ایران و فضای بینالمللی
از چندی پیش که یک مقام نظامی آمریکا از احتمال حمله به ایران سخن گفت، این پرسش پیش آمده است که آیا آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟
محمود صدری
از چندی پیش که یک مقام نظامی آمریکا از احتمال حمله به ایران سخن گفت، این پرسش پیش آمده است که آیا آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟ گروهی با شبیهسازی وقایع عراق در سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ با احتیاط به این پرسش پاسخ مثبت میدهند. این دسته از تحلیلگران یا افراد عادی به جز این شبیهسازی قرینه دیگری در دست ندارند. فارغ از اینکه رهبران آمریکا این روزها در چه اندیشهای به سر میبرند، تمسک به تجارب تاریخی برای نشان دادن احتمال حمله به ایران، قانعکننده نیست. رژیم بعثی عراق که برای چنین مقایسه نادرستی مورد استناد قرار گرفته، در سال ۱۹۹۰ به کویت حمله کرده بود و عمل آن از نظر برخی تفاسیر حقوق بینالملل از مصادیق تهدید امنیت و صلح جهانی به شمار میرفت و این تفسیر میتوانست دستاویزی برای آمریکا باشد. حمله سال ۲۰۰۳ آمریکا به عراق این دستاویز حقوقی را نداشت و به لحاظ قوانین و معاهدات بینالمللی، عراق نقضکننده اصل ۵۱ منشور سازمان ملل نبود، اما آمریکا با بهرهگیری از فضای بینالمللی پس از وقایع ۱۱ سپتامبر کوشید مقدمات برنامه بزرگتر خود، یعنی طرح خاورمیانه بزرگ با محوریت اسرائیل را محقق کند. سرنگونی رژیم صدام حسین بر اثر این حمله، ارزش نظامی چندانی نداشت؛ زیرا شکست عراق از آمریکا، تنها نتیجه قابل تصور آن جنگ بود. بخش مهمتر این جنگ نتایج آن بود. آمریکا امیدوار بود بتواند در عراق یک رژیم الگو، مشابه رژیمهای آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، شکل دهد و با این کار غبطه مردمان دیگر کشورهای خاورمیانه از جمله ایرانیان را برانگیزد. این انتظار تاکنون برآورده نشده است. دولت کنونی عراق دولتی معمولی مانند دیگر دولتهای منطقه است و تنها تفاوت آن با دیگران این است که نظام سیاسی آن هنوز استقرار نیافته و توانایی اعمال اراده آمرانه را ندارد. در واقع اگر شکلی از دموکراسی و فعالیت آزاد احزاب سیاسی در عراق مشاهده میشود، بیشتر محصول ناتوانی دولت و تشتت آرا در این کشور است، نه سامان یافتن نهادهای دموکراتیک و ریشه دوانیدن نهال آزادی. در افغانستان نیز، وضع بهتر از عراق نیست و بلکه از جهاتی بدتر است. جنگ در این کشور از آنچه رهبران کنونی آن و مقامهای آمریکایی گمان میکردند، طولانیتر شده و به جاده فرسایش افتاده است.افزون بر این مسائل، نظامهای بسیار بسته عراق بعثی و افغانستان طالبانی، امید هرگونه اصلاحی را از بین برده بود و این ناامیدی ابزار نیرومندی بود که آمریکا و متحدان جهانی و منطقهایاش با اتکا به آن به عراق و افغانستان تاختند.
حتی دولت ایران که تقریبا هیچ قرابت سیاسی و اعتقادی با دولت آمریکا نداشت و ندارد، در جریان سرنگونی رژیمهای طالبان و صدام، گاه همراه این کشور بود و گاه دیگر خاموش راضی. تقدیر رژیمهای طالبان و صدام، سرنگونی بود و کسی یارای تغییر این سرنوشت را نداشت.اما وضع ایران، در فضای بینالمللی کنونی اینگونه نیست. نظام سیاسی ایران، بهرغم برخی دشواریها و مصائب سیاسی و اقتصادی، قدرت شگرفی برای بازآفرینی و بازآرایی دارد. ایران، در عرصه بینالمللی سال دشواری مانند ۱۳۷۵ را پشت سرگذاشته است. در آن سال ایران و برخی کشورهای اروپایی تا مرز قطع رابطه سیاسی هم پیش رفتند، اما این بحران پشت سر گذاشته شد.در حوزه داخلی نیز، سطح قاعده نظام سیاسی ایران چنان گسترده و بازیگران فعال و غیرفعال آن چنان بسیارند که انتخابهایی پرشمار پیش روی کشور است. اکنون مساله اصلی ایران براساس پیامهایی که از آن سوی مرزها میرسد تهدید نظامی نیست، بلکه دریافت نادرست از پیامهای بینالمللی است. آمریکاییها برای تشدید فشار بر ایران به تصویر تهاجمی و تحریک شده ایران و ارسال پیامهایی با همین مضمون از طرف ایران نیاز دارند. پیام قطعنامه چهارم شورای امنیت این نبوده و نیست که جامعه جهانی خواستار برخورد نظامی با ایران است. حتی تحریمهای اضافی آمریکا و اروپا هم به خودی خود حامل چنین پیامی نیست، اما میتوان گفت آمریکاییها مایلند واکنش ایران به تحریمها و دیگر رفتارهای بینالمللی، لحن پرخاشگرانه و تهاجمی به خود بگیرد و آنان، رفتار ایران را دستاویز رجوع به اصل ۵۱منشور ملل متحد کنند.فعلا دست آمریکاییها در این زمینه خالی است و چه خوب است که دیپلماسی ایران این دست را همچنان خالی نگهدارد.
ارسال نظر