دانشگاه، سیاست و حکومتداری
روز ۱۳ آبان یادآور دو حادثهای است که در آن دانشجویان نقش اصلی را ایفا کردهاند. در چند دهه اخیر دانشجویان بیتردید نقش قابلتوجهی در عرصه سیاست ایران ایفا کردهاند.
علی سرزعیم
روز ۱۳ آبان یادآور دو حادثهای است که در آن دانشجویان نقش اصلی را ایفا کردهاند. در چند دهه اخیر دانشجویان بیتردید نقش قابلتوجهی در عرصه سیاست ایران ایفا کردهاند. و با توجه به تاثیرگذاری قاطع عرصه سیاست بر عرصه اقتصاد به طور عام و حکومتداری بهطور خاص، ضروری است تا از این زاویه سیاستورزی دانشجویان مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد.
سیاسی شدن دانشجویان امر عجیبی به نظر نمیرسد. دانشجویان در سنینی هستند که در مورد بسیاری از باورها اهل چون و چرا هستند و طبیعی است که دامنه پرسشگری آنها مسائل سیاسی را نیز در برگیرد. از سوی دیگر دانشجویان در سنینی هستند که شروع به تجربه استغنا و استقلال از خانواده و مافوقهای خود در محیط مدرسه میکنند، لذا طعم آزادی پذیرش هر نوع انقیادی را برای آنها دشوار میکند. دانشگاه نیز محیطی است که در آن چون و چرا و پرسشگری بر تبعیت و تقلید فینفسه اولویت دارد، لذا عوامل محیطی نیز سرکشی و آزادیخواهی را در دانشجویان تقویت میکند. همچنین باید به این واقعیت توجه داشت که دانشگاه نهادی است مدرن و گرایشی ذاتی به تفکرات مدرن و ایدئولوژیهای جدید دارد. این عامل موجب گردیده تا تفکرات جدید از مدخل دانشگاه به درون جامعه سرایت کند و از این طریق رشد و گسترش اجتماعی یابد.
از سوی دیگر، فعالیت سیاسی فعالیتی پرریسک به شمار میرود و به دلیل اینکه عرصه سیاست و عرصه اقتصاد شدیدا با هم عجین شدهاند، امنیت شغلی برای کسی که بخواهد در نقش اپوزیسیون فعالیت سیاسی داشته باشد، کاهش مییابد، لذا توده مردم برای احتراز از ریسک به ناچار گزینه غیرسیاسی بودن را انتخاب میکنند
در حالیکه دانشجویان به دلیل رهایی نسبی از کانون خانواده و عدمپذیرش مسوولیت در قبال نزدیکان ریسک پذیری بالایی دارند و بیش از اقشار دیگر به فعالیت پرریسک سیاسی اقبال نشان میدهند. فضای سیاسی حاکم بر جامعه ایران در قرن اخیر فضای چندان بازی نبوده است، از این رو دانشگاه به عنوان آخرین سنگر مقابله با قدرت سیاسی ترجمه شده است و دانشگاه مورد توجه احزاب و فعالان سیاسی قرار گرفته است و پیوندی ناگسستنی میان احزاب و جامعه دانشجویی برقرار شده است.
جوانان به طور عام و دانشجویان به طور خاص در سنینی هستند که خود را مایل و قادر به خلق آینده میدانند و آرمانگرایی خود را در قیاس با محافظهکاری نسلهای گذشته موجب مباهات میدانند و با موضعی انتقادی به وضع موجود که ماحصل تلاشهای نسلهای قبل است، نگاه میکنند. طبیعی است که این موضعگیری انتقادی نسبت به وضع موجود به سرعت به عرصه سیاسی گسترش یابد و دانشجویان در مقام یک منتقد سیاسی خواستار تغییر وضع موجود شوند.
از سوی دیگر همه به تجربه میدانیم که شدت موضعگیری انتقادی نسبت به یک مساله رابطهای معکوس با میزان درگیری و نزدیکی با آن دارد، چرا که هر چه انسان به یک مساله نزدیک باشد احاطه بیشتری نسبت به آن پیدا میکند و با جوانب مختلف آن آشنا میگردد. در نتیجه تغییر وضع موجود را منوط به همراهی عوامل مختلفی میبیند که همگی آنها در اختیار او نیست. به عنوان مثال کسی که در یک سازمان خدماتی فعالیت میکند، با اقسام مشکلاتی که در حین اجرا به وجود میآید آشنا میشود و به مرور در مییابد که همه مسوولان آن سازمان مایل به ارائه بهترین سرویسها و خدمات هستند، اما بسیاری از عوامل برونزا و درونزا مانع از تحقق چنین هدفی میشود، لذا موضع انتقادی ملایمی پیدا میکند. اما کسی که از بیرون به آن سازمان نگاه میکند، با شدت بیشتری به کیفیت سرویسهای ارائه شده اشکال میگیرد و به آسانی مسوولان این سازمانها را به باد انتقاد میگیرد و آنها را به بیلیاقتی و ناکارآمدی متهم میسازد.
همین وضعیت در مقیاسی وسیع در سطح سیاسی نیز صادق است. دانشجویان به دلیل اینکه مسوولیت اجرایی ندارند و صرفا در فضای مصنوعی دانشگاه به سر میبرند، پتانسیل بیشتری برای انتقاد کردن و نامقبول خواندن وضع موجود دارند اما وقتی همانها به مرور زمان به بازار کار جذب میشوند آرامآرام با واقعیتهای سخت و سرد بیرون روبهرو میشوند و به سادگی متوجه میگردند که تغییر وضع موجود کاری ساده و آسان نیست و اگر بهبود موردنظر در وضع موجود به عمل نیامده صرفا به دلیل ناکارایی و نالایقی مسوولان گذشته نبوده است.
با در نظر گرفتن نکات گفته شده میتوان به دینامیسم این وضعیت توجه نمود. فضای سیاسی در جامعه پتانسیل زیادی برای جذب فعالیت سیاسی ندارد و مردم عادی حاضر به قبول ریسک فعالیت سیاسی نمیشوند. فعالان سیاسی به ناچار به سمت دانشگاه متمایل میگردند. دانشجویان بنا به طبع، تمایل و پتانسیل سیاسی شدن و منتقد بودن را دارند و دعوت سیاسیون را لبیک میگویند و در مقام بازیگر سیاسی وارد میشوند.
مشکلی که در دهههای گذشته در جامعه ایران وجود داشته، وقتی ظاهر میشود که هر از چند گاهی ائتلاف مخالفین و اپوزیسیون پیروز میگردد و باید کرسیهای حکومتی را توسط همفکران و معتمدان پر کنند. در دسترسترین افراد برای این مقصود سیاستمداران جوان یا همان دانشجویان سیاسی هستند. این سیاستمداران جوان با سوداها و ایدهآلهای تئوریک و متخذ از ایدئولوژیها و با نگاه منفی نسبت به گذشته و سازندگان گذشته از جمله نظام کارشناسی بر سر کار میآیند. به دنبال آن بیمهابا اقدام به تخریب روالها و دستاوردهای گذشته میکنند که پیامد آن افت کارایی نظام اداری و حکومتی میشود. هزینه افت کیفیت اداره مطلوب حکومت را جامعه میپردازد تا سیاستمداران جوان به تدریج تجربه حکومتداری بیاموزند و با گذشت زمان به مشکلات کار آگاه گردند و توانایی اداره آن را بیابند. حال زمانی که این سیاستمداران جوان به سیاستمداران میانسالی تبدیل شدهاند که با سعی و خطا و گذشت زمان و تحمیل هزینه بر جامعه به مدیرانی توانمند تبدیل میشوند، نسل جدیدی از دانشجویان همراه با احزاب مخالف در نقش اپوزیسیون ظاهر میشوند و مجددا مدیران موجود را به محافظه کاری، نالایقی و... متهم میکنند و احتمال میرود مجددا این سیکل دوباره به جریان بیفتد.
همانگونه که از توصیف قبل مشخص شد این فرآیند باعث میشود که بازیگری سیاسی در ایران بر عهده افراد میانسال و با تجربه که در احزاب سازماندهی شده باشند، قرار نگیرد یا کمتر این اتفاق بیفتد. پیامدهای نامطلوب این مساله در سطح سیاستگذاری به شکل روی کار آمدن افراد کمتجربه اما آرمانگرا ، خیالپردازی در سیاستگذاری، سعی و خطا، از دست رفتن زمان برای کسب دانش و تجربه حکومتداری، تناقض و عدم ثبات در سیاستها و مسائلی از این دست ظاهر میشود که همه این هزینهها را جامعه ایران باید بپردازد.
ارسال نظر