محمود صدری

مناظره‌ای که اخیرا بین شماری از مدیران اقتصادی دولت پیشین و گروهی از استادان اقتصاد از یک طرف و رییس‌جمهور و وزیرانش از طرف دیگر برگزار شد، از نمونه‌های نادر مناظره بود. این مناظره از آن جهت نادر بود که طرفین آن به جای تلاش برای اثبات درستی انگاره‌های خود و نادرستی انگاره‌های رقیب، در شمایل جماعتی همفکر ظاهر شدند که از سر خیراندیشی می‌خواهند به یکدیگر ارائه طریق کنند و از همدیگر مدد بگیرند. این شیوه مناظره باعث شد که چیزی به توشه دانش طرفین مشاوره و شنوندگان و خوانندگان منتظر «مناظره» افزوده نشود.

چرا این وضع پیش آمد؟ علت اصلی تبدیل شدن مناظره به مشاوره این بود که منتقدان، بدون داشتن نظریه اقتصادی و یا به بیان خوش‌بینانه‌تر بدون اعلام نظریه‌ای که می‌خواسته‌اند در چارچوب آن مباحثه کنند، به دیدار مدیران اجرایی رفتند.

نظریه اقتصادی دولت هم چندان روشن نیست. تنها قرینه‌ای که درباره نظریه اقتصادی دولت در دست داریم، انگاره عدالت است که تعبیر اقتصادی قابل احصا به شمار نمی‌رود. بلکه صرفا ترجیح اقتصادی دولت را در زمینه نتیجه عمل اقتصادی نشان می‌دهد. (فارغ از این بحث که هیچ یک از مکاتب اقتصادی جهان منکر ضرورت عدالت نیستند، بلکه هر یک عدالت را به گونه‌ای متفاوت تعریف می‌کنند.) در همه جای جهان وقتی دو یا چند نفر روبه‌روی هم می‌نشینند تا درباره موضوعی مناظره کنند، در بادی امر به صراحت می‌گویند ما آمده‌ایم که از فلان نظریه با بهمان دستگاه معرفت‌شناسی دفاع کنیم.

این روشنگری اولیه باعث می‌شود که هرکس لزوما در چارچوب نظریه خود به استدلال بپردازد و وجوه نظری، آثار عملی و تجربه‌های تاریخی منبعث از آن نظریه را واگو کند. طرف مقابل نیز با طی کردن همان مسیر احتجاجات خود را در برابر رقیب می‌نهد و شنوندگان مناظره پس از دریافت نظریات انتقادی، بین آنها داوری می‌کنند.

فی‌المثل اگر در یک کشور غربی دو مناظره‌کننده رو به روی هم بنشینند، اولی می‌گوید من محافظه‌کار هستم، اصول و موازین کارم نیز این سه مورد است: ۱- دولت کوچک و پرتحرک ۲- اقتصاد کاملا خصوصی ۳- تکریم خانواده و کلیسا. طرف مقابل او نیز اگر یک سوسیالیست باشد با صراحت می‌گوید اصول و موازین کار من اینها است:

۱ - دولت مداخله‌گر ۲- اقتصاد عمدتا دولتی ۳- محدود کردن کلیسا و عدم مداخله در نظام خانواده، طرف سوم اگر لیبرتارین باشد می‌گوید من با اصول اول و دوم محافظه‌کاران موافقم اما آزادی فردی را بر کلیسا و هزینه کردن برای تحکیم خانواده ترجیح می‌دهم و قس‌ علیهذا.

تلاش برای اثبات درستی هریک از نظریات است که برای مناظره، فلسفه وجودی ایجاد می‌کند و مثلا فرد طرفدار نظریه محافظه‌کاری را وادار می‌کند که بگوید من برای تحرک بخشیدن به اقتصاد بخش خصوصی، مالیات‌ها را کاهش می‌دهم و برای تحکیم خانواده و کلیسا قوانین حمایتی تصویب می‌کنم. در مقابل او مناظره کننده سوسیالیست ناچار می‌شود بگوید من با تصاحب اموال عمومی و اخذ مالیات، به شهروندان خدمات یارانه‌ای می‌دهم و فرد لیبرتارین می‌گوید کار دولت چیزی بیش از قانون‌گذاری و ایجاد شرایط برابر برای بازیگران صحنه‌های اقتصادی سیاسی و اجتماعی نیست.

وقتی اطراف مناظره ناچار باشند بر پایه نظریات شناخته شده خود سخن بگویند نمی‌توانند هر جا که نظریه‌شان آثار نامطلوب داشت از آن برائت بجویند و به انگاره‌های رقیب پناه ببرند. این فقره اخیر که در ایران به شدت شیوع دارد همواره مانع مباحثه جدی شده است. زیرا یک مناظره کننده به راحتی می‌گوید من برای آزادی احترام قائلم اما چند دقیقه بعد از ضرورت مصادره اموال برای برقراری عدالت سخن می‌گوید. یک بار می‌گوید بخش خصوصی باید تقویت شود و گاه دیگر می‌گوید برای رهایی از فقر عمومی باید مالیات‌ها را افزایش داد. بنابراین مادام که مدعیان توانایی بیشتر برای اداره امور اقتصادی کشور نتوانند و یا نخواهند به صراحت بگویند نام و مختصات نظریه اقتصادی آنان چیست هر مناظره‌ای همین سرنوشتی را خواهد یافت که مناظره اخیر.

این مطلب دیرهنگام نوشته شد و دیگر درباره مناظره انجام شده موضوعیت ندارد. اما امیدوارم در مناظره‌های آتی به کار آید حتی اگر اندکی.