سازمان‌ها دچار چه ضعف‌ها و نقایصی بودند که باید رفع شود.
البته این شناخت با استفاده از نظرات کارشناسی افراد خارج از سازمان می‌تواند موثرتر و مفیدتر باشد. به عبارت دیگر یکی از نکاتی که نباید از نظر دور داشت، انتظار و تاثیری است که از نخبگان موجود متصور است. بی‌تردید علاقه‌ای که در مجموعه صاحب نظران هست، یک سرمایه اجتماعی بسیار مهم و ارزشمند است.
نقش‌های اساسی سازمان
امروزه سه نقش اساسی برای سازمان متصوریم که نیاز منطقی، ضروری و اساسی کشور است و براساس مطالعات نظری، تجربی، داخلی و خارجی، این سه نقش، باید در یک سازمان ایفا شود:
1) هدایت و راهبری توسعه.
2) فراهم کردن زیرساخت‌های نرم‌افزاری توسعه.
3) رصد حرکت‌هایمان در مبحث توسعه.
بی تردید، اگر سازمان بتواند این سه نقش را به طور صحیح و هماهنگ ایفا کند، به جایگاه واقعی خود می‌رسد و می‌تواند اهداف و انتظاراتی را که از آن متصور است محقق کند، البته رسیدن به هر یک، مقدمات خاص خود را دارد.
1- هدایت و راهبری توسعه
اولین نقش سازمان، نقش راهبری و برنامه‌ریزی برای توسعه است. این نقش در واقع نقش هدایتگری توسعه، تبدیل شدن به مرکزی برای تفکر، تدبیر و تنظیم نقش روند توسعه است. توسعه نمی‌تواند بدون زیرساخت‌های لازم اتفاق بیفتد، پس اولین نقش، راهبری توسعه در کشور است.
در بحث توسعه، اولین مساله این است که راهبری توسعه و انجام فعالیت‌های توسعه‌ای، بدون مشارکت همه مردم، امکان‌پذیر نیست. یکی از خطاهای ما در گذشته، این بود که احساس می‌کردیم ما مدیر، برنامه‌ریز و هماهنگ کننده بخش عمومی و دولتی هستیم و همه توجه ما به بخش دولتی بود. در تخصیص بودجه، مباحث مدیریتی یا سازماندهی، بخش دولتی مد نظر بود. البته بخش دولتی، هدایتگر، کمک‌کننده و زمینه‌ساز توسعه است، ولی در هیچ جای جهان نگفته‌اند که توسعه توسط دولت امکان‌پذیر است. تجربه‌ کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی نمونه خوبی برای اثبات این موضوع است.
دومین مساله‌ در بحث هدایتگری این است که باید به این اطمینان و اعتقاد برسیم که توسعه، توسط مردم تحقق می‌یابد. دولت‌ها، مدیریت و هدایت را برعهده می‌گیرند. مردم، شامل بخش خصوصی، تعاونی‌ها، خیریه‌ها و... هستند، به اضافه دولت. پس نباید احساس کنیم که می‌توانیم فقط توسط دولت به توسعه برسیم.
سومین موضوع کلیدی در بحث راهبری توسعه، این است که بدانیم توسعه باید به صورت همه‌جانبه و پایدار صورت گیرد. اگر توسعه فقط معطوف به بخش اقتصادی، اجتماعی یا زیربنایی و عمرانی اتفاق شود، شکست می‌خورد. همه‌جانبه بودن و پایدار بودن توسعه، یکی از شروط اصلی توسعه است، پس باید در راهبری توسعه، توجه اساسی به این موارد داشته باشیم.
نکته مهم آن است که اگر بخواهیم در قسمت اول ایفای نقش کنیم و برنامه‌ای بدهیم که این موضوع چگونه اتفاق می‌افتد؟ نمی‌توان بدون نگاه به برنامه‌های جامع و راهبردی و کلان کشور، در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی برنامه پنج‌ساله تنظیم کرد.
از سوی دیگر این پرسش مطرح می‌شود که چه نهادهایی بهتر از این سازمان می‌توانند چشم‌انداز کشور را ترسیم کنند؟ سازمانی که بتواند با شناخت تمام امکانات، ظرفیت‌ها و توانمندی‌های کشور و با بهره بردن از مطالعه تمام روش‌ها و تجربه سایر کشورها و با استفاده از مدل‌های علمی مطالعه و برای آینده کشور، برنامه توسعه طراحی کند.
پس سازمان باید در برنامه راهبردی اداره کشور شناخت کافی و کامل از امکانات داشته باشد و از ظرفیت‌ها و محدودیت‌ها نیز شناخت واقعی داشته باشد و مبتنی بر نگاهی جامع، تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی کند.
2- زیرساخت‌های نرم افزاری
دومین نقشی که برای این سازمان متصوریم فراهم کردن زیرساخت‌های نرم افزاری برای توسعه است.
این نقش براساس قوانین و همچنین براساس مبانی نظری و تجربی برای این سازمان متصور است.
توسعه، علاوه بر نیاز به زیرساخت‌های سخت‌افزاری -که طبیعتا فراهم کردنش ساده نیست- نیازمند زیرساخت‌های نرم‌افزاری نیز هست که بسیار پیچیده‌اند. این یکی از ماموریت‌های محوری این سازمان است.
باید برای توسعه مدل و الگو داشته باشیم و بدانیم با چه الگو و مدلی می‌خواهیم این کار را انجام دهیم.
در واقع باید برنامه بلندمدت داشته باشیم که این نقش را برنامه چشم انداز بر عهده دارد، ولی برنامه چشم‌انداز با راهبردها و برنامه‌های میان مدت ما، ارتباط برقرار نکرده است. برنامه میان‌مدت ما باید برای نیل به هدف‌ها و انتظاراتی که در چشم‌انداز طراحی شده پاسخگو باشد و بعد در برنامه کوتاه‌مدت، ما نباید بدون برنامه‌ریزی بودجه بنویسیم. باید معلوم باشد که دستگاه‌ها پول را برای چه کاری و چه فعالیتی می‌گیرند و این فعالیت در راستای چه هدفی است؟ آن هدف به کدام بخش‌از برنامه میان مدت پاسخ می‌دهد؟ آن اقدامی که در برنامه آمده چه بخشی از چشم‌انداز را پاسخ می‌دهد؟ ارتباط اینها باید کاملا مشخص باشد. بودجه ما باید کاملا در مسیر واقعی برنامه باشد. باید برنامه یکساله داشته باشیم.
در رابطه با زیرساخت‌های توسعه، از نظر مبانی علمی و مدیریتی که باید در برنامه آورده شود، سه رکن را تعریف می‌کنند:
1- تنظیم ساختارها
2- مباحث منابع (منابع انسانی و منابع مالی)
3- تکنولوژی و نرم‌افزار
در بحث ساختار، اولین کاری که باید انجام دهیم، این است که در کشور تقسیم کار ملی کنیم و بدانیم که هدف‌های توسعه چگونه تقسیم‌بندی می‌شوند؟ چه بخش مربوط به تشکل‌های مردم نهاد (NGO) و سایر بخش‌ها است؟ به حد و حدود یکدیگر تجاوز نکنیم. نگوییم که این کار چون سود دارد، و پول در آن هست، ما انجام بدهیم و این کار را که سود ندارد، واگذار کنیم.
بعد طراحی ساختار خرد؛ (در بخش‌های زیرمجموعه) در تخصیص منابع، بحث بودجه بحث بسیار مهمی است. منابعی را که به طرق مختلف دست می‌آوریم، چگونه توزیع کنیم؟ اولویت‌ها چیست؟ آیا رشد باید براساس سنوات گذشته باشد؟ یا براساس عملکرد باشد؟ براساس قیمت تمام‌شده باشد؟ فعالیت‌ها تعریف شده باشد؟
بحث بعدی که بسیار مهم است، بحث تکنولوژی - نرم‌افزار یا سخت‌افزار- است. همه قوانین، مقررات، آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها، تکنولوژی‌های ما است. نرم‌افزارهایی که می‌تواند، زیرساخت‌های کشور را فراهم کند.
3- رصد و پایش
سومین نقشی که برای سازمان متصوریم بحث رصد توسعه است.
بررسی این نقش نشان دهنده آن است که حتی می‌توان گفت مهم تر از دو نقش پیشین باشد که متاسفانه در کشور ما مغفول واقع شده است.
رصد و پایش به معنای آن است که مدل توسعه‌ای که طراحی کردیم و می‌خواهیم آن را محقق کنیم، چگونه رصد، نظارت و کنترل کنیم تا بدانیم آیا به جایی که می‌خواهیم، رسیدیم یا نه؟
پرسش‌های اساسی مختلفی در این خصوص مطرح است از جمله اینکه سند چشم‌انداز جمهوری اسلامی تدوین شد، به تصویب بالاترین مقام کشور هم رسید و اگر همه بر اجرایش اتفاق و اتحاد داشتیم، کجا باید آن را رصد کنیم؟
چگونه باید بفهمیم که آیا در مسیر چشم‌انداز توسعه حرکت می‌کنیم یا خلاف آن مسیر؟
اگر قرار است در سال 1404 قدرت اول اقتصادی و علمی منطقه شویم، آیا در این مسیر هستیم یا نه؟
اگر قرار است از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در فلان رتبه قرار بگیریم، اکنون کجا هستیم؟
در رکن سوم که رصد و پایش توسعه است، نظارت و ارزیابی توسعه انجام می‌شود. نظارت بر مسیرها، کنترل و اصلاح در این بخش انجام می شود. باید سه نوع فعالیت انجام شود:
1- مسیر استراتژیک و راهبردی و کلان کشور را رصد کنیم.
2- طراحی زیرساخت‌های توسعه انجام شود.
3- رصد توسعه انجام شود.
برای مسیر استراتژیک و راهبردی و کلان کشور را رصد کنیم، باید چشم‌انداز را رصد کنیم و هر سال گزارش بدهیم که چقدر به اهداف چشم‌انداز نزدیک شدیم؟ چقدر منحرف شدیم؟ کجا هستیم؟ پاسخ به این پرسش‌ها بسیار مهم است.
برای مثال بعضی از گزارش‌هایی که در مراجع رسمی، بررسی، تایید و نهایی شده، نشان می‌دهد، به‌رغم اینکه هشت سال از سندچشم‌انداز می‌گذرد، ما عقب‌تر از مراحل، جایگاه‌ها و اهداف قبلی هستیم.
اکنون این پرسش‌ها مطرح است که این را چه شخصی یا چه مرجع و نهادی باید اعلام کند؟ چه کسی باید زنگ خطر را بزند؟ اگر قرار بوده ما از عربستان سعودی، ترکیه و کشورهای رقیبمان در منطقه جلو بیفتیم و می‌بینیم آنها رشد هشت یا هفت درصدی داشتند و ما مثلا رشد 2 درصد یا سه درصدی داشتیم، چه کسی باید این حساسیت منطقی را ایجاد و حرکت‌ها را اصلاح یا زمینه تغییرات را فراهم کند؟
بخش دوم بحث رصد، رصد برنامه‌ای است که در این بخش بسیار مهم و البته تاثیرگذار است.
برای مثال باید به این موضوع پرداخته شود که نتایج اجرای برنامه‌های پنج‌ساله اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم چه شد؟
برنامه چهارم که بخش زیادی از آیین‌نامه‌های آن تا آخر برنامه به تصویب نرسید، چه شد؟
برنامه‌ای که نتواند آیین‌نامه‌های خود را تصویب کند، قطعا اجرا نمی‌شود. چه کسی باید این برنامه را رصد کند؟ چه کسی باید اطلاع‌رسانی کند؟ چه کسی به مردم بگوید؟ چه کسی باید به مسولان عالی گزارش دهد؟ چه کسی باید این اتفاق را شفاف بکند؟ در کجا باید رصد اقدامات دستگاه‌ها، طرح‌های عمرانی آنها، امور جاری آنها، اتفاق بیفتد؟
جایگاه سازمان
با توجه به این مباحث در صورتی می‌توان انتظار داشت که سازمان مورد اشاره به اهداف و ماموریت‌های خود دست یابد که جایگاه سازمان را براساس دیدگاه‌هایی که ریاست جمهور دارند ارتقا بدهیم.
اگر احساس کنیم که وقتی اسم سازمان، عوض شد و تابلو را پایین آوردند و تابلو عوض شد و با این تغییر تابلو مساله حل شده است، اشتباه کرده‌ایم.
بدون تغییر نقش‌ها، اهداف جدید و مغفول مانده، دست یافتنی نیست. وقتی نقش عوض بشود، به تبع نقش، ماموریت‌ها هم عوض می‌شود.
به تناسب تغییر ماموریت‌ها، وظایف ما عوض می‌شود و متناسب با تغییر وظایف، ساختار عوض می‌شود و متناسب با تغییر ساختار، باید خود را با آنها تنظیم کنیم. یعنی باید عامل هدایتگر توسعه باشیم و باید در همین قواره و به همین سبک باشیم. خوشبختانه این فضا فراهم است و باز هم باید زمینه این ارتقا فراهم بشود تا بتوانیم این مدیریت را در سطح کلان عملیاتی کنیم. این انتظار عمومی است که باید اتفاق بیفتد. من مطمئن هستم که اگر ما نتوانیم این فرآیند را به درستی اجرا کنیم، ممکن است این روزها بگذرد، ولی چند سال بعد، دوباره اتفاقی که چند سال پیش افتاد، رخ ‌دهد.
کشور به این رویکردها و اقدامات نیازمند است و مرکزی باید این کار را انجام دهد و اگر یک سازمان تخصصی متولی آن نشود، دبیرخانه‌های دیگری رشد می‌کنند و در جاهای دیگر به هر حال اقداماتی انجام می‌دهند که نتایج آن می‌تواند نگران‌کننده باشد.