سه خطای حسنی مبارک
بحرانی که دامن حسنی مبارک، رییسجمهور مادامالعمر مصر را گرفته است، حتما علل پرشماری دارد؛ اما علتهای سهگانه زیر، تاثیر بیشتری داشتهاند:
محمود صدری
بحرانی که دامن حسنی مبارک، رییسجمهور مادامالعمر مصر را گرفته است، حتما علل پرشماری دارد؛ اما علتهای سهگانه زیر، تاثیر بیشتری داشتهاند: ۱- رابطه دین و دولت: تا حدود ۹۰ سال پیش که مصر پارهای از امپراتوری عثمانی بود، مدرسه دینیالازهر، بزرگترین پایگاه علمی فقیهان اهل تسنن به شمار میرفت. این مرکز همواره پارهای از قدرت سیاسی بود و با وجود آنکه حکم شیخ آن توسط خلیفه عثمانی تنفیذ میشد، استقلال علمیاش از دولت به رسمیت شناخته میشد، اما در دوران جدید مصر که پس از فروپاشی خلافت عثمانی و شکلگیری مصر جدید آغاز شد، به تدریج از نفوذ الازهر کاسته شد و جریانهای غیردینی یعنی پانعربیستها، ناسیونالیستها، دموکراتها و چپگرایان قدرت گرفتند. رشد این گروهها موجب گسست عمیق بین جریانهای سیاسی و جامعه مدنی شد؛ زیرا جامعه مدنی مصر، عمیقا مذهبی و سنتی است و سرسازگاری با جریانهای سیاسی سکولار را ندارد. برنامه تضعیف الازهر که در زمان جمال عبدالناصر تدوین شده بود، در زمان انورسادات شدت گرفت و در دوران حسنی مبارک کامل شد. افول قدرت الازهر دو نتیجه سیاسی به بار آورد: اول اینکه شکاف دولت و ملت در عرصه سیاست داخلی مصر عمیقتر شد و دوم اینکه، رهبری علمی و دینی جهان تسنن عملا از مصر خارج شد. این دو تحول، به جایگاه ممتاز مصر در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا لطمه زد و آن را از جریان عمومی اندیشه و عمل عربی- اسلامی کنار زد. این وضع به جدایی کامل دولت از جامعه مدنی و جریانهای منطقهای انجامید. به همین علت است که این روزها، حسنی مبارک در میان جامعه مدنی مصر و حتی میان نظامیان، پناهگاه مطمئنی نمییابد.
۲- رابطه با اسرائیل: انورسادات رییسجمهور مقتول مصر در سال ۱۹۷۸ میلادی با مناخیم بگین نخستوزیر وقت اسرائیل، پیمان صلحی امضا کرد که قرار بود مقدمه اقدام مشابه توسط دیگر کشورهای عربی شود، اما از آنجا که در آن زمان اعتبار منطقهای مصر صدمه دیده بود و خود امضای قرارداد، این کشور را بیاعتبارتر کرده بود، نه تنها آن پیشبینی درست از آب درنیامد، بلکه تشنجهای منطقهای و مخالفتها با رژیم تلآویو بیشتر شد.
برخی کشورهای عربی با درک این موضوع، از جریان مصالحه با اسرائیل فاصله گرفتند؛ اما مصر در دوران حسنی مبارک به این راه پای فشرد و انزوای پیشگفته را تشدید کرد. این وقایع به رشد جریانهای اسلامی در مصر انجامید و حتی موجب تحکیم روابط اخوانالمسلمین با مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) شد و مآلا نوعی جنبش منطقهای علیه دولت مصر شکل گرفت. بیحکمت نیست که این روزها همه جریانهای رقیب و معارض در جهان عرب و کشورهای اسلامی در زمینه انتقاد از مبارک و همراهی با مخالفان وی همصدا شدهاند.
۳- از سه سال پیش که زمزمه جانشینی جمال مبارک، پسر حسنی مبارک در مصر سر زبانها افتاد، انتقادها از مبارک افزایش یافت. مصریها این تصمیم حسنی مبارک را گرایش به استبداد مطلق تعبیر کردند و او را از این کار بر حذر داشتند.
پس از این انتقادها، دولت مصر از طرح علنی جانشینی پسر به جای پدر خودداری کرد؛ اما جامعه مصر قانع نشد و عقبنشینی تاکتیکی را نیرنگی برای تحکیم قدرت جمال مبارک تلقی کرد. این بدگمانی بیدلیل نبود؛ زیرا مبارک سال گذشته که ورود محمد البرادعی به مصر موجب ولوله سیاسی شد، سخنی بر زبان راند که امید هر گونه تغییر را به باد داد. مبارک که آن زمان ۸۲ ساله بود با اشاره به انتخابات ریاستجمهوری گفت که عرصه خدمت رسانی به مردم مصر را ترک نخواهد کرد. معنای این سخن مبارک روشن بود: یا خودش نامزد ریاستجمهوری خواهد شد یا پسرش؛ این موضعگیری، آخرین امیدهای مصالحه را به باد داد؛ زیرا در کشوری که با وجود همه فشارهای سیاسی و پلیسی، دستکم ۲۵ حزب سیاسی فعال دارد، تصور حکومت مادامالعمر و موروثی برای هر شخصیتی، حتی حسنی مبارک قدرتمند، بسیار دشوار مینماید.
این خطاهای سهگانه اکنون مانند زنجیری سنگین به گردن رژیم حسنی مبارک افتاده است و اگر وی از جنبش اعتراضی مصریها جان سالم به در برد، از حوادث شگفتانگیز جهان سیاست خواهد بود و ریشه آن را باید در فقدان رهبری یکپارچه مخالفان جستوجو کرد نه ابتکار عملهای احتمالی مبارک.
ارسال نظر